امروز روز جهانی کتاب و حق مولف است. به این مناسبت دوستان بسیاری در شبکههای اجتماعی در باره فرهنگ کتابخوانی در افغانستان نوشتهاند و از غربت کتاب و کتابخوانی در این کشور گلایه نمودهاند.
ما اگر بخواهیم وضعیت کتاب و کتابخوانی را در افغانستان به بررسی بگیریم، بهترین طریقهاش این است که ببینیم وضعیت بازار کتاب در افغانستان چگونه است و نویسندگان ما سالانه چقدر کتاب منتشر میکنند.
بررسی من در مورد آثار چاپشدۀ مؤلفان افغانستانی، از دورۀ تاریخی معینی آغاز میشود؛ دورۀ تأسیس صنعت چاپ در افغانستان که همان دورۀ امیر شیرعلی خان است. من این دوره را برای آن برگزیدهام که عصر شاهی امیر شیرعلی خان، عصر آغازِ مواجهۀ کشور با مدرنیته نیز میباشد. من میخواهم با آغاز بررسی از این دوره، نشان دهم که روشنفکران، نویسندهگان و قلمبهدستانِ ما از همان آغاز مواجهه با دنیای مدرن، چه اندازه در فرایند تفکر جهانی سهم گرفتند و چهقدر اثر در این مورد چاپ کردند.
اگر چه بررسی دقیق آثار چاپ شدۀ مؤلفان و نویسندهگان افغانستان از زمان تأسیس صنعت چاپ تا قبل از حادثۀ یازده سپتمبر نیازمند اسناد و آمار دقیق میباشد، اما بنده در اینجا به آماری اکتفا میکنم که فرزانۀ گرامی شادروان محمدحسین نایل ارایه کرده است. آقای نایل در کتابی که زیر عنوان «فهرست کتب چاپی دری» در سال ۱۳۵۶ هجری خورشیدی، مجموع آثار چاپ شده در افغانستان را در مدت صدسال پس از تأسیس صنعت چاپ، ۱۲۶۸ عنوان کتاب میداند. نایل خود میگوید که نتوانسته است به شماری از کتابهای چاپی دست یابد و گمانش این است که شاید شمار کتابهای چاپی در این صدسال به ۲۰۰۰ برسد. استاد رهنورد زریاب میگوید: «اگر این گمانۀ نایل را بپذیریم، میتوان گفت که در در ازای یک سده یعنی تا سال ۱۳۵۶ هجری خورشیدی در افغانستان در حدود ۲۰۰۰ کتاب و رساله به زبان دری به چاپ رسیده بودند. به سخن دیگر، میتوان گفت که به صورت میانگین، هر سال ۲۰ کتاب و رسالۀ چاپی در زبان دری داشتهایم.
…بگذریم از اینکه نایل در کتابش رسالههایی چون: سومین راپور انجمن رهنمای خانواده، نشریۀ فوقالعادۀ روز معلم، لایحۀ کار وزارت فواید عامه، بیانیۀ سردار محمدداود و مانند اینها را نیز گنجانیده است». بیایید این را با وضعیت آمار نشر کتاب در کشور همسایه ما ایران مقایسه کنید. در کشور همسایۀ ما ایران، سالانه هزارها جلد کتاب چاپ میشود. به گونۀ نمونه؛ ایران تنها در سال ۸۹، ۶۴هزار و ۶۱۳ عنوان کتاب چاپ نموده است. همچنان تعداد عنوانهای کتابهای منتشرشده در سال ۸۸ بنا بر اعلام خانۀ کتاب، ۶۰ هزار و ۷۱۱ عنوان کتاب بوده است. و همچنان گفته میشود که در سال ۱۳۸۹، بیش از ۳۲هزار و ۵۵ نفر از مؤلفان در ایران فعالیت داشتهاند که از این تعداد ۲۶هزار و ۲۳۵ نفر مرد و ۵۸۲۰ نفر زن بودهاند.
از مقایسه وضعیت نشر در افغانستان و ایران میتوان به وضوح دریافت که متاسفانه بازار و فرهنگ کتابخوانی در افغانستان خیلی غریب است.
غربت کتاب در افغانستان میتواند علل و عوامل مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشد و من در اینجا به چند نمونه اشاره میکنم:
استبداد
آنهایی که تاریخ معاصر افغانستان را مرور کردهاند میدانند که تا پیش از کودتای داوود خان در افغانستان نظامهای سلطنتی استبدادی حاکم بود. این نظامها از چیزی که بسیار میهراسیدند، توسعه فرهنگ و معارف و پدیده کتاب و کتابخوانی بود. نقل میکنند که باری یکی از نمایندگان ولایت کندهار نزد سردار محمد هاشم خان، عموی بزرگ ظاهر شاه، میرود و از ایشان خواهش میکند که عبدالهادی داوی که روشنفکر و دانشمند است و در زندان به سر میبرد، رها کند. سردار در پاسخ میگوید: «عبدالهادی داوی به خاطری که دانشمند است باید در زندان بماند.»
رژیمهای استبدادی سلطنتی در افغانستان تصور میکردند که بقای شان در گرو بیسوادی مردمان این سرزمین است و اگر روزی این مردم باسواد شوند، آن روز عمر استبداد نیز پایان خواهد یافت. به همین خاطر، این گروه نه تنها به وضعیت نشر و ترویج فرهنگ کتابخوانی اهتمام نمیورزیدند، بلکه کوشش میکردند کتابخوانان را مجازات نیز کنند.
پس از پایان نظامهای سلطنتی در افغانستان، نظامهای ایدیولوژیک روی کار آمدند. نخستین نظام ایدیولوژیک در افغانستان، رژیم حزب دموکراتیک خلق بود که با کودتای هفت ثور به قدرت رسید. چندی پیش روز گفتگوی داشتم با دکتر شمسالحق آریانفر، رییس پیشین رادیو و تلویزیون ملی افغانستان. او در گفتگو با من در باره سیاست فرهنگی حزب دموکراتیک خلق گفت که آنها بسیاری مردم را به جرم خواندن کتابهایی از متفکران اخوانی زندانی کرده بودند. در رژیم آنها آزادی بیان و مطبوعات وجود نداشت و هرگونه کتاب در دسترس مردم نبود. آنها فقط به کتابهایی اجازه نشر و پخش میدادند که افکار مارکسیستی – لنینیستی را در جامعه ترویج میکرد.
پس از فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، جریان مجاهدین و طالبان به قدرت رسیدند که اینها نیز نگاه خصمانه و امنیتی نسبت به کتاب داشتند. وحید مژده حکایت میکند که باری در دوره طالبان یکی از فرماندهان طالب کتاب «حلال و حرام» دکتر یوسف قرضاوی را در یکی از کتابفروشیهای مییابد و میخواند. محتوای این کتاب را با ملا ترابی وزیر عدلیه وقت طالبان شریک میکند. او دستور میدهد که تمام کتابهای قرضاوی را از سطح شهر و کتابفروشیها جمع کرده و خرید و فروش آن را ممنوع اعلام کنند. یوسف قرضاوی از متفکران معروف اسلامگرا است. وقتی طالبان با آثار او چنین برخوردی میکردهاند، طبیعی است که اجازه نشر و پخش آثار سایر متفکران را هرگز نمیدادهاند.
در دوره جمهوریت نیز اگرچه وضعیت نشر و کتاب خوبتر از پیش بود، اما با آنهم گهگاهی اخبار ضدفرهنگی منتشر میشد که حکایت از تداوم سیاستستیز و دشمنی با کتاب داشت. به گونه نمونه؛ در ۳ جوزای ۱۳۸۸ دولت افغانستان شماری از کتابهای یک ناشر افغانستانی را که در ایران چاپ شده بودند، مصادره کرده و به دریای هیرمند ریختند. والی نیمروز در توجیه این اقدام ضدفرهنگی به خبرنگار اسوشتیدپرس گفت: «این کتابها خطرناکتر از مرمی طالبان بودند.»
خانواده و کتاب
افغانستان کشوری است که اکثریت باشندگان آن را روستاییان و مردم فقیر و تهیدست تشکیل میدهند. جامعه روستایی افغانستان نسبت به فرهنگ کتابخوانی نگاه خوب ندارد. آنها کتابخوانی را اکثرا انحراف فکری و تهدیدی برای سلامت اخلاقی جامعه تصور کرده و کوشش میکنند که اعضای خانواده شان را از کتابها دور نگهدارند. باور آنها این است که کتابخواندن بسیار باعث میشود که آدمی سستایمان به بار بیاید. در روستاهای کشور، اعضای خانواده مایملک خانواده محسوب گردیده و به همین خاطر برای خود حق میدهند که در زندگی خصوصی آنها دخالت کنند.
تصوفزدگی و کتاب
البته این را نیز باید اضافه کرد که متاسفانه ما در فرهنگی زندگی میکنیم که با کتاب خیلی میانهی خوب ندارد. فرهنگ ما به شدت فرهنگ تصوفزده است. شمس ما وقتی با مولانا ملاقات میکند، نخستین اقدامش، افکندن کتابهای او در چاه است. مولانا میگوید:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
ابوحیان توحیدی ما، که اندیشمند و فیلسوف بزرگی نیز بود، در پایان عمر برخی از کتابهای خود را به آتش انداخت و گفت که: «سوزاندن کتابها در خواب به وی الهام شده و این کار صرفا متابعت از امامانی بوده است، مانند ابوعمرو بن علاء… که کتابهایش را در خاک کرد؛ داوود طایی... که کتابهایش را به دریا افکند؛ یوسف بن اسبط... که کتابهایش را در غار گذاشت؛ ابوسلیمان دارانی… که کتابهایش را در اجاق سوزاند؛ سفیان ثوری… که کتابهایش را به باد داد؛ و ابوسعید سیرافی که کتابهایش را به پسرش سپرد… و با او شرط کرد که اگر این کتابها او را منحرف کردند، آنها را در آتش بیندازد.»
بنابراین، باید عرض کرد که ترویج فرهنگ کتابخوانی در چنین جامعهای، تلاش و برنامهریزی بسیار میخواهد.