اوایل انقلابها و اعتراضات معروف به «بهار عربی» بود که یک زوج مصری نام کودک تازهمتولد شده شان را «فیسبوک» گذاشتند. در همان سالها از سرزمینهای اشغالی در اسراییل نیز گزارشی منتشر شد مبنی که خانواده دیگری در آنجا اسم فرزند خود را لایک گذاشته است.
آنچه را گفتم که شوخی نیست، بلکه واقعیتهایی است مربوط به یک دهه قبل در خاورمیانه.
آنچه را این نامگذاریها نشان میدهد این است که یک دهه قبل مردم در سراسر دنیا، به ویژه در خاورمیانه، نگاه امیدوارانه و خوشبینانهی به تحول و رشد فناوریهای اطلاعاتی و تولد شبکههای اجتماعی داشتند.
نقش فیسبوک در انقلابهای تونس و مصر و براندازی کاخهای فرعونی دیکتاتوران خاورمیانه در جریان بهار عربی، باعث ایجاد چنین خوشبینی گردیده بود.
آن زمان کارشناسان پیشبینی میکردند که گردش آزاد اطلاعات در شبکههای اجتماعی به زودی باعث خلق و ظهور نسل آگاه، آزادیخواه و فرهیختهای خواهد شد که برای آزادی، برابری و رفع تبعیض و ستم مبارزه کرده و تمام دیکتاتوریها را سرنگون خواهند کرد.
نقش فیسبوک در بهار عربی، محافل سیاسی افغانستان را نیز تکان داد. در همان سالها شهید استاد برهان الدین ربانی در یکی از همایشهای شورای علمای افغانستان گفته بود که اگر علما و دانشمندان کشور نقش شان را در قبال تحولات کشور به خوبی ایفا نکنند جوانان فیس بوکی به خیابانها خواهند ریخت و مدیریت همه چیز را به دست خواهند گرفت.
با گذشت بیشتر از یک دهه از آغازین روزهای بهار عربی، اکنون که میبینیم فیسبوک نه تنها به ظهور یک نسل فرهیخته، مبارز و آگاه کمک نکرده است، بلکه باعث فرورفتن جوانان ما در منجلاب روزمرگی نیز گردیده است.
یا به تعبیر دیگر: «جوانان فیسبوکی» که استاد برهانالدین ربانی از آن سخن میگفت، سرانجام ظهور کردند اما نه تنها توانایی مدیریت هیچ چیز را ندارند، بلکه شب و روز سرشان به لایک و کامنت گرم است و فرصتی برای مشارکت در مسایل جدیتر جامعه را ندارند.
چیزی که ظهور نسل فرهیخته و آگاه کمک کند، دانش است نه اطلاعات. فیسبوک اما به جای دانش، دنیای از اطلاعات روی ذهن آدمی تلنبار میکند. جوانان فیسبوکی روزانهها با پایین و بالارفتن در صفحه عمومی رخنامه خود، با صدها اطلاعات مواجه میشوند و آنها را در ذهن ذخیره میکنند، بدون آنکه توان پردازش، تحلیل و تجزیه آنها را داشته باشند.
سیل اطلاعاتی هم که اکثرا از طریق شبکههای اجتماعی به ذهن و ضمیر جوانان ما سرازیر میگردد، بیشتر زبالههای فکری اند تا اطلاعات ناب. اشغالهای فکری به قول ایوان کلیما، خطرناکتر از زبالههای مادی است: «زبالهها محیط طبیعی را تهدید میکند و ممکن است آب و هوا را آلوده و مسموم کند. اما آشغالهای فکری خطرناکتر هستند چون روح و روان و جان را مسموم میکنند، و انسانهایی با روح و جان مسموم میتوانند دست به اعمالی بزنند که عواقب بازگشتناپذیر دارند.»
نسل ما برای فرهیختهشدن، به جای وقتگذرانی در فیسبوک بهتر است کتاب بخوانند. کتابخواندن میتوان به دانش ما بیفزاید، خرد ما را تقویت کند و از ما یک نسل فرهیخته بسازد، نه فیسبوک.
من مطمئن هستم آن آقا و خانمی که خانواده شان اسم آنها را «فیسبوک» و «لایک» گذاشته بود اگر این مطلب را بخوانند نیز با موافق خواهند بود. آن خوشبینیهایی که قبلا نسبت به شبکههای اجتماعی وجود داشت، دیری است که دیگر وجود ندارد.