تقریبا یک ماه پیش در انتشارات امام، فرهیختهی گرامی استاد نجیب مایل هروی را دیدم.
وقتی وارد انتشارات شدم، دیدم پیرمردی دارد کتاب «درس گرفتن از آلمانیها: خاطرهی شر و مسالهی نژاد» اثر سوزان نیمن را مرور میکند و به عناوین مطالبش نگاه میاندازد.
چون من قبلا این کتاب را خوانده و یکی از کتابهای خیلی مفید یافته بودم، حسن انتخاب این پیرمرد توجهم را جلب کرد. با اینهم اما نشناختمش. تا اینکه آقای رجبزاده، مسوول انتشارات، نزدیکم آمد و به من گفت که استاد را شناختی؟ سپس معرفی که استاد نجیب مایل هروی است.
نجیب مایل هروی، پژوهشگر ادب و عرفان، یکی از مفاخر همهی فارسیزبانان منطقه و استاد مسلم حوزهی تصحیح متون است. او نزدیک به نیم قرن میشود که در حوزه ادبیات و تصحیح متون کار میکند و آثاری که در این حوزه نوشته است، از جمله منابع دستِ اول محسوب میگردد. شاید هیچ کسی امروز در میان فارسیزبانان منطقه به اندازهی او در حوزه تصحیح متون خبره نباشد. با اینهمه، اما او در کشور خود و در میانِ قشر جوان کشور کمتر شناخته شده است. من نیز فقط نامش را شنیده بودم، اما وقتی از نزدیکاش دیدم تا کسی معرفی نکرد، او را نشناختم.
چرا استاد را نشناختم؟
اینجا است که مسالهی «یک تقصیر بزرگ» به میان میآید.
تقصیر این است که ما افغانستانیها عادت داریم به بزرگان و مفاخر خود پس از مرگشان توجه کنیم، نه در هنگام حیات شان.
اینجا است که میتوان گفت حق با علامه سید اسماعیل بلخی است که میگوید:
عجب کز زنده قدری نیست در دیار ما
گروهی بعد مرگ ما به مشتی استخوان گرید
نگاه کنید استاد نجیب مایل هروی در حال حاضر در بیمارستانی در شهر مشهد بستری است. خدا ناخواسته اگر استاد وفات کند، تمام صفحات فیسبوک و تویتر و انستاگرام ما برای چند روز از تصاویر او پُر میشوند و سپس تازه شروع میکنیم به جستجوی آثار و نوشتههای او.
آیا استا هروی این حق را بر ما نداشت که در بیست سال گذشته، به خصوص در روزگاری که هنوز در افغانستان یک فضای باز وجود داشت، چند همایشی با حضور او در بارهی او و آثارش برگزار میکردیم تا نسل جوان ما استاد را میشناختند و کتابهایش را میخواندند و بدین طریق از فعالیتهای درخشان او در حوزه فرهنگ و ادب فارسی سپاسگزاری میکردند؟
حق بالاتر از این را داشت، اما چه کنیم که ما در افغانستان هرگز مفاخر ما را در حیات شان جدی نگرفتهایم.
شاید هم این امر ریشه در ساختار استبدادی کشور داشته باشد. واقعیت این است که فرهنگ سیاسی یک سرزمین هم روی خُلقیات شهروندان آن تاثیر میگذارد. ما در درازای تاریخ در افغانستان با حکومتهای استبدادی فرهنگستیز مواجه بودهایم. سردمداران نظامهای استبدادی کشور، همواره از دو چیز بیش از اندازه در هراس بوده اند؛ یکی علم و دیگری ثروت. آنها به این دو چیز، نگاه امنیتی و خصمانه داشته و به عنوان تهدیدی علیه قدرت مطلقهای شان مینگریسته اند و به همین دلیل، تلاش میکرده اند تا از رشد علم در میان مردم و از ثروتمند شدن آنها جلوگیری بکنند.
معروف است که یکی از نمایندگان ولایت قندهار نزد سردار محمدهاشم خان تشریف میبرد و از ایشان خواهش میکند که عبدالهادی داوی را که یک رو شنفکر و دانشمند است، رها کند. سردار محمدهاشم خان در پاسخ او میگوید که: «عبدالهادی داوی، برای آنکه دانشمند است باید در حبس باشد.»
همچنان میگویند که باری محمد ظاهر شاه، هنگامی که باغبان ارگ را خواسته و به پاس زحمات آن چند روپیهای را به گونهی انعام برایش تقدیم کرد، این کار وی مورد خشم و سرزنش هاشم خان قرار گرفته و خطاب به برادرزاده خود گفت: «اگر میخواهی که ملت مطیع داشته باشی، گرسنه نگاه شان کن.»
به هر صورت، حتا ساختار استبدادی افغانستان هم نمیتواند این تقصیر ما را توجیه کند. ما باید از پیشگاه استاد نجیب مایل هروی، که هنوز خدا را شکر در قید حیاتند، عذر تقصیر بخواهیم و تلاش کنیم با خواندن آثار و معرفی دستاوردهای درخشان او، از نیم قرن تلاش و پشتکارش در حوزهی پاسداری از فرهنگ و ادب فارسی سپاسگزاری کنیم.