خشم طبیعت بار دیگر در افغانستان فاجعه آفرید؛ زلزله در کنر بیش از ۸۰۰ شهید و ۲۵۰۰ زخمی بر جای گذاشت.
هر بار که سیل، زلزله یا دیگر بلایای طبیعی در افغانستان رخ میدهد، بحثهای فراوانی میان نخبگان در میگیرد: نقش خداوند در این رخدادها چیست؟ آیا این فجایع به گناهان انسانها ربط دارد یا نه؟
گروهی که نگران انکار عاملیت انسانی هستند، هرگونه پیوند دادن بلایا به گناه و قهر خداوند را رد میکنند و آن را گونهای «تقدیرگرایی» میدانند. در مقابل، شماری دیگر که ریشه در باورهای سنتی و مذهبی دارند، نمیتوانند از نسبت دادن «قهر طبیعت» به «خشم خداوند» دست بردارند.
استفاده مسئولانه از نام خدا
آنچه در این میان اهمیت دارد، نحوه و میزان استفاده مسئولانه از نام خداوند در هنگام بحرانهاست.
از ماکیاولی یک نکتهی مهم آموختهام: باور به «خدای عادل و دادگر»، خدایی که در امور بشری مداخله میکند، میتواند در مدیریت بحرانها و عبور از دشواریها نقش حیاتی داشته باشد.
ماکیاولی در شهریار مینویسد:
«ایتالیا دست دعا به سوی خدا بلند کرده تا کسی را بفرستد و او را از این قساوتها و توهینهای وحشیانه نجات دهد.»
مائوریتسیو ویرولی، شارح برجسته ماکیاولی، در تفسیر این سخن میگوید:
«با لحاظ همه جوانب، بهتر است رهبری داشته باشیم که باور دارد باید به خدایی اعتماد کنیم که برای یاری به تحقق آرمان آزادی و عدالت در این جهان مداخله میکند.»
ماکیاولی باور به خدای عادل و مداخلهگر را در تضاد با اراده آزاد نمیدید. او میگفت:
«خدا نمیخواهد خود همه کارها را انجام دهد، تا اراده آزاد ما و بخشی از نام و آوازه که نصیب خودمان میشود را از ما نگرفته باشد.»
به تعبیر ویرولی:
«جوهر آموزه ماکیاولی در این موضوع حساس این است که خدا به خاطر ما نمیجنگد، اما یاوری قابل اعتماد و بخشنده برای کسانی خواهد بود که برای عدالت در این عالم خاکی میجنگند. قصد او از یک سو منع رهبران سیاسی از غرقه شدن در این باور است که میتوانند بدون کمک خدا به هر آنچه میخواهند دست یابند؛ و از سوی دیگر زدودن این پندار مهلک مشابه است که خدا خود برای آزادی ما از سلطه بیگانگان، جباریت و فساد مداخله خواهد کرد. برای رسیدن به رهایی اجتماعی و سیاسی، ما باید آماده پذیرش سهم خود از بار مسئولیت باشیم. ما باید وظیفه خودمان را انجام دهیم و همزمان به خدا اعتماد کنیم.»
چنین خداباوری نقطه مقابل جبرگرایی است؛ همان جبرگراییای که مستبدان از آن بهره میبرند. آنان هر پیشامد را به خدا نسبت میدهند تا از خود سلب مسئولیت کنند و مردم را به تقدیرگرایی عادت دهند. نمونه مشهور آن چنگیزخان است که پس از قتلعام بخارا گفت:
«من عذاب خدا هستم که به خاطر گناهان شما نازل شدهام.»
آبراهام لینکلن و ایمان به خدای عادل
در نقطه مقابل چنگیزخان، آبراهام لینکلن قرار دارد؛ رییسجمهور آمریکا در دوران جنگ داخلی آن کشور.
این جنگ، نزاعی بود میان جنوبِ طرفدار بردهداری و شمالِ خواهان الغای آن. لینکلن که هدایت جنگ علیه بردهداری را بر عهده داشت، معتقد بود خونهای ریخته شده در این نبرد، کفاره رنج بردگان است. او با ایمان به اینکه خدا جانب عدالت را میگیرد، گفت:
«با این همه اگر اراده خدا بر این باشد که این جنگ ادامه یابد، تا زمانی که تمام ثروتِ دویست و پنجاه سالهای که از رنج و مشقت یکطرفه و بیمزد بردگان انباشته شده است از کف برود، تا زمانی که هر قطره خون ریخته شده با تازیانه با خون ریخته شده با شمشیر تلافی شود، چنانکه سه هزار سال پیش گفته میشد و هنوز هم باید گفت: احکام پروردگار یکسره درست و برحق است.»
گاندی و خدای دادگر
گاندی نیز از جمله رهبران باورمند به خدای دادگر و مداخلهگر بود.
در ۱۵ ژانویه ۱۹۳۴، زلزلهای مهیب ایالت بیهار هند را لرزاند و تلفات سنگینی به بار آورد. گاندی این حادثه را نتیجه گناه رهبران مذهبی هندوان میدانست؛ چرا که معتقد بود آنان خوراکیهای «نجس» را به معابد بردهاند. او همواره به ترویج پرهیز از «نجاست گوشت» اصرار داشت و پیروان این اصل را «مردم کریشنا» مینامید.
اما تاگور با این دیدگاه مخالفت کرد و تأکید داشت که زلزله منشأیی صرفاً طبیعی دارد نه اخلاقی. هدف گاندی از این برداشت، ایجاد حس مسئولیت اخلاقی در میان شهروندان بود، نه نفی عاملیت انسانی.
جمعبندی
باور به خدای مداخلهگر دو چهره دارد:
گاهی به تقدیرگرایی و جبرگرایی میانجامد و ابزار دست مستبدان میشود. این شکل باور، مذموم است و مردم را از مسئولیتپذیری دور میکند.
اما اگر این ایمان به خدای دادگر با پذیرش سهم انسان در مسئولیت اجتماعی و سیاسی همراه شود، میتواند محرکی نیرومند برای آزادی، عدالت و پیشرفت باشد.
ما باید بیاموزیم که نسبت دادن همه چیز به خداوند، نه تنها از بار مسئولیت انسانی نمیکاهد، بلکه بر آن میافزاید. خداوند یاور کسانی است که برای عدالت میجنگند؛ و این یعنی تنها راه معنا بخشیدن به رنجهای ناشی از «خشم طبیعت» و فجایع انسانی، آن است که ما خود نیز در برابر سرنوشتمان مسئولیت بپذیریم.