روز گذشته، طالبان در اقدامی شوکآور و غیراخلاقی، مقبره استاد خلیلالله خلیلی، یکی از درخشانترین چهرههای شعر، ایمان و فرهنگ افغانستان را در صحن دانشگاه کابل تخریب کردند. این حادثه، موجی از اندوه و خشم را در میان اهل فرهنگ و مردم بهوجود آورد؛ جون آرامگاه استاد خلیلی، یک مقبره عادی نبود، نمادی از وجدان فرهنگی ملت افغانستان بهشمار میرود.
وقتی تصویر تراکتوری را دیدم که خاک مقبره خلیلالله خلیلی را میکَند و سنگ مزارش را در هم میشکست، ذهنم به گذشته رفت؛ به تاریخ تلخ خانوادهای که بارها قربانی سیاست و تعصب شده است. پدر استاد خلیلی در دوران پادشاهی امانالله خان به فرمان مستقیم او اعدام شد و اموال خانواده مصادره گردید. سالها بعد، در روزگار دیگری، طالبان مقبره فرزند آن پدر را نابود کردند.
شاه امانالله، در آن زمان درهای مکتب را به روی پدر و خانواده خلیلی بست و از سایر خدمات محروم ساخت، امروز هیبتالله همان راه را ادامه داده و مکتب را به روی دختران این سرزمین بسته است. تاریخ در افغانستان، گویی خود را تکرار میکند؛ فقط نامها تغییر کردهاند. صحنه ویرانی مقبره خلیلی قلب دوستداران فرهنگ را شکست و بسیاری را به فکر فرو برد که چرا قدرت، همیشه در برابر اندیشه میایستد؟
خلیلالله خلیلی که اصالت پروانی داشت و از درشتترین شاعران معاصر در عرصه شعر مقاومت در افغانستان است، از کودکی با رنج، فقر و تبعید آشنا شد. با وجود فشارهای سیاسی، هرگز قلم را زمین نگذاشت و تا آخرین روز زندگیاش در تبعید، صدای مردم خود ماند. خلیلی شاعری بود که درد وطن را در رگهای خود احساس میکرد؛ مردی مؤمن که شعر را به خدمت آزادی و ایمان گرفت.
شعرهای او، آمیختهای از عرفان، غیرت و حقیقت بودند. خلیلی در دل تاریکی جهاد علیه شوروی، با شعرهایش نور امید را در دل مجاهدان زنده نگهمیداشت. او صدایی بود که با واژهها، ایمان را به رزمندگان یادآوری میکرد.
از میان شعرهای پرشور و ماندگار او، یکی از مشهورترین سرودههایش با عنوان «وطندار دلیر من»، بازتابی از روح مقاومت و ایمان است:
وطندار دلیر من
وطندار دلیر من! بنازم چشم مستت را
وطن در انتظار بازوی کشورگشای توست
به خاک افکن، به خون تر کن، به بادش ده، در آتش سوز!
از این بدتر چه میباشد که دشمن در سرای توست؟
نگاه آرزومند وطن سوی تو میبیند
که روز امتحانِ خنجر جنگآزمای توست
ز فریاد تفنگت جز صدای حق نمیآید
ز خیبر تا مدینه گوشها وقف صدای توست
چه زیباتر از این نقشی که بیند دیده تاریخ
که تو خنجر به کف، دشمن فتاده زیر پای توست
خداجویی، وطنخواهی، سرافرازی و آزادی
به خون شیرمردان نقش بر روی لوای توست
در این شعر، خلیلی مبارز افغانستانی را نماد غیرت و ایمان میداند. او تفنگ را تنها ابزار جنگ نمیبیند، بلکه صدای حق مینامد. واژههایش از خون و وطن و ایمان ساخته شدهاند، اما درونشان عشق و انسانیت میجوشد.
خلیلی در دوران جهاد، تنها شاعر نه، صدای بیدار مردمش بود. او با سرودهایش امید را زنده نگه داشت و با قلم خود، جبهه فرهنگی مقاومت را رهبری کرد. شعرهای او در سنگرهای مبارزان و مجاهدان خوانده میشد، در میان مردم دهانبهدهان میگشت و ایمان را در دلها شعلهور میکرد.
در سال ۱۳۵۹ خورشیدی، او نامه تاریخی به دانشگاه الازهر مصر نوشت؛ نامهای که بعدها بهعنوان یکی از اسناد مهم فرهنگی و دینی جهاد مردم افغانستان شناخته شد. این نامه، صدای وجدان و ایمان مردی بود که از اعماق درد وطن مینوشت.
نامهٔ استاد خلیلالله خلیلی به دانشگاه الازهر مصر
(۱۳۵۹ خورشیدی / ۱۹۸۰ میلادی)
بسمالله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا علمای دین، یا حاملان رسالت محمدی، یا فرزندان الازهر، قلعهٔ ایمان و اندیشه.
من از سرزمینی برای شما مینویسم که شعلههای آتش بر آسمانش زبانه میکشد و خون پاکترین فرزندانش خاک را رنگین ساخته است. اینجا افغانستان است؛ سرزمین مؤمنانی که اکنون زیر چکمهٔ بیدینان روسی جان میسپارند و تنها فریادشان، نام خداست.
ای علمای بزرگ! اگر خاموش بمانید، فردا نوبت شماست. ما در کوههای خود نه فقط از خاک وطن، که از شرف امت اسلام دفاع میکنیم. جهاد ما جهاد در راه خداست، نه جهاد قومی و نه سیاسی. ما تنها میخواهیم آزاد باشیم، چنانکه خداوند در قرآن وعده داده است.
از شما میخواهیم که صدای ما را به گوش جهان اسلام برسانید؛ که الازهر همیشه منادی حق بوده است. امروز این رسالت بر دوش شماست که مسلمانان را بیدار کنید و در کنار مجاهدین افغان بایستید.
ما ایمان داریم که اگر دلها بیدار شود، زنجیرهای ظلم خواهد شکست.
و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته
خلیلالله خلیلی
شاعر و فرزند رنجدیدهٔ افغانستان
اسلامآباد – ۱۳۵۹
این نامه، سندی است از باور عمیق خلیلی به رسالت قلم و ایمان و عشق به وطن.او از درون آتش جنگ، به زبان ادب و دین، فریاد مردمش را به گوش جهان اسلام رساند.
در همان سالها، خلیلی مجموعه شعرهایی را سرود که بعدها در کتاب «سرود خون» گردآوری شد؛ شعرهایی پرشور و سرشار از باور که در قلب مجاهدان زنده بود.
از مجموعهٔ «سرود خون»
ما زنده به ایمان خداییم هنوز
در صحن جهاد، آشناییم هنوز
گر رفت ستمگر، نرود ظلمت او
ما مشعل خون برفرازیم هنوز
از سینهٔ کوه، نعرهٔ تکبیر خاست
از اشک یتیمان وطن، شمشیر خاست
ما مرد جهادیم، نه از بیم فنا
در سنگر حق تا ابدت پیر خاست
این شعرها، پژواک مبارزه، ایمان و مقاومت است. در روزگاری که افغانستان در آتش اشغال میسوخت، خلیلی با شعرش روح جهاد را معنا کرد. او نشان داد که مبارزه فقط با سلاح نیست، بلکه با قلم و باور هم میتوان جنگید.
خلیلی در کنار مجاهدان ایستاد و در مسیر آزادی گام برداشت. او با واژههایش سنگر ساخت و با شعرش پرچم برافراشت. امروز نیز، نامش در تاریخ مبارزههای آزادیخواهانه این سرزمین چون نوری ماندگار میدرخشد.
اما طالبان، با ویرانی مقبرهاش، زخمی تازه بر پیکر فرهنگ کشور زدند. این اقدام، تنها تخریب یک بنا نبود، تجاوزی آشکار بر هویت فرهنگی و زبانی افغانستان است. هدف قرار دادن آرامگاه خلیلی، حملهمستقیم به زبان فارسی دری و مردمی است که قرنها حامل تمدن، دانش و شعر در این سرزمین بودهاند.
کارشناسان فرهنگی این اقدام را بخشی از برنامهای میدانند که هدفش حذف تدریجی نمادهای فرهنگی اقوام غیرپشتون از فضای عمومی افغانستان است. طالبان با چنین رفتارهایی، میکوشند چهره ملی را از تاریخ بزدایند و هویت قومی و زبانی کشور را یکدست کنند؛ تلاشی که از نگاه مردم و تاریخ، محکوم به شکست است.
تخریب مقبره خلیلی، توهینی است به همه مردمی که با شعر و فرهنگ این سرزمین بزرگ شدهاند. این عمل، جنایتی فرهنگی و ننگی تاریخی است که هرگز از حافظه ملت پاک نخواهد شد. آرامگاه خلیلی تنها محل دفن یک شاعر نبود، بلکه پناهگاه روح هزاران عاشق آزادی و ادب بود.
از نهادهای فرهنگی و بینالمللی، از جمله یونسکو، انتظار میرود که در برابر این رفتار ضدانسانی و ضدفرهنگی واکنش جدی نشان دهند. سکوت در برابر چنین جنایتی، بهمعنای همراهی با حذف فرهنگی است.
ملت افغانستان، بهویژه فارسیزبانان، این اقدام را فراموش نخواهند کرد. طالبان با ویرانی سنگ و خاک، نمیتوانند اندیشه و باور خلیلالله خلیلی را از میان ببرند. شعر و نام او زنده است؛ در کوه و دشت، در حافظه مردم، در کتابهای درسی و در صدای نسلی که هنوز از آزادی سخن میگوید. همان طوری که خودش نیز گفته است:
مرد نمیرد به مرگ، مرگ از او نام جست
نام چو جاوید شد، مردنش آسان کجاست