نام اورنگ زیب، پادشاه امپراتوری مغولی هندوستان، را شاید همهی ما شنیده باشیم. یکی از شاهان مقتدر هندوستان که خیلی هم مذهبی بود. او دانشآموخته مدرسه دینی بود و در نزد کسی به نام ملا صالح درس خوانده بود.
وقتی اورنگ زیب به سلطنت دست مییابد، ملا صالح به دربار میآید تا صله و کمک دریافت کند. خوب، شاگردش به سلطنت رسیده بود و توقع داشت که به پاس همان رابطه پیشین استاد خود را همکاری کند.
اما امپراتور به جای اعطای کمک و صله، از ملا صالح گلایه میکند و او را متهم میکند که برایش چندان آموزش با کیفیتی نداده است و آنچه را که از او آموخته است، همه بیهوده و هیچ کاربردی در زندگیاش نداشته است.
در اخیر، امپراتور، پس از ملامتکردنهای بسیار، خطاب به ملا صالح میگوید: «برو به روستای که از آمدهای برای بازنشستگی، برو و نگذار هیچ کسی بداند که کیستی و حاصل کار تو چیست.»
تفصیل این گفتگو را یک جهانگرد فرانسوی به نام «فرانکویس برنیه» در کتاب «سفرهایی در امپراتوری مغول» ثبت کرده است.
امروز وقتی داشتم در رسانههای افغانستان این خبر را میخواندم که مقامات سازمان ملل و طالبان به توافقاتی دست یافتهاند مبنی بر اینکه مکاتب دولتی را به مدارس دینی تبدیل کرده و به دختران اجازه بدهند که به صورت گسترده در این مدارس آموزش ببینند، همان گلایههای امپراتور مغول از ملا صالح یادم آمد.
دختران افغانستان، میخواهند به مکتب بروند تا مهندس و پزشک و اقتصاددان و حقوقدان شوند و از این طریق بتوانند در بازارهای ملی و بینالمللی وارد عرصه رقابت شده و بدرخشند. هدف هر کسی که امروزه به مکتب و دانشگاه میرود، کسب همین توانایی است. آیا در مدارس دینی جهادی که طالبان ایجاد کردهاند، دختران میتوانند همین تواناییها و مهارتها را بیاموزند؟ نخیر. هرگز!
در این مدارس نه از فیزیک و کیمیا و مهندسی و پزشکی چیزی خوانده میشود و نه از علوم اجتماعی و انسانی.
ناتوانی این مدارس در پاسخگویی به نیازهای جهان معاصر نکتهای است که از اورنگ زیب، امپراتور مغول، تا به شبلی نعمانی روی آن انگشت گذاشتهاند.
علامه شبلی نعمانی، محقق و اسلامشناس معروف شبهقاره هند، این مدارس را ناکارآمد خوانده و خواهان نسخهی آموزشی جهانشهرگرا و پاسخگو به نیازمندیهای عصر بود.
حتا در داخل مدارس دیوبند در شبه قاره هند، منتقدان این نحوهی آموزش کم نیستند. یکی از آنها محمد اسلم قاسمی، نبیره مولانا محمد قاسم ناناتوی از بنیانگذاران مدرسه دیوبند، است. قاسمی معتقد است که پروژه معرفت در مدرسه اسیر «خطای تاریخی تاسفآور تفکیک به دو بخش دنیوی و مذهبی است.»
سلمان حسینی ندوی در دارالعلوم ندوه العلمای شهر لاکنو، نیز از برنامه درسی مدارس دینی انتقاد کرده و میگوید که در این مدارس فقط علوم دینی تدریس میگردد، در حالی که فخرالدین رازی، متکلم معروف مسلمان، گفته است: «هرچیزی از شناخت خداوند گرفته تا شناخت تمام مخلوقات او، یعنی ملایک، سیارات، عناصر، کانیها، نباتات و جانوران، معرفت محسوب میگردد.»
متاسفانه در این مدارس ذهنیتی که حاکم است این است که تنها علوم دینی «علم»اند و بس. بقیه علوم، باعث ضلالت و گمراهی مضاعف میشوند.
این ذهنیت اسلامی هم نیست. در هیچ جای قرآن و حدیث نیامده است که تنها باید علوم دینی را خواند و لاغیر.
میر سیدشریف جرجانی در تفسیر «حدیث اختلاف امت من رحمت است» میگوید که منظور از این تفاوت رشتهها و تخصصها است. یعنی اینکه همه نباید به دنبال یک علم بروند، بلکه رشتههای مختلف را باید بخوانند.
خلاصه اینکه تبدیل مکاتب به مدارس دینی نه تنها مشکل آموزش دختران را در افغانستان حل نمیکند، بلکه کشور را صدها سال دیگر نیز به عقب برده و بدتر از آن اینکه سرزمین ما را به محل همآیش افراطگرایان در منطقه مبدل مینماید.
برای جلوگیری از این توطئه مشترک سازمان ملل و طالبان، نخبگان و فعالان سیاسی و مدنی افغانستان باید از همین اکنون بسیج شوند و اجازه ندهند که این توافق شرمآور اتفاق بیفتد. میدانیم که دنیای غرب به دلیل توافقات پیدا و پنهانی که با طالبان دارد میخواهند حکومت این گروه را به رسمیت بشناسند، اما این امر نباید باعث قربانی مکاتب دولتی و دختران و آینده افغانستان گردد.