در جهانی که تصویر و صدا در هزار شکل و قالب، شبانهروز مهمان خانههاست، هنوز صدایی هست که برای بسیاری، تنها راه شنیدن جهان بیرون است: رادیو.
در افغانستان، کشوری که بخش بزرگی از مردم آن هنوز به برق، اینترنت یا حتا تلویزیون دسترسی کامل ندارند، رادیو نهتنها یک رسانه، بلکه پنجرهای بهسوی آگاهی و امید است. داستان رادیو در این کشور، از کاخ شاهی آغاز شد و تا دل دشتهای بغلان و کوههای نورستان ادامه یافت. هنوز هم، در خاموشی شبها، صدای رادیو تنهایی بسیاری را پر میکند.
صدای رادیو در افغانستان برای اولین بار در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، در زمان امانالله خان، از کابل به گوش مردم رسید؛ هرچند در آن زمان فقط مردم پایتخت میتوانستند آنرا بشنوند. سالها گذشت تا با ایجاد تاسیسات موج کوتاه در دهه ۴۰، صدای کابل مرزها را درنوردید و به «رادیو افغانستان» بدل شد. این صدا، با قصهها، موسیقی و خبر، به گوش اهالی قریهها و کوهستانها رسید و به عضوی از خانهها تبدیل شد.
در آن دوران، دیدن یک رادیو خود رویدادی بزرگ بود. جلالالدین باجگاه، یکتن از فرماندهان مجاهدین و از بزرگان قومی بغلان، خاطرههای از آن روزها دارد که بخش مهمی از تاریخ شفاهی مردم است.
آقای باجگاه میگوید: «وقتی کاکایم اولین رادیو را از کابل آورد، انگار جعبهی جادویی به بغلان آمده بود. مردم از روستاهای دور و نزدیک میآمدند تا صدای آدمیزاد را از داخل یک جعبه بشنوند. باورشان نمیشد. کسانیکه رادیو داشتند، آنرا با پارچههای نرم و رنگارنگ میپوشاندند و از آن به سختی مواظبت میکردند!»
به گفتهی این متنفذ قومی، شبها همه دور رادیو جمع میشدند، خبرها را میشنیدند، نمایشهای رادیویی را دنبال میکردند و با صدای هنرمندانی چون قمرگل، رخشانه، غلام حسین و قاسم افغان، دل خوش میکردند.
باجگاه میافزاید: «رادیو برای ما کتاب بود، درامه بود، آهنگ بود. مردم با شوق منتظر شب جمعه بودند تا نمایشهای رادیویی را بشنوند. استادانی بودند که نمایشنامههایی میساختند که اشک شوق به چشم مردم میآورد.»
در دنیایی پرزرق و برق رسانهها و تلفنهای هوشمند، هنوز فرهنگ رادیو شنیدن در افغانستان زنده است. چرا؟ چون رادیو برای مردم مناطق دوردست تنها ابزار باقیمانده آگاهی است؛ مردم نه برق دایمی دارند و نه تلویزیون و اینترنت لازم. اما رادیو هست؛ ارزان، ساده و همیشه روشن.
رادیو تنها رسانهی است که مردم را با خود همراه میکند؛ از بازارهای شلوغ تا چراگاههای کوهستان، از اتاقهای تاریک بیبرق تا سنگرهای سرد مرزی.
اما امروز صدای رادیو نیز با تهدید خاموشی روبرو شده است. با بازگشت دو باره طالبان به قدرت، بیش از ۷۰ درصد رسانههای کشور فعالیتشان را از دست دادهاند. طالبان میگویند به آزادی بیان در چهارچوب شریعت احترام میگذارند، اما رسانهها از محدودیتهای سخت، از جمله سانسور، فشار مالیاتی و سختگیری در تمدید جوازها شکایت دارند.
رادیوهایی که روزی قلب تپندهی اطلاعرسانی بودند، یکییکی خاموش میشوند. اما هنوز در گوشهوکنار کشور، صدای رادیو به گوش میرسد؛ صدایی که برخلاف همه سختیها، هنوز زنده است؛ صدای مردم، صدای خاطره، صدای تاریخ.
رادیو در افغانستان فقط یک رسانه نیست؛ یک حافظهی جمعی است. نسلی با آن عاشق شد، خندید، گریست و خبر شنید. حالا که نوبت ماست، شاید بیش از هر زمان باید از این صدای آرام اما مقاوم پاسداری کنیم.
خانههایی که با صدای استاد غلام حسین سرآهنگ، قاسم افغان و رخشانه گرم میشدند، کودکانی که با نمایشهای رادیویی بزرگ شدند و مردمانی که نخستین بار خبر سقوط دولت یا آمدن صلح را از رادیو شنیدند؛ اینها فراموش نمیشوند.
رادیو، در خاموشی شبهای افغانستان، هنوز هم میگوید: «من صدای شما هستم، هرچند گاهی ضعیف، اما هرگز خاموش نمیشوم.»