مسئلهی به رسمیت شناختن فلسطین از سوی برخی کشورهای غربی، این روزها با هیاهوی بسیار در رسانههای جهانی بازتاب مییابد؛ اما آیا این اقدام نمایشی چیزی جز ریختن اشک تمساح بر پیکر زخمی ملت فلسطین است؟ تاریخ گواهی میدهد که غرب نه تنها بنیانگذار رژیم صهیونیستی بوده، بلکه طی بیش از هفتاد سال گذشته، اصلیترین پشتیبان سیاسی، نظامی و اقتصادی آن نیز مانده است. همان سلاحهایی که در غزه و کرانه باختری جان هزاران انسان بیگناه را گرفته، محصول کارخانههای تسلیحاتی همان کشورهایی است که امروز دم از «به رسمیت شناختن فلسطین» میزنند.
۱. تناقض بنیادین غرب
غرب در ظاهر فلسطین را «به رسمیت میشناسد»، اما در عمل تمام توان خود را برای نابودی آن به کار میگیرد. از یکسو برخی دولتهای غربی در سازمان ملل قطعنامهای به نفع فلسطین صادر میکنند و از سوی دیگر، بمب و موشک به رژیم صهیونیستی هدیه میدهند. این تناقض آشکار، چیزی جز یک بازی سیاسی نیست؛ تئاتری برای انحراف افکار عمومی از فاجعهی کشتار جمعی در غزه و کوچ اجباری فلسطینیان.
امروز غزه در خون و ویرانه غرق است، کرانه باختری در محاصره است، و همان دولتهایی که پرچم دفاع از حقوق بشر را برافراشتهاند، در پشت پرده نقشهی حذف نهایی فلسطین را با صهیونیسم هماهنگ میکنند.
۲. شکست راهبردی آمریکا و اسرائیل
دو سال است که آمریکا و رژیم صهیونیستی با تمام توان نظامی، رسانهای و سیاسی خود نتوانستهاند به اهداف راهبردیشان در غزه دست یابند. نه «تسلیم مقاومت» تحقق یافته و نه «براندازی حماس»؛ بلکه برعکس، مقاومت اسلامی مشروعیت، اقتدار و گسترهی بیشتری یافته است. در چنین بنبستی، غرب به جای اعتراف به شکست، به سیاست فریبکارانهی «بازی صلح» پناه برده است.
ایستادگی جبههی الاقصی، مسئلهی فلسطین را به داغترین موضوع جهان بدل کرده است. امروز در خودِ غرب، شکاف میان ملتها و دولتها آشکار است: ملتها جانب فلسطین را گرفتهاند، اما دولتهایشان همچنان در صف حمایت از صهیونیسم ایستادهاند.
فلسطین نه تنها پرده از چهرهی خونریز صهیونیسم برداشت، بلکه شکستی همهجانبه برای غرب رقم زد:
- شکست سیاسی در مشروعیتبخشی به اشغالگر؛
- شکست اخلاقی در ادعای حقوق بشر؛
- شکست نظامی در میدان نبرد؛
- و شکست استخباراتی در فهم و پیشبینی آیندهی مقاومت.
امروز هیچ رژیمی منفورتر از آمریکا و اسرائیل در وجدان ملتها وجود ندارد؛ و هیچ قصاب خونآشامی در تاریخ معاصر، به خونریزی و ریاکاری ترامپ و نتانیاهو شباهت ندارد.
۳. از کمپدیوید تا دوحه؛ تکرار تاریخ فریب
تاریخ مسئلهی فلسطین آکنده از تجربههای شکستخوردهی مذاکره با غرب است:
- کمپدیوید: تحمیل صلح یکجانبه بر مصر و بیرون کشیدن آن از جبههی عربی.
- اسلو: فریب سازمان آزادیبخش فلسطین با وعدهی «دولت در آینده» که هرگز محقق نشد.
- شرمالشیخ: دفن دوباره امیدها زیر میز معامله.
- دوحه: به بهانهی مذاکره، ترور رهبران حماس با لبخند دیپلماتیک؛ تلاشی برای فلجسازی مقاومت و انفعال امت اسلامی.
موضوع «به رسمیت شناختن فلسطین» نیز ادامهی همان سناریوی شکستخورده برای انحراف افکار عمومی است. هر بار، غرب هدفی واحد را دنبال کرده است: گرفتن امتیاز نقد از فلسطینیان و دادن وعدههای پوشالی.
امروز نیز طرح «به رسمیت شناختن فلسطین»، آتشبس آمریکایی در دوحه و زمزمهی مذاکره با ایران، همان نسخهی کهنهاند.
۴. فرمول آمریکایی مذاکره؛ وعده دروغین، امتیاز نقد
تجربههای تاریخی ـ از برجام گرفته تا معاهدات صلح خاورمیانه ـ نشان میدهد که فرمول مذاکرهی آمریکایی چنین است:
۱. اهداف اصلی از پیش تعیین شده و غیرقابل عقبنشینی.
۲. گرفتن امتیاز نقد از طرف مقابل، بدون هیچ تعهد متقابل.
۳. هوچیگری رسانهای برای وادار کردن طرف مقابل به عقبنشینی.
۴. دادن وعدههای به ظاهر محکم اما بیپایه، که در نهایت زیر پا گذاشته میشوند.
این همان چیزی است که پیامبر اسلام هشدار داده است:
«لایُلدَغُ المؤمنُ من جُحرٍ واحدٍ مرّتَین»؛ مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود.
نتیجهگیری راهبردی
امروز مسئلهی فلسطین بیش از هر زمان دیگری شناسنامه و محک صداقت و شرافت دولتها و ملتها است. غربیها با نمایش «به رسمیت شناختن فلسطین» میخواهند شکست خود در برابر مقاومت را بپوشانند و با تکرار سناریوی «مذاکره و صلح»، راهی برای تنفس به رژیم صهیونیستی باز کنند.
اما واقعیت روشن است:
- جنگ با غرب آسانتر از صلح با آن است؛ زیرا صلحی که آنان پیشنهاد میدهند چیزی جز تسلیم و نابودی نیست.
- مقاومت تنها زبان فهمپذیر در برابر اشغالگران است.
- هرگونه اعتماد به وعدههای آمریکا و متحدانش، بازگشت به همان جُحر پر از زهر است.
بنابراین، امت اسلامی باید با بصیرت، اشک تمساح غرب را بشناسد، فریب بازیهای دیپلماتیک را نخورد، و بر راهبرد مقاومت پای بفشارد؛ چرا که فلسطین نه با قطعنامه و مذاکره، بلکه با مقاومت و ایستادگی آزاد خواهد شد.