در ماههای پسین شدت حمله بر جان خانوادهی مطبوعات بیشتر از پیش، افزایش یافته است. اعضای خانوادهی مطبوعات کشور این روزها در داخل افغانستان با سانسور، سرکوب، تهدید، زندان، شکنجه و حذف سامانمند و در بیرون از افغانستان، بهخصوص در کشور پاکستان، نیز با تهدید و ترور و اخراج مواجهاند.
به گونه مثال در سال ۱۴۰۲ خورشیدی، ۵۹ خبرنگار از سوی طالبان بازداشت شدند که فقط در میان این خبرنگاران، دو تن آنها به یک سال زندان محکوم گردیدند و بقیه پس از مدتهای کوتاه یک روز تا چند هفته، رها گردیدند. همچنان گفتنی است که بارها از تهدیدهای علیه خبرنگاران در کشور پاکستان گزارش شده است.
بهتازگی، عبدالعلیم ثاقب (احمد هنایش)، خبرنگار رادیو آزادی و مؤسس پایگاههای رسانهیی صوتی کهکشان، خراسان و دنیا، در حوزهی شمال کابل، در اسلامآباد پاکستان، مورد سوی قصد قرار گرفت که در این حمله، مهاجمان با شلیک سه گلوله به سمت آقای هنایش، او را شدیداً زخمی کردند. آقای هنایش، پسازاین حمله در بیمارستانی بستری شد و پزشکان پس از انجام عمل، حالت او را رضایتبخش خواندند.
حمله بر روزنامهنگاران و وضعیت بد خبرنگاران پس از سقوط، از هیچ چشمی پوشیده نیست؛ اما آنچه در این میان، تأسفآور و بهشدت نگرانکننده است، اینکه در پیوند به خبرنگاران، نگاههای چندگانه وجود دارد و این نگاههای چندگانه در نزدیک به سه سال پسین، قربانیهای بیشماری از خانوادهی مطبوعات گرفته است/میگیرد که در زیر به چند مورد اشاره میکنم.
۱. خشونت خبرنگار علیه خبرنگار:
یکی از واضحترین وضعیت خانوادهی مطبوعات پس از سقوط کابل، خشونت روا داشتهی اعضای مطبوعات در مقابل همدیگر بوده که بعدها از سوی شماری از افراد و نهادها افشا گردید. اعضای برجستهی شماری از رسانههای داخلی و آنانی که شناخت خوب و روابط مستحکم با نهادهای بینالمللی داشتند، پس از سقوط، اعضای خانواده خود، دوستان و آشنایان خویش را با معرفی به نهادهای که میخواستند خبرنگاران را کمک و یا از افغانستان خارج کنند؛ زیر نام خبرنگار، از کشور بیرون کردند. این وضعیت به حدی ادامه پیدا کرد که هر آدمی دنبال به دست آوردن یک برگ تأییدی خبرنگاری در رسانهها افتید و شماری از این راه کاسبیها کردند. این خشونت اعضای خانوادهی مطبوعات چنان شد که امروز خبرنگاران واقعی در داخل و در کشورهای همسایه در حالت سرگردانی به سر میبرند؛ و آدمهای که اصلاً یک روزهم پایشان درب رسانهای را ندیده است، زیر نام خبرنگار به کشورهای دیگر با خاطر آرام زندگی دارند.
۲. بیتوجهی نهادهای مسوول در امر شناسایی و معرفی خبرنگاران واقعی:
پس از سقوط کشور به دست طالبان، سراسیمگی و باورهای ناشی از آسیبرسانی طالبان بر حامیان اطلاعرسانی، کار را بهجای رساند که خبرنگاران واقعی، روزها و هفتهها دنبال نهادهای حامی رسانهها و مسوولان آن بودند اما نه از نهاد خبری بود و نه هم مسوولان خودشان را به چنگ میدادند. بیتوجهی مسوولان نهادهای حامی رسانهیی در کشور، سبب شد تا هرکسی با شناخت و روابط شخصی، زیر نام خبرنگار از کشور بیرون شود. بعد آنانی که در کشور با تهدیدهای چندگانه روبرو بودند، مجبور شدند برای حفظ امنیت جانی خود و اعضای خانواده خود، به کشورهای همسایه، از راههای قانونی و یا غیرقانونی مهاجرت کنند. اکنون این اعضای خانوادهی مطبوعات در کشور پاکستان با تهدیدهای بالقوهای شبیه حمله بر آقای هنایش، روبرو اند. مشکلات اقامتی و کار نیز از معضلهای کلانی است که سد راه این خبرنگاران شدهاست.
۳. سادهانگاری عمومی در پیوند به خبرنگاران:
از چالشهای پس از سقوط، میشود به سادهانگاری مردم در پیوند به شماری از معضلات بزرگ سخن گفت. درست است که شرایط به گونهیی آمده که هرکس برای حفظ جان خود، پیدا کردن لقمه نانی و کار مجبور هست اما ساده گرفتن مسایلی چون اهمیت حضور خبرنگاران در جامعه، بیداری صدای آزادی از گلوی خانوادهی مطبوعات و پاسداری از مقاومت فرهنگی از گلوی رسانه، چیزی زجرآور و تکاندهنده خوانده میشود.
بهصورت واضح اگر با چشم عینی نگاه کنیم؛ مقاومت اساسی واصلی فقط از توسط بیدار مانده است. امروز هر سنگر دار آزادی با قلم در رسانهای، برای آزادی و سربلندی مردم و برای دریافت راهحلی معقول به معضل لاینحل کشور، تلاش میورزد. این مسوولیت پذیری و ایستادگی درواقع اصل مسأله امروز است که میشود آن را مقاومت راستین نام گذاشت.
قطعا چنین نیست که روزنامهنگاران در برابر این امر، طالب چیزی از مردم باشند. بدون شک مشکل جامعه برای همه است اما آنچه امروز دیده نمیشود، درواقع ایستادگی و پویایی خبرنگاران در این راه میباشد. خبرنگاران سرداران آگاهی و بیداری امروز در جامعهاند. هیچ جامعهی بدون خانوادهی مطبوعات ره بهجایی نخواهد برد.
ساده پنداشتن قضایای اتفاق افتادهی اخیر در پاکستان از سوی نهادهای مسوول میتواند، باعث نگرانیهای بعدی باشد. اعلامیههای میانتهی در بیست سال از خبرنگاران، قربانی گرفت اما هیچ پروندهای از خبرنگاران به دادگاه نرسید.
این ضعف کلان نهادهای حامی خبرنگاران بود که نتوانستند قضیه را آوردن عاملین قضایا به دادگاه پیگیری کنند و حداقل مردم را از اجرایی شدن یک مورد پیگرد، خوشحال سازند.