وقتی کابل در ۱۴ اگست سقوط کرد، همزمان با آن احمد مسعود با چرخبال خودرا به پنجشیر رسانده و جبههی موسوم به « مقاومت ملی» را ایجاد کرد. بسیاری ها این اقدام وی را ستوده و آن را در جهت استمرار مقاومت و رهبری که احمدشاه مسعود قهرمان ملی افغانستان که سالها آن را بدوش داشت، تعبیر کردند.
اما زمانی که چند هفته بعد و در پی حملات گسترده طالبان پنجشیر سقوط کرد و رهبران این جبهه به شمول احمد مسعود به تاجیکستان رفتند، تا حدودی اعتماد و باور مردم به این جبهه کاسته شد. در حالی که تعدادی محدودی از جنگجویان جبهه در کوهپایههای پنجشیر و انداراب میجنگیدند، اما رهبران جبهه به شمول احمد مسعود در تاجیکستان به خاطر تقسیم کرسی های ساختاری جبهه مصروف سرو کله زدن بودند و هستند.
در طول نزدیک به دو سال گذشته در حالیکه جنگجویان جبهه با حملات چریکی در مناطق مختلف افغانستان حضور و شجاعت خودرا ثابت ساخته اند، اما رهبران این جبهه در عین بی برنامهگی و سردرگمی در تاجکیستان بر سر تقسیم کرسی با هم در تقابل هستند و همه روزه افرادی در سطوح مختلف از حمایت جبهه دست میکشند.
البته از همان اوایل تشکیل جبهه مقاومت ملی انتقادهای جدی به این جبهه وارد بود، ولی بنابر شرایط حاد جنگی و شوک بزرگ سیاسی وارده، کمتر کسی لازم میدانست که نقدهای خود را همگانی کند. اما در ماهها و هفتههای اخیر انتقاد و نارضایتی از درون و بیرون جبهه به حد انفجار رسید و در نهایت با استعفای سخنگوی جبهه، تیغ های انتقاد از نیام بیرون شدند.
منتقدین جبهه انتقادهای زیادی را از تشکیل شورای رهبری و تشکیلاتی تا رویکرد جنگی و رفتار سیاسی و استراتیژی جبهه وارد کرده اند که هر کدام از آن قابل توجه و تأمل است.
۱- یکی از مهمترین نقدهای که از همان اوایل بر جبهه مقاومت ملی وارد بود؛ حضور چهرههای غیر قابل اعتماد و غیر مردمی در رهبری این جبهه بود که به اعتبار آن را لطمه زده است. یکی از این چهرهها معاون حکومت جمهوریت است. بدون شک و با توجه به موضع گیریها و رفتار و کنش این فرد در دوسال معاونت اشرف غنی، اکثریت مردم از وی به شدت تنفر دارند و وی را غیر قابل اعتماد می دانند. البته این بی اعتمادی و تنفر همچنان باقی است؛ چون این شخص در حالیکه به تمام معنی در پروسه تسلیم دهی حکومت به طالبان شریک و سهیم بود، اما هرگز نه وضاحت در قبال این موضوع داده و نه هم از فجایع و جنایاتی که اشرف غنی با تعصب و قبیله گرایی برای مردم خلق کرد حتی ابراز پشیمانی و انزجار نکرده و حتی حاضر به عذر خواهی هم نشده است. بنابر این حضور چنین افرادی در سطح رهبری جبهه قطعا به حیثیت این بلوک سیاسی- نظامی خدشه وارد کرده است. به همین شکل افرادی دیگری که سالها امتحان پس داده اند و در سنگرهای سیاسی و نظامی یا شکست خورده اند و یا معامله کرده اند، اما در سطح رهبری جبهه حضور دارند که برای بسیاری از مردم و بسیاری از سیاسیون غیر قابل قبول است.
۲- به تازگی تعدادی کثیری از اعضای پایین و بلند رتبه این جبهه در بخشهای مختلف سیاسی، فرهنگی و رسانهای از انحصار و خانوادهگرایی در این جبهه انتقاد کرده و از عضویت در آن کنار رفته اند. البته وقتی به ساختار جبهه نگاه میکنیم، قطعا حق را با منتقدین میپنداریم.
وقتی شعار جبهه آزادی و عدالت است، چگونه افراد رهبری جبهه همه از یک خانواده و قبیله هستند!؟ احمد مسعود، جوان است و قطعا درک و شعور سیاسی از جهان مدرن دارد، باید درک کند که ساختار این جبهه کاملا با مناسبات و شعار جبهه و جهان مدرن و خواستهها مغایرت دارد. بدون شک تمام سطوح رهبری و ساختاری جبهه قابل نقد است از شخص احمد مسعود گرفته تا رییسان بخش های مختلف آن؛ چون شعار جبهه آزادی و عدالت است وقتی چنین شعاری را یدک میکشد حداقل خود جبهه در ساختار و رویکرد باید به آن عمل کند.
۳- پلان و استراتیژی جبهه گنگ و غیر قابل انسجام است. همه به یاد داریم که در یورش دور اول طالبان، احمدشاه مسعود چگونه تمامی افراد و گروههای سیاسی را زیر چتر مقاومت گرد آورد. البته بدون شک مسعود یک استثنا بود و هست؛ ولی جبهه مقاومت ملی به عنوان میراث دار مسعود که مدعی آزادی و همه شمول بودن است، باید استراتیژی آن نگاه کلان سیاسی و چتر واحد برای نجات افغانستان باشد. در طول دوسال گذشته شاهد بوده ایم که افراد و گروههای مختلف سیاسی و قومی برای همکاری با جبهه مقاومت اعلام آمادگی کرده اند، ولی هیچ کسی با این جبهه به توافق نرسیده است. وقتی جبههی با این عنوان بالا و بلند نتواند با هیچ گروه و فردی کنار بیاید، قطعا مشکل ساختاری و مدیریتی دارد.
۴- فردمحوری یکی از مشکلات بزرگ سیاسی در طول سالهای مختلف و جنبههای مختلف آن در افغانستان بوده است. در بیست سال پسین هم تمامی جریانات براساس فرد محوری شکل گرفته است و بدتر از آن این فرد محوری ساختار پدر فرزندی به خود گرفته است. در حالیکه ما در درون هر ساختار سیاسی دهها فرد مستعد و جوان و لایق را داریم، اما روند فرد محوری این جریانات را در گرو رهبر و رهبرزادگان باقی گذاشته و این مشکل به شدت بر پیشرفت جریانات ضربه زده است.
وقتی جبهه مقاومت ملی یا هرجریان دیگر شعار وادعای آزادی و برابری را دارند، باید از روند فرد محوری و فرد سالاری بیرون شوند و بپذیرند که اعضای جبهه و آنانی که در ساختار این جریانات همکار هستند از حقوق و امتیازات مساوی برخوردار اند و باید باشند. وقتی تعیینات و انتخاب ها براساس شایستگی و لیاقت نباشد و افراد بر مبنی پیوندهای خانوادگی و نسبت و سبب مقرر شوند، هم با عدالت و برابری منافات دارد و هم روزنه های پیشرفت و پیروزی بسته میشود. چیزیکه این روزها در جبهه مقاومت ملی بیداد میکند.
بنا بر این، جبهه مقاومت ملی اگر واقعا برای آزادی و عدالت مبارزه میکند، باید از فرد محوری بیرون شود. ساختارهای آن را اصلاح کند و بر پلان و استراتیژی و حضور افراد غیر قابل اعتمادی که در سطح رهبری آن حضور دارد و اعتبار جبهه را زیر سوال برده و میبرد، تجدید نظر کند.