مقدمه
افغانستان سرزمینی است که تاریخ آن با جنگ، مقاومت، و سقوط حکومتهای استبدادی گره خورده است. از دوران امپراتوریهای باستان تا عصر جنگ سرد و سپس حضور مستقیم آمریکا و ناتو، این کشور همواره میدان رقابت قدرتهای بزرگ بوده است. امروز نیز طالبان با حاکمیت مطلق و سیاستهای سختگیرانه و خشن، سایهای سنگین بر زندگی مردم افغانستان افکندهاند. پرسشی که در این میان مطرح میشود این است: آیا پایگاه استراتژیک بگرام، که روزگاری مهمترین مرکز حضور نظامی آمریکا بود، میتواند بار دیگر بهانهای برای بازگشت واشنگتن و زمینهای برای سرنگونی طالبان باشد؟
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید ارزش ژئوپولیتیک و نظامی بگرام را بررسی کرد، سپس تجربه تاریخی حضور آمریکا را بازخوانی نمود و در نهایت، شرایط کنونی منطقه و اولویتهای استراتژیک ایالات متحده را تحلیل کرد.
اهمیت استراتژیک بگرام
پایگاه هوایی بگرام در ۶۰ کیلومتری شمال کابل قرار دارد. این موقعیت جغرافیایی خاص، بگرام را به دروازه امنیتی پایتخت بدل کرده است. کنترل این پایگاه به معنای تسلط بر شاهراه سالنگ است؛ شاهراهی که شمال افغانستان را به جنوب و شرق متصل میسازد و یکی از حیاتیترین شریانهای اقتصادی و نظامی کشور محسوب میشود.
بگرام فقط یک پایگاه ساده نظامی نبود، بلکه بزرگترین مرکز عملیاتی آمریکا و ناتو در افغانستان به شمار میرفت. این پایگاه مجهز به باندهای پرواز بزرگ، انبارهای مهمات گسترده، تأسیسات پیشرفته اطلاعاتی و زندانهای مخفی بود. تسلط بر بگرام، توانایی عملیات سریع در سراسر افغانستان و حتی نظارت بر بخشهایی از آسیای مرکزی و خاورمیانه را فراهم میآورد.
از منظر تاریخی نیز، بگرام همواره جایگاه راهبردی داشته است. در دوران باستان، ارتشهای مهاجم از همین مسیر به کابل و سپس به درون هندوستان راه مییافتند. در دوران مدرن نیز، شوروی در زمان اشغال افغانستان این پایگاه را بهعنوان مرکز عملیات خود برگزید و پس از آن، آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ آن را به قلب تپنده حضور نظامی خود در منطقه تبدیل کرد.
بنابراین، تسلط بر بگرام به معنای کنترل نهتنها کابل، بلکه نفوذ مستقیم بر مرکز سیاسی، امنیتی و ارتباطی افغانستان است. همین ویژگی، آن را به یک اهرم سیاسی و نظامی بیبدیل در معادلات منطقهای بدل کرده است.
افغانستان؛ میدان جنگ قدرتهای بزرگ
افغانستان در یک قرن اخیر بارها صحنه سقوط حکومتها و ظهور نیروهای جدید قدرت بوده است. این کشور بهدلیل موقعیت ژئوپولیتیک ویژه، همواره در مرکز توجه بازیگران جهانی قرار گرفته است. از جنگهای داخلی پس از خروج شوروی تا حضور بیستساله آمریکا، افغانستان نهتنها ثبات نیافته بلکه بیشتر به عرصه منازعه قدرتهای جهانی و منطقهای بدل شده است.
قدرتهای بزرگ، بهویژه آمریکا، روسیه و حتی چین، افغانستان را بیشتر از زاویه رقابتهای ژئوپولیتیک دیدهاند تا کشوری با مردم و نهادهای نیازمند توسعه. در چنین شرایطی، هر بار که قدرتی وارد این کشور شده است، نتیجه چیزی جز ویرانی و سپس بازسازی ناقص نبوده است. این تجربه تاریخی نشان میدهد که اگر آمریکا بار دیگر به بهانه بگرام وارد افغانستان شود، بعید است رویکردی متفاوت از گذشته داشته باشد.
چرا آمریکا بعید است دوباره به بگرام بازگردد؟
۱. هزینهها و تجربه شکستخورده
ایالات متحده در بیست سال حضور خود در افغانستان بیش از دو تریلیون دلار هزینه کرد و هزاران سربازش کشته یا زخمی شدند. با وجود این، دستاوردی پایدار نصیب آمریکا نشد. ارتش و دولت افغانستان که با هزینه گزاف ساخته شد، در عرض چند هفته پس از خروج آمریکا فروپاشید. بازگشت دوباره به بگرام برای واشنگتن به معنای ورود دوباره به همان باتلاق پرهزینهای است که یک بار بیثمر بودن آن ثابت شد.
۲. تغییر اولویتهای استراتژیک
در شرایط کنونی، سیاست خارجی آمریکا بیش از هر زمان دیگری متمرکز بر رقابت با چین در اقیانوس آرام و مهار نفوذ روسیه در اروپا است. افغانستان دیگر اهمیت ژئوپولیتیک دو دهه پیش را ندارد. سرمایهگذاری مجدد در بگرام، برخلاف راهبرد “چرخش به آسیا” خواهد بود و منابع آمریکا را از اولویتهای اصلیاش دور میسازد.
۳. پیامدهای سیاسی و دیپلماتیک
بازگشت آمریکا به بگرام واکنش شدید همسایگان افغانستان را در پی خواهد داشت. ایران، روسیه و چین هر سه حضور نظامی دوباره آمریکا را تهدیدی مستقیم تلقی میکنند. این کشورها احتمالاً با اقدامات نظامی، امنیتی یا اقتصادی مانع چنین حضوری خواهند شد. آمریکا در شرایط کنونی تمایلی ندارد وارد بحرانی چندجانبه شود که هزینهاش بسیار بیشتر از منافع احتمالیاش باشد.
۴. طالبان بهعنوان ابزار غیرمستقیم
طالبان اگرچه در ظاهر دشمن آمریکا معرفی میشوند، اما در واقع حضورشان به سود واشنگتن نیز هست. وجود یک حکومت افراطی و غیرقابل پیشبینی در کابل، به آمریکا این امکان را میدهد که همواره منطقه را بیثبات و رقبای خود را در حالت نگرانی نگه دارد. به همین دلیل، واشنگتن نیاز فوری به سرنگونی طالبان ندارد. طالبان در عمل، همان خادمان غیررسمی آمریکا هستند که با وجود شعارهای ضدآمریکایی، نقش ابزاری برای فشار بر قدرتهای منطقهای را بازی میکنند.
واکنش احتمالی کشورهای مخالف آمریکا
اگر آمریکا بخواهد دوباره بگرام را به پایگاه اصلی خود بدل سازد، واکنش تند قدرتهای منطقهای اجتنابناپذیر خواهد بود.
چین احتمالاً با ابزارهای اقتصادی و فشارهای سیاسی در سطح بینالمللی، تلاش خواهد کرد حضور آمریکا را محدود کند. روسیه که تجربه تلخ اشغال افغانستان را در کارنامه خود دارد، ممکن است با اقدامات نظامی غیرمستقیم و حمایت از گروههای ضدآمریکایی واکنش نشان دهد. ایران نیز بهدلیل نزدیکی جغرافیایی و تهدید مستقیم امنیت ملیاش، احتمالاً سیاست تقابل فعال و حتی اقدامات میدانی را در دستور کار قرار خواهد داد.
چنین صفآرایی منطقهای میتواند حضور دوباره آمریکا را نهتنها پرهزینه بلکه غیرممکن سازد.
طالبان و بازی دوگانه با بگرام
طالبان در ظاهر خود را مخالف سرسخت آمریکا نشان میدهند. اما تجربه نشان داده است که این گروه در مواقع حساس، آماده معامله و امتیازدهی هستند. بعید نیست طالبان روزی با ادعای “حفظ استقلال ملی” از بگرام دفاع کنند، اما در واقع پشت پرده آن را در اختیار آمریکا قرار دهند. این تناقض رفتاری، طالبان را در ظاهر وطندوست و در باطن وابسته نشان میدهد.
نتیجهگیری
بگرام همچنان یکی از مهمترین مناطق راهبردی افغانستان است و تسلط بر آن به معنای نفوذ مستقیم بر کابل و شریانهای حیاتی کشور خواهد بود. اما بازگشت کامل آمریکا به بگرام و بهتبع آن تسلط دوباره بر افغانستان بعید به نظر میرسد.
هزینههای گزاف گذشته، تغییر اولویتهای جهانی واشنگتن، واکنش منفی قدرتهای منطقهای، و وجود طالبان بهعنوان ابزاری غیرمستقیم، همه نشان میدهند که آمریکا تمایلی به تکرار تجربه شکستخورده خود ندارد.
با این حال، احتمال حضور محدود و هدفمند آمریکا در بگرام، برای عملیات اطلاعاتی یا فشار سیاسی بر رقبا، همچنان وجود دارد. اما این حضور هرگز به معنای بازسازی ارتش افغانستان یا سرنگونی طالبان نخواهد بود.
به بیان دیگر، بگرام ممکن است بار دیگر به صفحه شطرنج سیاست خارجی آمریکا بازگردد، اما نه به عنوان مرکز اشغال افغانستان، بلکه بهعنوان ابزاری محدود برای مدیریت بحرانها و کنترل رقبا.