روز گذشته ۱۷ اسد سالروز قتل عام شیعیان در مزارشریف در سال ۱۳۷۷ بود. این روز یادآور یکی فجیعترین جنایات در تاریخ کشور است که در آن حدود ۵ هزار تن از شیعیان بی رحمانه توسط گروه طالبان قتل عام شدند. البته جنایت مزارشریف تنها جنایت شده توسط طالبان نیست؛ این گروه از زمان ظهور خود در دهه ۱۹۹۰ میلادی، با تفکر افراطی مذهبی و قومی، همواره برخوردی خشونتآمیز با اقوام و مذاهب افغانستان داشتهاند. از اجرای سیاست زمین سوخته در شمالی تا کشتار مزارشریف و از قتل عام بامیان تا جنایات پنجشیر، همه در راستای همین سیاست و تفکر انجام شده است. در این میان اما جامعه شیعه و هزاره افغانستان، بیشترین آسیب را از این گروه دیدهاند. جنایات طالبان علیه شیعیان نهتنها در قالب قتلعامهای گسترده بلکه در اشکال مختلف سرکوب، تبعیض، کوچ اجباری و حملات تروریستی در طول حدود ۳۰ سال گذشته ادامه یافته است.
قتلعام مزارشریف؛ آغاز یک فاجعه تاریخی
اما جنایت مزارشریف؛ در اگست ۱۹۹۸، طالبان پس از تصرف شهر مزارشریف، به مدت سه شبانهروز به کشتار سیستماتیک مردم این شهر پرداختند. هدف اصلی این حمله، شیعیان و هزارهها بودند که در محلههای مختلف شهر زندگی میکردند. نیروهای طالبان هر جنبندهای را که در برابرشان قرار گرفت، تیرباران کردند و سپس وارد منازل شدند و دست به نسلکشی زدند. گزارشهای سازمان ملل و صلیب سرخ از اعدامهای دستهجمعی در مکانهایی مانند قلعه جنگی خبر دادهاند. تجاوزهای گروهی، شکنجه، تخریب خانهها و مراکز مذهبی از جمله جنایات ثبتشده در این رویداد هستند.
احمد رشید، نویسنده و تحلیلگر برجسته پاکستانی، تعداد قربانیان مزارشریف را بین پنج تا شش هزار نفر برآورد کرده است. او این جنایت را یکی از نمونههای بارز خشونت ایدئولوژیک طالبان علیه اقلیتهای مذهبی دانسته و تأکید کرده که طالبان با حمایت سازمان اطلاعات پاکستان و مباشرت رهبران خود مانند ملا فضل، ملا نیازی و لشکر جهنگوی، این نسلکشی را اجرا کردند.
قتلعام یکاولنگ؛ تکرار جنایت در قلب بامیان
در ماه جدی سال ۱۳۷۹، طالبان به ولسوالی یکاولنگ در ولایت بامیان حمله کردند. گفته می شود که این حمله در تبانی به شماری از فرماندهان حزب وحدت اسلامی صورت گرفت. با این حال فارغ از این موضوع اما در این حمله طالبان صدها تن از مردان ملکی سادات شیعه را با دستان بسته تیرباران کردند. بسیاری از قربانیان در مقابل چشمان خانوادههایشان کشته شدند. اجساد قربانیان تا دو هفته دفن نشده باقی ماندند و فضای وحشت و ناامیدی بر منطقه حاکم شد.
وحید مژده، نویسنده و تحلیلگر سیاسی که سابقه همکاری با وزارت خارجه طالبان را داشت، در کتاب «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» این جنایت را بخشی از سیاست حذف قومی و مذهبی طالبان دانسته و نوشته است که طالبان در مناطق مرکزی افغانستان، بهویژه بامیان، با هدف پاکسازی مذهبی و ایجاد هژمونی قومی، دست به قتلعام زدند.
او در این کتاب، او بهصراحت به جنایات طالبان علیه شیعیان اشاره کرده و قتلعامهایی مانند مزارشریف و یکاولنگ را نه صرفاً اقدامات نظامی، بلکه بخشی از سیاست حذف مذهبی و قومی طالبان دانسته است. مژده معتقد بود که طالبان با الهام از تفکر دیوبندی و حمایت برخی حلقات منطقهای، بهویژه سازمان اطلاعات پاکستان، در پی ایجاد یک نظم مذهبی تکصدایی در افغانستان بودند که در آن جایی برای شیعیان و بهویژه هزارهها وجود نداشت.
او همچنین در تحلیلهای رسانهای خود، بارها هشدار داده بود که اگر طالبان به قدرت بازگردند، موج جدیدی از سرکوب مذهبی و قومی آغاز خواهد شد. ترور وحید مژده در سال ۱۳۹۸ در کابل، بسیاری را بر آن داشت که تحلیلهای او را جدیتر دنبال کنند، چرا که او از معدود چهرههایی بود که هم به طالبان نزدیک بود و هم منتقد سیاستهای افراطی آنان.
حملات غیرمستقیم در دوره جمهوریت؛ سایه طالبان بر تروریسم
از سویی دیگر در دو دهه حکومت جمهوریت، طالبان مسئولیت مستقیم حملات علیه شیعیان را برعهده نگرفتند اما نقش کلیدی در طراحی، پشتیبانی و تسهیل این حملات داشتند. گروههای همپیمان طالبان مانند لشکر جنگهوی و سپاه صحابه، حملات انتحاری و بمبگذاریهای متعددی را علیه مراکز شیعیان انجام دادند.
در دسامبر ۲۰۱۱، انفجار در مراسم عاشورا در زیارت حضرت اباالفضل کابل بیش از ۸۰ کشته برجای گذاشت. این حمله را لشکر جنگهوی برعهده گرفت؛ گروهی که در جنایات مزارشریف نیز نقش داشت. در جولای ۲۰۱۶، حمله به تظاهرات جنبش روشنایی در کابل منجر به کشته شدن ۸۵ نفر شد. این حملات با هدف ایجاد ترس، تضعیف انسجام اجتماعی و حذف سیاسی شیعیان از صحنه افغانستان صورت گرفت.
هرچند طالبان مسئولیت را برعهده نگرفت اما اگر فرض کنیم که طالبان نقشی نداشته اند ولی زمینه ساز ناامنی و حضور گروه های تروریستی بوده اند.
جنایات پس از بازگشت طالبان؛ موج جدید خشونت
پس از بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، موج جدیدی از خشونت علیه شیعیان آغاز شد. حملات انتحاری و بمبگذاریها علیه مراکز آموزشی و مذهبی شیعیان شدت گرفت. حمله به مکتب سیدالشهدا در کابل و مسجد امام زمان در قندوز و مسجد جامع قندهار… نمونههای بارز این جنایات هستند. این حملات با هدف حذف و ایجاد ترس و ناامنی در میان شیعیان انجام شد.
علاوه بر آن، طالبان در مناطق شیعه و هزارهنشین اقدام به کوچ اجباری و سوزاندن خانهها کردند تا مردم را مجبور به ترک محل زندگیشان کنند. اخیرا در منطقه رشک ولسوالی پنجاب بامیان، خانههای مردم به آتش کشیده شد و خانوادهها آواره شدند. در بلخاب نیز پس از درگیری با مهدی مجاهد مردم را آواره کردند.
سرکوب سیستماتیک مذهبی و اجتماعی
طالبان پس از سلطه دوباره، سیاستهای سرکوبگرانهای را علیه شیعیان در پیش گرفتند. در برخی مناطق، برگزاری علنی مراسم عاشورا و اربعین ممنوع شد و نیروهای طالبان با تهدید و بازداشت، مانع از تجمعات مذهبی شدند. روحانیون و فعالان شیعه در ولایتهایی مانند دایکندی و هرات بازداشت شدند.
همزمان، حملات گروه تروریستی داعش خراسان به مراکز شیعیان نیز ادامه یافت و طالبان واکنش مؤثری به این حملات نشان ندادند. حمله به آموزشگاه “کاج” در سال ۲۰۲۲ که بیش از ۵۰ کشته برجای گذاشت، نمونهای از این بیتوجهی است. این وضعیت نشاندهنده همسویی طالبان با گروههای افراطی و بیتفاوتی نسبت به امنیت شیعیان است.
تکفیر و تبعیض ساختاری علیه شیعیان
ریشه خصومت و دشمنی اما ایناست که طالبان با الهام از تفکر دیوبندی، شیعیان را “مرتد” میدانند و این باور زمینهساز بسیاری از جنایات بوده است. در ساختار حکومتی طالبان، هیچ جایگاهی برای شیعیان در نظر گرفته نشده و حقوق مدنی و سیاسی آنان نادیده گرفته شده است. قوانین طالبان بهگونهای طراحی شدهاند که تبعیض ساختاری علیه شیعیان را نهادینه میکنند.
با این حال، با توجه به مستندات تاریخی، آمار قربانیان شیعه و هزاره و تحلیلهای نویسندگان برجسته، میتوان نتیجه گرفت که طالبان نهتنها درگیر جنایات جنگی و نقض حقوق بشر بودهاند، بلکه در موارد متعدد، اقدامات آنان علیه شیعیان و هزاره ها واجد ویژگیهای نسلکشی سیستماتیک بوده است. این جنایات نه حاصل درگیریهای پراکنده، بلکه نتیجهی یک سیاست ایدئولوژیک افراطی و مذهبی است که در مانیفستهای رسمی طالبان نیز بازتاب یافته است. یک نمونه آن کتاب که والی طالبان در هرات منتشر کرد و در آن رسما شیعیان را کافر تلقی کرده است.