آقایان: امرالله صالح، صلاحالدین ربانی، محمد محقق،امیراسماعیل خان، استاد عطامحمد نور،رحمت الله نبیل، احمدضیا مسعود، محمدکریم خلیلی، مارشال عبدالرشید دوستم…عبداللطیف پدرام میخواهم بدانم که موقف و موضع شما چیست؟
از گردن ناراست تاریخ پندنگرفتهایم
به تعبیر دیگر پند نگرفتن از تاریخ زیست عقلانی نیست. عقلانیت تاریخی حکم میکند که بیدار شویم و طرحریزی کنیم که برای چه میجنگیم. مبارزه بیهدف تکرار دور باطل است. از دیدگاه من روشهای جاری کنونی در فقدان آزادی، طرح بنیادین و ایجاد گفت وگوهای راستین به سر میبرد.
تاریخ تکانههای تجربتی و عقلانیتی را برای آنانی که سیاست درست و مردمی میکنند پیشکش میکند. بحث به دوران رسیدن یا به به آزادی رسیدن در دیالیکتیک هگلی نیز عطف اساسی و بنیادین خود را در فلسفهی تاریخ برمحور رهایی و آزادی او از تجربههای منفی تاریخی روشن کرده است. به تعبیر دیگر تاریخ مدد رسان یا الهامبخش انسان برای به دوران رسیدن اوست.
دوران رسیدن نه تنها شکلگیری اقتدار فردی، بل ابراز اقتدار ارزشها و باورهای او در ساختار قانون و اجتماع است. روی همین خوانش عقلانی تاریخ نه تنها الهامبخش است؛ بل امر بازدارنده از خطاها و اشتباههایسیاسی در سرنوشت آیندگان نیز خوانده میشود.
به روایت دیگر آینده ریشه در تجربه و عقلانیت تاریخی ما، خواهد داشت و اگر بیگانه از تحلیل و ارزیابیتاریخی پنداشته شود، تکرار اشتباه و خطاهای راهبردی است. وینوستین چرچیل هم نخبهسیاسی و فکری بود و هم یک رزمنده جنگجو. او سخن ماندگار دارد که روی این سخن برای هر سیاست مدار و کنشگر است.” آنانی که از خوانش تاریخ پند نمیگیرند، محکوم به تکرار آن اند” سخنان برخی از مدعیان مبارزه علیه چالشهای جاری درکشور مرا به این گفتارآورد چرچیل فراخواند که ما در مسیر پندنگرفتن از تاریخ قرار داریم.
یعنی برای تکرار فاجعه کار میکنیم نه تغییر بنیادین آن. روی همین دسترسی به عدالت و آزادی که باید سهم برابر همه گان باشد، در تاریخ مبارزات سیاسی ما، ناممکن بوده است. این ناممکن فقط با شناخت چالشها و منازعهها، با طرحافگنی برای تغییر آن با شیوههای مدنی و انسانی و سخت افزارگرایان مبتنی بر برنامه روشن، میتواند به ممکن یا امر سیاسی مبدل گردد.
دیروز راکتها وخمپارههای طرف یعنی حکمتیار دقیقا هویت و افتخار تاریخی ما را نشانه گرفته بود نه قیافه و روش نمازخواندن و یا طریقه کلاه پوشیدن ما را. به گونه مثال فکر، باور،اندیشه استاد ربانی با تفکر اسلامی بسیاری از این جریانها یکسان و حتا مناسب و معتدل تر بود. ولی اگر پرسش بنیادین در میان بیاید که چرا آن ساختار و قدرت ادامه نکرد. مسالهی هویت و زعامت خواهی در میان خواهد آمد. اگر از آن چشمپوشی کنید، معنای پند نگرفتن از تاریخ است.
انکار این حقیقت دروغ گفتن به مردم و نادیده گرفتن پند از تاریخ است. سخن این است که میخواهیم با عقلانیتتاریخی معضل را حل کنیم یا نه. طالب زشت است و نارواست همه موافقیم. بدوی و عقبگرا و رادیکال و غیر قابل پذیرش است؛ اما این زشتی نباید ما را نسبت به ماهیت و محتوای فاجعههای تاریخیمان کور سازد و روی آن اندیشه نکنیم.
باید عامل پدیدارسازی یا ساختارهای تاریخی و فرهنگی طالبزا را نشانه گرفت. باید روی مبانی چالشی بیعدالتی ترکز کرد و راه را برای شکلدهی و ایجاد تفکر عدالت پسندانه هموار ساخت. معنای سخن این است که اگر بنیادین طرح نکنیم و این گفتمان ایجاد نگردد، حتا در نبود طالبان هم، بیعدالتی وجود خواهد داشت. طالبان یک روایتی از آن بیعدالتی و هژمونیتباری و تاریخی است. روایتها و رویکردهای دیگر را نباید انکار کرد. ما مسوولیت داریم که روی این موارد بحث کنیم و راه را برای گفتوگوهای راستین مساعد بسازیم.
حقیقتتاریخی، تجربه، کنششناسی و شناخت از طرفهای درگیر ومنازعه، همه نشان میدهد که مسالهی هویت و زعامتسیاسی، مهمترین پدیده است که ما را از فرصتهای دسترسی به عدالت و ایجاد یک دولتملی و پاسخده محروم ساخته و قربانی شدهایم. ما میتوانیم با عادلانهسازی این رویکردها در برابر فقر و عقبماندگی نیز مبارزه کنیم؛ زیرا اعتماد ملی و دسترسی به عدالت میتواند همه را معطوف به آن سازد
تاریخ در باره کنشهای گذشته و آنچه که رفتار همه است داوری خود را کرده است و زبان تاریخ را کسی نمیتواند مُهر بزند. خوشبخت کسانی است که از تاریخشان پند گرفته اند و این پند گرفتن در عقلانیت تاریخی و سیاسی، راه رسیدنشان به عدالت و مردمسالاری را کوتاه و سهل کرده است.
به گونهی مثال در حقیقت روایت گم شدهیی خراسان یا افغانستان در جریان پسا بُن هر روز آفتابی میشد، سهلانگاری، کوتاهنگری، مقطعی برخورد کردن، فصلاندیشی، قدرتخواهی و چالشهای درون گروهی، عدم شناخت قدرت و حریفسیاسی شما سبب شد، بحران کنونی پدید اید و مردم بیشتر بیاعتماد، پرسشگر و اعتراضی شوند. حالا پس از فروپاشی فرصتهایسیاسی، ماهیت جریانهای سیاسی و خواستهای واقعی مردم آفتابی شود..گفتمانها، گفتوگوها، مبارزات بانوان و نسل جدید چه در داخل کشور و بیرون از میهن را به یقین که شما هم بسیار شنیده اید… چنانکه: این گفتمان ریشه در منازعههای اساسی و واقعی مردم دارد… آیا شما برای خودتان، برای حامیانتان، برای کشور مشترکمان، حرفی و پاسخی دارید یا به حکم اشتباهات و خطاها، به خاطر روشن نکردن موضعتان سیر طبیعی انزوا و کنار رفتن از سیاست و سرنوشت مردم را پذیرفته اید یا پاسخی را ارایه خواهید کرد؟ برای من اگر پاسختان در موارد که مطرح میکنم و باور دارم که بخشی از منازعهی اصلی کشور ماست روشن نباشد باورقطعی را رقم خواهد زد که دیگر شما علاقهمندی برای سیاستورزی واقعی و مردمی نخواهید داشت. .
بخشی از گم شدهیی نسل ما که باید در راهبردجدی به صورت شفاف مطرح گردد حل منازعههای زیرین است: اینها پرسشهای جدی و چالشهای بنیادین ماست…همچنان پاسختان میتواند موضع شما را نسبت مردم مشخص کند و سکوتتان به معنای پذیرش مصلحت و تکرار دورههای باطل خواهد بود.
تغییر نام کشور گونهایکه تمامی تبارهای ساکن کشور احساس ملکیت وشهروندی کنند.
تغییر درفش، سرود ملی، اسکناس یا پول کشور مبتنی بر سازههای مردمسالارانه.
تغییر ساختار نظام و شالوده قدرت در کشور به صورت افقی و محلی کردن اقتدار و دموکراسی در کشور.
پذیرش کثرتگرایی، به رسمیتشناسی تنوعتباری و هویتی زیر نام تبارهای مانند: تاجیک، هزاره، اوزبیک، افغان، بلوچ،سیک،هندو،پشهیی الی چهارده تبار و هویتهای محترم ساکن در کشور.
مبارزه علیه اپارتاید جنسیتی و پذیرش زعامت یا رهبری بانوان به عنوان رییسجمهور در یک انتخابات شفاف و دموکراتیک.
خط دیورند به عنوان مرز بینالمللی مبتنی بر اسناد حقوق بینالدول میان پاکستان و افغانستان میباشد. موضع روشن شما چیست؟
پاسخ مشخصتان در برابر کاربرد واژه افغان یعنی تبار محترم پشتون بالای دیگر هویتهای ساکن در کشور چیست، مشخصا بیان کنید که شما افغان هستید یا هویت واقعی خود را دارید؟ کدام هویت؟ چه گزینه جاگزینی برای اعتماد ملی و پذیرفتن کرامت و هویت مردم دارید؟
نگاه تان به حل عادلانه و دموکراتیک مسالهیملی و عدالتاجتماعی چیست؟
پاسختان در برابر اسلام تندرو پروژه افغانیت و اسلامیت چیست؟
آیا از ایجاد و تدوین شدن قرارداد اجتماعی نوین برای آیندگان افغانستان که این همه را حل کند، حمایت میکنید؟
عمدهترین خطوط اساسی سیاست خارجی کشور از نظر ما کدام هاست؟
سیاست جا به جایی قومی را چه گونه میبینید و چرا در این مورد واکنش جدی و کتبی ندارید؟
واکنش شما در مورد به تاراج رفتن دارایی و منابع اقتصادی (معادن) کشور چیست؟
با طالبان امید مذاکره دارید یا دقیقا طرفدار شکستابدی و نابودی افراطیت و تحجر هستید؟ اگر علیهی تحجر میخواهید مبارزه کنید چه رویکرد عملی و دینی از نظرتان پسندیده است؟
از نظر شما گامهای ابتدایی ایجاد یک دولت – ملت کدام هاست؟
آیا دموکراسی را قبول دارید و اگر بلی چه نوع آن را؟
چرا برخی از شماها عملا در صف واقعی وجدی علیه طالبان قرار ندارید و منتظر هبوط فرصت از آسمان یا فلان کشور جهانی نشسته اید؟
عمده ترین اشتباهاتسیاسی شما از نظر سیاسی کدام هاست و با چه پیشنهادی مانع تکرار آن خواهید شد؟
چشم به راه هستم تا دیدگاه تان را شهروندان به ویژه نسل جدید بخواند و بداند که شما در کدام مسیر و موقف سیاسی قرار دارید وقتی علنی علیهی طالبان مبارزه نمیکنید عمده ترین دغدغهی سیاسی شما چیست. برای من هرچند از بسیاریهای تان مشخص است و میدانم که از تاریخ نمیخواهید پند بگیرید! اما برای آیندگان باید از شما پاسخی دریافت کرد.
با حرمت