پس از ۱۵ اگوست سال ۲۰۲۱، حکومتی در افغانستان روی کار آمده است که بنیانگذارانش آن را «امارت اسلامی» میخوانند اما نیک بنگریم در واقع گرتهبرداریشده از تشکیلات کلیسایی مسیحی در سدههای میانه است.
آری، منظورم حکومت طالبان است. بیایید به تشکیلات این حکومت نگاه کنیم. حکومت طالبان از روزی که تشکیل شده است، توسط کابینهای رهبری و مدیریت میشود که تمام اعضایش را روحانیون دانشآموخته مدارس دینی دیوبندی پاکستان تشکیل میدهند.
یکی از کارهایی را که رهبر طالبان در دو سال گذشته با جدیت تمام دنبال کرده است، تشکیل شورای علما در ولایات و شهرستانهای افغانستان است.
به تازهگی ملا هبتالله، رهبر طالبان، با صدور فرمانهای جداگانه، دستور تشکیل شورای علمای چندین ولایت دیگر – از جمله ولایات نورستان، بامیان، میدان وردک، غور، سرپل، لغمان و دایکندی – را نیز صادر کرد.
در فرمانهای تشکیل این شوراها آمده است که شورای علمای هر ولایت وظیفه دارد که در مسایل محوله به مسوولان حکومت محلی مشوره بدهند و مسوولان حکومت محلی هم باید به مشورههای آنان عمل نمایند.
از محتوای این فرمانها دانسته میشود که این شوراها تصمیمگیرندهی اصلی مسایل و موضوعات حکومتداری در سطح محلی میباشند. البته در مرکز نیز شورای علمای سرتاسری فعالیت میکند که مرجع اصلی سیاستگذاری این حکومت را تشکیل میدهد.
وقتی به ساختار و نوع نظام این حکومت نگاه میکنم، با قطع و یقین گفته میتوانم چنین حکومتی از صدر اسلام تا به امروز در میان مسلمانان وجود نداشته است؛ نه در عصر خلفای راشدین و نه پس از آن در عصر امویان، عباسیان و امپراتوری عثمانی.
در حکومتهای اسلامی قبلی در سدههای میانه هم علما جایگاه داشتهاند اما جایگاه شان حمایتگری و دعای خیر بوده است.
مثلا به حکومت سلجوقیان نگاه کنید. یکی از دورههایی که علما نقش بسیار برجسته و پررنگ در سیاست داشتند، عصر سلطنت سلجوقیان بود. سلجوقیان که از میان قبایل صحراگرد آسیای میانه برخاسته بودند و در عین زمان، نوکیش و تازهمسلمان نیز بودند، برای کسب مشروعیت نیاز به حمایت علما داشتند. به همین دلیل، آنها به شدت از علما حمایت میکردند و مدارس بسیاری برای تدریس علوم دینی ایجاد کرده بودند که از آن جمله میتوان به مدارس نظامیه اشاره کرد.
در دوره سلجوقیان، اما نقش علما در حمایتگری و دعای خیر خلاصه میشد. نمونهای از نقش علما، دعای خیر بابا طاهر عریان در حق طغرل سلجوقی است. ابن راوندی میگوید که وقتی طغرل نزد بابا طاهر عریان آمد، این عارف وارسته از او پرسید: «ای ترک! با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت آنچ تو فرمایی. بابا گفت آن کن که خدا میفرماید؛ آیه: ان الله یامر بالعدل و الاحسان. سلطان بگریست و گفت چنین کنم.» آنگاه بابا «سرابریقی شکسته که سالها از آن وضو کرده بوذ در انگشت داشت و بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت مملکت عالم چنین در دست تو کردم، بر عدل باش.»
در دنیای امروز نیز به جز از افغانستان، تنها کشوری که در آن علما نقش مدیریتی دارند ایران است. اما در ایران هم تمام اعضای حکومت را علمای دینی تشکیل نمیدهند و در کابینه جمهوری اسلامی اکثرا متخصصان حضور دارند. در ساختار حکومت ایران، مجلس شورای اسلامی وجود دارد که اعضایش انتخابی است و توسط مردم انتخاب میشود. رییس جمهور ایران انتخابی است و همچنان در هر شهر یک شورای شهر وجود دارد که آنها نیز انتخابیاند. یعنی در ایران جمهوریت را با اسلامیت جمع کردهاند و آشتی دادهاند.
وقتی حکومت طالبان نه ریشه در تجربه گذشته مسلمانان و نه در تجربهی امروز شان دارد، پس پرسش این است که چنین مدل حکومت از کجا گرتهبرداری شده است؟
پاسخش روشن است که از تشکیلات کلیسایی در قرون وسطی در اروپا کپیبرداری شده است.
وقتی به تاریخ نگاه کنیم تنها حکومتی که در تاریخ جوامع بشری خیلی به حکومت طالبان شبیه است، حکومت کلیسا در قرون وسطا در اروپا است. در قرون وسطی در اروپا نیز یک تشکیلات کلیسایی وجود داشت که متشکل از کاردینالها، اسقفها و کشیشها بود و در راس همه پاپ قرار داشت. این تشکیلات خود را نماینده خدا و مسیح در روی زمین معرفی کرده و به نام خدا حکم میراند.
حکومت کلیسا در قرون وسطا، از تاریکترین دورههای تاریخ اروپا شمرده میشود؛ دورهای که کلیسا دستگاه تفتیش عقاید برپا کرد و بسیاری از متفکران و دانشمندان را به جرم دگراندیشی در آتش سوزاند.
ستمگریهایی را که کلیسا و تشکیلات کلیسایی انجام داد باعث شد که سرانجام اروپاییها به سکولاریسم روی بیاورند و دین را از سیاست جدا کنند و به حوزه خصوصی محدود بسازند.
سکولاریزاسیون در جوامع غربی، معلول همین حکومت کلیسایی و جنگهای سی ساله مذهبی است. بسیاریها معتقدند که آنچه را طالبان نیز امروزه به نام اسلام بر مردم تحمیل کردهاند، در آینده نزدیک باعث سکولاریزهشدن جامعه در افغانستان نیز خواهد گردید.
سکولاریزاسیون اجتماعی غیر از سکولاریسم سیاسی است. در سکولاریسم سیاسی دین از دولت جدا میشود و دولت نسبت به برداشتهای شهروندان از معنای غایی بیطرف میباشد. سکولاریزاسیون اجتماعی، یعنی دینزدایی از جامعه و تنفر مردم از دین و عقبنشینی دین به نفع فلسفههای سکولار حتا در اذهان شهروندان.