در گذشته یک اصطلاح جالبی که در میان مردم افغانستان رایج بود، اصطلاح «ملای ماشینی» بود.
مردم افغانستان به مولویهایی که در طی سالهای جهاد و پس از آن از مدارس دینی دیوبندی پاکستان فارغ شده بودند، «ملای ماشینی» خطاب میکردند.
فلسفهی چنین نامگذاری نیز این بود که قبلا یک آدم باید ۱۹ یا ۲۰ سال مکمل در مدارس دینی درس میخواند و دود چراغ میخورد، تا فارغالتحصیل میشد. علتش نیز این بود که در آن زمانها، ملاها در کنار تفسیر و حدیث، سالهای درازی منطق، حکمت، صرف، نحو، کلام، معانی و بیان نیز میخواندند.
در مدارس دینی در گذشته برای طلبهها روش آموزش داده میشد نه محتوا. یعنی اینها در مدارس با ظرافتها و باریکبینیهای منطقی، نحوی، اصولی و … آشنا میشدند و سپس بر عهدهی خود شان بود که به سراغ متن بروند.
آشنایی طلبهها با چنین ظرافتها و خموپیچها، باعث میگردید که آنها آدمهای متبحر در رشتهی خود به بار بیایند.
اما در دورهی جهاد، تعداد زیادی از مردم افغانستان به پاکستان مهاجر شدند. مهاجران افغانستان در پاکستان، به دو دلیل ترجیح میدادند که فرزندان شان شامل مدارس دینی شوند:
- به علت تنفر شان از مکاتب عصری. آنها میپنداشتند که مکاتب عصری، دانشآموزان شان را کمونیست تربیت میکنند.
- علت دیگر اما این بود که مدارس دینی پاکستان، آموزشهای رایگان و خوابگاههای رایگان در اختیار فرزندان مهاجران میگذاشتند. مهاجران افغانستان، که مردمان فقیر بودند، ترجیح میدادند فرزندانِ خود را به این مدارس بفرستند.
در مدارس دینی پاکستان، طلبهها اکثرا شش یا هفت سال تحصیل میکنند و فارغ تحصیل میشوند. در این مدارس، علوم عقلی کمتر خوانده میشود و بیشتر حدیث و فقه و تفسیر میخوانند.
با فراغت نسلی از فرزندان مهاجران، مردم افغانستان با کسانی مواجه شدند که ادعا میکردند مولوی هستند، اما دانش شان در علوم دینی خیلی اندک است.
مردم افغانستان، به چنین مولویها لقب «ملاهای ماشینی» را دادند.
این ملاهای ماشینی، اما حالا در حکومت طالبان همهکارهی نظاماند و برنامه ریختهاند که ماستر ماشینی هم شوند.
دیروز در خبرها خواندیم که حکومت طالبان از ۵۱ هزار تن از ملاها امتحان گرفته و قرار است برای آنها سند ماستری/کارشناسی ارشد اعطاء کند.
کارشناسی ارشد یا ماستری، مرحلهای از آموزش عالی است که پیشنیاز ورود به آن، داشتن سند کارشناسی است.
این ملاهایی که قرار است برای شان سند کارشناسی ارشد اعطاء گردد، سند فراغت کلاس دوازدهم را ندارند چه برسد به اینکه مرحلهی کارشناسی را خوانده باشند.
زمانی در حکومت مجاهدین و عصر حاکمیتِ جنبش ملی در شمال، هر کس و ناکسی جنرال شده بود. آنها را جنرالهای دوستمی میگفتند. این جنرالها نه سواد داشتند و نه تحصیل. فقط اسلحه داشتند و بس.
ماسترهایی که طالبان تولید میکنند، نیز همینگونهاند.
در واقع این امر، یکی از مهمترین پیامدهای نیمقرن بیثباتی و هرج و مرج و فروپاشی پیهم نظامها در افغانستان است.
فروپاشی پیهم نظامها در افغانستان باعث گردیده است که نظم و ترتیبِ همهی امور برهمه بخورد و همه چیز از ارزش خود تهی شده و به ابتذال بگراید. ما امروزه در همهی زمینهها با نوع ابتذال و نهیلیسم مواجه هستیم. نهیلیسم
کی یرکگور، فیلسوف دنمارکی سده نزدهم، تحلیلی از نهیلیسم ارایه میکند. او نهیلیسم را نوعی «همترازسازی» مینامد و نوعی موقعیت تعریف میکند که در آن «تمایزات کیفی به واسطه تامل فرساینده از دست میرود.»
منظور کی یرکگور از تمایزات کیفی، تمایز میان ارزشمند و غیرارزشمند است.
همترازسازی، به قول کی یرکگور، نه از چیزی محافظت میکند و نه آن را از میان میبردارد، «بل همهچیز را در جای خود نگه میدارد، ولی از هرگونه اهمیت تهی میکند.»
در افغانستان، در حال حاضر چنین اتفاق افتاده است و همه چیز – از رتبههای نظامی تا القاب علمی و سندهای تحصیلی – از هرگونه اهمیت تهی گردیده و ارزش خود را از دست داده است.
روزی که دوباره افغانستان صاحب نظام شود، این القاب و سندهای تحصیلی بیارزش اعلام خواهند شد.