افغانستان در یک قرن گذشته، بیش از آنکه شاهد توسعه و رفاه باشد، درگیر بحرانهای پیدرپی سیاسی و امنیتی بوده است. از سال ۱۹۱۹ تا امروز، این کشور همواره میدان رقابت قدرتهای جهانی و منطقهای بوده و بارها قربانی سیاستهای متناقض خارجی شده است. تجربه تاریخی بهروشنی نشان میدهد که هرگاه افغانستان سیاست خارجی متوازن و روشن نداشته و در تعامل با همسایگان خود ناکام مانده، کشور به میدان رقابتهای ویرانگر بدل شده است. در مقابل، هرجا که روابط سازنده و متوازن با منطقه در اولویت قرار گرفته، زمینه ثبات و آرامش تا حدی فراهم شده است. امروز بیش از هر زمان دیگر، روشن است که کلید صلح پایدار افغانستان در دستان همسایگان نهفته است.
۱۹۱۹ تا ۱۹۷۳: افغانستان کوشید سیاست متوازن میان قدرتهای جهانی برقرار کند. با وجود دریافت کمکهای گسترده، روابط پرتنش با پاکستان، سردی روابط مقطعی با ایران و بیتوجهی به آسیای میانه، افغانستان را از ظرفیتهای منطقهای محروم ساخت.
۱۹۷۳ تا ۱۹۹۲: کودتای جمهوری و سپس انقلاب ثور، افغانستان را به میدان جنگ سرد بدل کرد. اشغال شوروی و حمایت غربیها از مجاهدین، کشور را به ویرانی کشاند و روابط با همسایگان را وارد مرحله رقابت خصمانه کرد.
پس از پیروزی مجاهدین ۱۹۹۲ به بعد وحدت نسبی میان اقوام در این دوره فرصتی تاریخی بود، اما بهدلیل نبود سیاست خارجی تعریفشده، برخی کشورها با ایجاد و حمایت از طالبان، افغانستان را دوباره به میدان رقابتهای ویرانگر بدل کردند. این رویداد نشان داد که ضعف سیاست خارجی، زمینهساز نفوذ و مداخله بیرونی میشود.
۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱: حضور امریکا و ناتو، فرصتهای تازهای برای بازسازی و همکاری منطقهای فراهم آورد. اما افغانستان نتوانست سیاست خارجی اعتمادساز با همسایگان تدوین کند. در نتیجه، تروریسم، بحران مهاجرت و بیاعتمادی منطقهای همچنان ادامه یافت.
۲۰۲۱ به بعد: با تغییر نظام سیاسی، افغانستان بار دیگر در نقطهای تاریخی قرار دارد. اکنون روشن است که راه برونرفت از بحران، نه اتکا به قدرتهای دوردست، بلکه همکاری سازنده با همسایگان است.
جغرافیا و ترانزیت: افغانستان کشوری محاط به خشکه است؛ تمام مسیرهای اقتصادی و تجارتی آن از طریق همسایگان میگذرد.
امنیت مرزی: مبارزه با قاچاق، تروریسم و تهدیدات مشترک تنها با همکاری کشورهای همسایه ممکن است.
اقتصاد و انرژی: پروژههای منطقهای مانند تاپی، کاسا-۱۰۰۰ و بندر چابهار وابسته به تعامل سازنده با همسایگان است.
مهاجرت: میلیونها افغان در کشورهای همسایه زندگی میکنند و مدیریت این وضعیت نیازمند روابط انسانی و سیاسی سالم است.
یک قرن گذشته نشان میدهد که دشمنتراشی با همسایگان بهخاطر منافع قدرتهای فرامنطقهای، افغانستان را بارها به میدان جنگ ویرانی بدل کرده است. شوروی، امریکا و دیگر قدرتها تنها زمانی توانستند از افغانستان استفاده ابزاری کنند که روابط کابل با همسایگانش ضعیف یا خصمانه بوده است.
افغانستان بعد از طالبان باید سیاست خارجی خود را بر اصول روشن زیر استوار کند:
بیطرفی مثبت و متوازن: پرهیز از وابستگی به شرق یا غرب و تمرکز بر منافع ملی.
اعتمادسازی منطقهای: احترام متقابل، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و ایجاد روابط برابر.
اقتصاد منطقهای: استفاده از موقعیت جغرافیایی برای تبدیل افغانستان به چهارراه تجارت و انرژی منطقه.
امنیت مشترک با همسایگان: همکاری در مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و تهدیدات فرامرزی.
دیپلماسی فعال و تعریفشده: داشتن برنامه مشخص برای هر همسایه، نه سیاستهای واکنشی و مقطعی.
صد سال گذشته به افغانستان آموخته است که صلح و ثبات از بیرون وارد نمیشود. هر بار که این کشور فاقد سیاست خارجی روشن و منطقهمحور بوده، به میدان رقابت قدرتها تبدیل شده است. تجربه حمایت برخی کشورها از طالبان، شاهدی روشن بر این حقیقت است. اکنون زمان آن رسیده که افغانستان با تعریف سیاست خارجی متوازن، بر پایه اعتمادسازی و همکاری با همسایگان، آیندهای متفاوت بسازد. آینده افغانستان در گرو یک انتخاب تاریخی است: یا میدان جنگ باقی بماند، یا پل صلح و همکاری منطقهای گردد.