دیروز، هشتم میزان/مهر، روز گرامیداشت مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری بود. امسال این روز در حالی فرا میرسد که شهر بلخ، زادگاه مولوی، زیر تسلط گروه افراطی و متحجر بهنام طالب اداره میشود.
مولانا جلالالدین بلخی، عارف، مفسر قرآن و حدیث نبوی بود و زندگی و آثار او سرشار از عشق، محبت و انسانیت است. اما امروز مردم این سرزمین و میراث و مردم مولانا با محدودیت، سرکوب و حتا بیدینی متهم میشوند؛ تا جاییکه بلخ، زادگاه او گاهی بهچشم دارالکفر دیده میشود.
روز گرامیداشت از مولانا بهانهای شد تا دیدگاههای این عارف بزرگ و گروه طالبان درباره دین و برداشت آنها از خداوند را بهصورت کوتاه مقایسه و مورد بررسی قرار دهیم.
مولانا دین را دین انسانیت، محبت و صمیمیت میداند. برای او، دین محدود به آیینها و عبادات خشک نیست، بلکه راهنمایی است برای گسترش دوستی، مهر و همدلی میان انسانها. آموزههای دینی در نگاه مولوی باید زندگی را به سمت محبت و عشق هدایت کنند. انسان مومن کسی است که دلش سرشار از مهربانی، عشق و صمیمیت است و با دیگران با شفقت و احترام رفتار میکند. خشونت، تحقیر و ظلم با روح دین مولوی ناسازگار است. دین انسانی مولانا انسان را به خودشناسی و شناخت خداوند فرا میخواند تا با محبت و عشق به دیگران به رشد معنوی و کمال برسد.
خدای مولانا خدایی است عاشق و مهربان که بندگانش را دوست دارد و از آنان مراقبت میکند. او نمیخواهد آسیبی به بندگانش برسد و گناهان آنها را میپوشاند و میبخشد. در دین مولانا انسان میتواند با عشق به خدا و مشاهده آثار او در جهان، رابطه صمیمی و عاشقانه با او برقرار کند. مولوی در آثارش بارها خدا را با نام «عشق» یاد کرده است و نشان داده است که ارتباط انسان با خدا ارتباطی پرمحبت و انسانی است. جهان و موجودات آن وسیلهای برای یادگیری، رشد و شناخت انسان هستند و تجربهی زندگی، فرصتی برای آموختن و نزدیکتر شدن به خداوند مهربان است.
در نگاه مولوی، خداوند بیش از آنکه علت اول یا منبع نخستین باشد، خدای مراقب و راهنمای انسان است. او از نگاه کردن به بندگانش لذت میبرد و دوست دارد آنان را در مسیر کمال و رشد ببیند. انسان با دیدن مظاهر قدرت و عظمت خدا، باید سر تسلیم به درگاه او فرود آورد و از نادانی فاصله بگیرد. این رابطه مبتنی بر عشق و محبت است، نه ترس یا اجبار. دین مولانا انسان را موجودی ارزشمند میبیند که با شناخت خداوند و محبت به دیگران میتواند به سعادت و آرامش واقعی دست یابد.
در مقابل، دین و خدای طالبان تصویر کاملن متفاوت ارایه میکند. برداشت طالبان از خداوند، موجودی است که به بندگان نیاز دارد؛ اگر انسانها از او مراقبت نکنند و عبادت او را بهجا نکنند از بزرگی و شأن او کاسته میشود. این طرز دید، بزرگی خدای متعال را به سطح موجودی وابسته به رفتار انسانها تنزل میدهد.
دین طالبان دین خشونت و اجبار است. قانونها و مقررهها آنان مردم را با ترس کنترول میکند و هیچ جایی برای عشق، مهربانی یا رشد معنوی باقی نمیگذارد. خدای طالبان خدایی قهار و جبار است که انسانها از او میترسند و مجبورند از روی وحشت سر تسلیمی فرود آوردند. آموزههای دینی طالبان انسان را موجودی ضعیف و سرکوبشده میداند که باید با تهدید و مجازات کنترول شود. هرگونه خطا با سختترین شکل ممکن تنبیه میشود و هیچ امکان گفتوگو یا محبت وجود ندارد.
اعمال طالبان مانند شلاق زدن، اعدامهای علنی، محدودیت شدید برای زنان و کودکان و اجبار به پیروی از قانونهای سختگیرانه نشان میدهد که هدف آنان اعمال قدرت است و نه هدایت انسانها به سوی عشق و مهربانی. مردم از این دین و خدایی که طالبان معرفی کردهاند، متنفر هستند و بسیاری از آنان به دنبال فرار از محدودیتها و خشونتهای این نظام مذهبی هستند. دین طالبان، رابطه انسان با خدا را به یک رابطه ترسناک تبدیل کرده، امید، صلح، صمیمیت و محبت را از زندگی مردم گرفته است.
مقایسه این دو طرز فکر تفاوت بنیادین میان دین محبتمحور و انسانمحور با دین خشونت محور و ترس محور را آشکار میکند. دین مولوی انسان را موجودی ارزشمند میبیند که با محبت و عشق میتواند به کمال برسد و رابطهی عاشقانه با خدا برقرار کند. خدای مولوی خدای مهربان و مراقب است که بندگانش را دوست دارد و هدایت میکند. دین طالبان انسان را موجودی مجبور و تحت سلطه میداند و خدای آنان خدای قهار و جبار است که بندگان را با ترس و تهدید کنترول میکند.
در دین مولوی، جهان و زندگی ابزارهایی برای یادگیری، شناخت و رشد معنوی انسان هستند و انسان با مشاهده زیباییها و قدرتهای طبیعت، به شناخت خداوند نزدیکتر میشود.
در آموزههای طالبان، جهان و زندگی وسیلهای برای کنترول و تحمیل قانونهای سختگیرانه است و انسانها از عشق و محبت خالی میشوند. دین مولوی مردم را به صلح، مهربانی، محبت و انسانیت فرا میخواند، در حالی که دین طالبان با خشونت، ترس و سرکوب، مردم را از زندگی انسانی و پرمحبت محروم میکند.
دیدگاه مولوی نشان میدهد که دین واقعی انسان را به عشق، دوستی، همدلی و رشد معنوی هدایت میکند و خدای مهربان و عاشق، منبع آرامش و محبت انسان است. دیدگاه طالبان دین را به ابزاری برای اعمال قدرت و خدای قهار را به نمادی از خشونت تبدیل کرده است که مردم از آن متنفرند و از آن گریزان اند. این مقایسه اهمیت نگاه رحمانی و انسانی به دین و خداوند را روشن میسازد و نشان میدهد که دین و خداوند باید منبع محبت، صلح و رشد انسان باشد تا زندگی واقعی و انسانی شکل گیرد.