دیروز کارزاری تازه در شبکههای اجتماعی بهراه افتاد که بازتاب گستردهای یافت و واکنشهای گوناگون را برانگیخت. سارا آدامز، کارمند پیشین سازمان استخبارات آمریکا، با نشر عکسهایی از همسران مقامهای طالبان زیر عنوان “خانهدارهای طالبان”، به فرمان تازه طالبان اعتراض کرد؛ فرمانی که زنان افغانستان را از داشتن عکس در اسناد هویتی محروم میسازد. این اقدام در ظاهر بهمثابه نوعی اعتراض سیاسی و رسانهای علیه طالبان جلوه کرد، اما در عمق خود بحثی چندلایه را پیش کشید برخی آن را افشاگری دورویی طالبان دانستند و استقبال کردند، در حالیکه شماری دیگر ازجمله بهاصطلاح مخالفان طالبان نیز بهگونهای غیرمنتظره این اقدام را «نقض حریم خصوصی» زنان خوانده و نکوهش کردند.
اینجاست که پرسش اصلی به میان میآید: چگونه میتوان با طالبان مقابله کرد؟
یکی از کلیدواژههای تحلیل این رخداد، مفهوم «اخلاقگرایی لوکس» است. این نوع نگاه زادهی جوامعی است که در آن امنیت و رفاه نهادینه شده و میتوان بر سر مرزهای اخلاقی بهصورت آرمانی بحث کرد. اما وقتی همین الگو بیچونوچرا به جامعهای مثل افغانستان منتقل شود، نتیجهاش معکوس است: بهجای دفاع از قربانیان، به ابزاری برای سکوت و انفعال در برابر ستمگر بدل میشود. در کشوری که میلیونها زن ابتداییترین حقوقشان را از دست دادهاند، اصرار بر حفظ «حریم خصوصی» خانوادههای طالبان نه اخلاقی است و نه انسانی؛ بلکه وارونهسازی اولویتها و پوشاندن چهرهی خشونتبار طالبان به زبان انسانیت است.
تجربه نشان میدهد برخورد حسابشده و همسنگ ظلم، مؤثرتر است؛ زیرا سکوت یا بیعملی تنها میدان را به سودظالمان گستردهتر میکند و آنان را جسورتر میسازد.
مخالفان پخش تصاویر زنان طالبان با این استدلال که انتشار تصاویر زنان طالبان نقض حریم خصوصی است، تلاش کردهاند اقدام خانم آدامز را همسنگ رفتار طالبان معرفی کنند. این نوع استدلال در ظاهر رنگ و بوی انسانی دارد، اما در واقع چیزی نیست جز “اخلاق ” که هیچ نسبتی با شرایط واقعی افغانستان ندارد.
در کشوری که میلیونها زن از ابتداییترین حقوقشان محروماند، تکیهی افراطی بر “حقوق خانوادههای طالبان” نه اخلاقی است و نه انسانی؛ بلکه شکلی از همدستی ناخواسته با نظم ظالمانهی طالبان است. در چنین زمینهای، اخلاقگرایی لوکس چیزی جز بازتولید نابرابری و پوشاندن چهرهی خشونتبار طالبان به زبان “انسانیت”نیست.
طالبان تنها یک حزب سیاسی نیستند که بتوان میان اعضا و خانوادههایشان مرزی روشن کشید. آنان یک شبکهی قدرت خانوادگی، قبیلهای و ایدئولوژیکاند. همسران طالبان خواهناخواه بخشی از این شبکهاند و در خانههایی زندگی میکنند که با خون مردم افغانستان و از راه غارت ساخته شده است. دفاع از “حریم خصوصی” چنین خانوادههایی، در حالیکه میلیونها زن افغانستانی حتی ابتداییترین حقوق انسانی خود را از دست دادهاند، وارونهسازی آشکار اولویتهاست.
تجربه جمهوریت؛ اخلاق یکطرفه به سود طالبان
تجربه بیست سال جمهوریت افغانستان خود بهترین گواه بر بیثمر بودن “اخلاقگرایی یکطرفه” است. در آن دوران، دولت و نیروهای امنیتی به نام رعایت حقوق بشر حتی در میدان جنگ نیز دستبسته بودند: نیروهای امنیتی و ارتش به آسانی حق نداشتند طالبان را بکشند، اجساد طالب ها با هلیکوپترهای دولتی بهطور محترمانه به مناطقشان انتقال مییافت، و پارههای جسدهای مهاجمان انتحاری با نهایت احترام به خانوادههای طالبان سپرده میشد. اما نتیجه چه بود؟ طالبان نهتنها نرم نشدند، بلکه خونخوارتر و بیرحمتر گردیدند. امروز آنان دهها نظامی را بیهیچ دلیل میکشند، اجسادشان را تحویل نمیدهند و حتی اجازه نماز جنازه نیز نمیدهند. این تجربه نشان میدهد که برخورد یکسویه و اخلاقگرایی لوکس، در برابر طالبان فقط آنان را جسورتر میسازد و میدان را به سودشان تغییر میدهد.
میدان نبرد رسانهای و روانی
مبارزه با طالبان یک جدال صرفاً آکادمیک یا اخلاقی نیست؛ این میدان جنگ روانی و رسانهای است.
طالبان با سانسور، حذف تصویر زنان و نابودی هویت آنان میخواهند نظم طالبانی را بر جامعه جهانی تحمیل کنند. انتشار تصاویر “خانهدارهای طالبان” یک ضدحمله روانی است. پیامی روشن که نشان میدهد دو رویی و نفاق نه تنها در رفتارهای عمومی و سیاسیشان جاری است، بلکه در خانواده و زندگی خصوصیشان نیز نمود دارد؛ بنابراین هیچ بخشی از این تضادها نباید از نقد، افشاگری و بررسی رسانهای مصون بماند.
طالبان از خانواده و زنان بهعنوان ابزاری برای کسب مشروعیت ظاهری استفاده میکنند: همسرانشان پاسپورت دیپلماتیک میگیرند، آزادانه سفر میکنند و از امتیازات قدرت بهرهمند میشوند، در حالی که برای زنان عادی افغانستان حتی داشتن عکس در شناسنامه گذرنامه “حرام” اعلام میشود. افشای این تضاد، رسواترین چهره ریاکارانه طالبان را آشکار میسازد.
قربانی یا همدست؟
برخی گفتهاند شاید این زنان “قربانی” باشند. بله، ممکن است بخشی از آنان به اجبار ازدواج کرده باشند؛ اما بسیاری نیز داوطلبانه با طالبان پیوند بسته، از مزایای قدرت آنان بهرهمند شده و در بازتولید فرهنگ طالبانی نقش ایفا کردهاند. تصور کردن همه آنان بهعنوان قربانیان بیاراده، واقعیت را تحریف میکند و بخشی از حقیقت تلخ را پنهان میسازد.
قیاس معالفارق
قیاس اقدام آدامز با جنایات طالبان قیاسی معالفارق است. طالبان میلیونها زن را از تحصیل، کار، هویت و زندگی اجتماعی محروم کردهاند؛ در مقابل، آدامز چند تصویر را بهعنوان اعتراض منتشر کرده است. قرار دادن این دو در یک کفه ترازو سادهسازی خطرناکی است که در عمل به نفع طالبان تمام میشود.
راهکار عملی: همسنگ ظلم و فشار رسانهای
مبارزه با طالبان نیازمند اقداماتی است که همسنگ ظلم آنان باشد، نه صرف توصیههای اخلاقی آرمانی. این اقدامات میتواند شامل موارد زیر باشد:
۱. افشای تضادهای قدرت: انتشار مستند و مستدل از امتیازات خانوادههای طالبان و تضاد آن با محرومیت زنان عادی، مشروعیت ظاهری طالبان را هدف قرار میدهد.
2. تحریک افکار عمومی داخلی و جهانی: رسانهها و شبکههای اجتماعی با مستندسازی رفتارهای ریاکارانه طالبان، افکار عمومی را علیه آنان بسیج میکنند.
3. مقابله روانی و رسانهای: کمپینهای هدفمند علیه شعارها و سیاستهای طالبان، نشان دادن نفاق و تناقض میان گفتار و رفتار آنان، مشروعیت طالبان را کاهش میدهد.
4. حمایت از جنبشهای اجتماعی و زنان: تقویت صدای زنان و گروههای مدنی، انتشار گزارشها و روایتهای واقعی آنان از محرومیتها و خشونتها، فشار اجتماعی و سیاسی مستقیم ایجاد میکند.
5. اقدام همسنگ تجاوز: هر اقدام رسانهای یا روانی که تضادهای واقعی طالبان را افشا کند، نوعی فشار مشروع و همسنگ ظلم آنان به شمار میرود و سکوت یا احتیاط بیمورد را بیاثر میکند
استدلال دینی و سیاسی
از نگاه دینی، آیهی شریفه «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» معیار روشن مبارزه است: پاسخ باید همسنگ تجاوز باشد. طالبان کرامت زنان افغانستانی را لگدمال کردهاند؛ افشای ریاکاری آنان در همان حوزه، پاسخی مشروع و متناسب است.
از نگاه سیاسی و عقلی نیز، مبارزه با طالبان تنها با فشار همهجانبه ـ نظامی، سیاسی، رسانهای و روانی ـ ممکن است. ابزار افشاگری علیه خانوادههای طالبان یکی از همین فشارهاست که میتواند چهره واقعی آنان را آشکارتر کند و افکار عمومی افغانستان و جهان را علیهشان بسیج سازد.
نتیجهگیری
مبارزه با طالبان با توصیههای نرم اخلاقی پیش نمیرود. طالبان دشمنانیاند که جز زبان فشار چیزی نمیفهمند. اقدام سارا آدامز شاید بیعیب نباشد، اما به مراتب مشروعتر و مؤثرتر از سکوت یا توسل به اخلاقگرایی بیخطر است. دفاع از کرامت زنان افغانستان به معنای خالیکردن میدان از هر نوع فشار بر طالبان نیست؛ بلکه مستلزم آن است که از هر ابزار مشروع و متناسب برای رسوا کردن ریاکاری و ظلم طالبان استفاده شود.
اخلاقگرایی لوکس شاید برای پاریس و نیویارک زیبا باشد، اما در کابل و قندهار تنها به دوام چکمههای طالبان و جنایت کاران کمک میکند