در چند هفتهی اخیر یکی از موضوع داغ فضای مجازی کشور در کنار مسایل دیگر، اتهامی است که آقای حسینی مزاری به آقای محقق وارد کرده است.
این اتهام از آنجا ناشی شد که آقای حسینی مزاری در سالگرد ترور «سید علی اکبر مصباح، رهبر حزب فدائیان اسلام و بعدها جبهه متحد»، آقای محقق را مسئول این ترور دانست و مدعی شد که اسنادی در دست دارد که آقای محقق این کار را انجام داده و خواهان محاکمه وی شد.
البته آقای محقق هم در جواب این اتهام مطالبی را بیان کرد. وی اتهام حسینی مزاری را ناشی از رقابت سیاسی دانسته و وی را متهم به ترور شخصیت خویش کرد. هرچند نکته درشت و قابل توجیه در مطلب آقای محقق در رد ادعای آقای حسینی مزاری دیده نمیشد؛ اما آنچه مهم است اینکه ادعای حسینی مزاری و موقف گیری آقای محقق به موضع گیری طرفدران دوطرف منجر گردید و فضای مجازی بار دیگر به صحنه جدال قومی کشیده شد.
هرچند در این نبشته، هدف اصلی اثبات و یا رد اتهام وارده از سوی آقای حسینی مزاری به آقای محقق نبوده و نیست؛ چون اتهام وارده از طرف آقای حسینی مزاری صورت گرفته است و ایشان پاسخگو و مدعی اتهام خود هست؛ اما تحلیل ذیل، نگاه مختصر به عوامل عصبیت قومی و فرار مجرمین از قانون و عدالت است که متاسفانه در طول چند دههی گذشته جریان داشته است.
اول- افغانستان یک جامعه قومی و قبیلوی است که در آن، به جای قاعده و قانون، نشستهای بزرگان و فیصلههای چشم بسته قومی و جرگهها، حق و ناحق را تعیین میکند. فیصله بزرگان و سران قومی در تمام افغانستان رایج است. بارها شاهد بودهایم و شنیدهایم که فرد یا گروه، کسی را توهین و تحقیر کرده یا حتی قتل، تعدی و تجاوز نموده است، اما نشستهای قومی بنابر مصلحتها به گونهی فیصله کرده که کوچکترین حقی هم به منصه اجرا گذاشته نشده است که متاسفانه این مسئله باعث فرار جنایتکاران بزرگ و کوچک در افغانستان شده است.
دوم- تاریخ نیم قرن اخیر افغانستان شاهد تحولات گسترده و عمیق در مناسبات قومی و اجتماعی بوده است. تجاوز روسها به افغانستان، آغاز جهاد و جنگهای داخلی بخش مهم از وقایع چند دهه اخیر است.
تأسیس احزاب جهادی و مسلح شدن افراد جامعه از کارگر و جوالی گرفته تا ملا و مولوی و متنفذ، در کنار اینکه یک مزیت برای مقابله با روس بود؛ اما متاسفانه این مجاهدپروری و مسلحسازی برای بعضیها فرصتی را مساعد کرد که از سلاح و موقف و مقام برای کشتن و زدن و دزدی و آدمربایی دهها فعل و فساد دیگر استفاده کند.
از قدرت میل سلاح، هزاران جانی و آدمکش عرض اندام کردند که به مرور زمان نه تنها از راه و خط جهاد منحرف شدند که دست به قتل و کشتار و تصفیههای غیر انسانی زدند. اتهام وارده به آقای محقق از سوی حسینی مزاری یکی از ادعایهایی است که تا کنون بیان شده است؛ حالا این ادعا درست یا اشتباه، ولی جنایات دوران جنگهای داخلی را به هیچ وجه نمیتوان کتمان کرد.
سوم- بیشتر انقلابات مسلحانه در طول تاریخ و در تمام دنیا متاسفانه خون هزاران نفر را ریخته است. اگر جهاد مردم افغانستان را به عنوان یک انقلاب در نظر بگیریم، خلاها و کاستیهای زیادی در آن از جمله در عدم رعایت حقوق مردم و … میبینیم. جهاد مردم افغانستان در نفس خودش قابل احترام است، اما وقتی تعداد کثیری از مجاهدین که به نام اسلام و … سلاح بدوش گرفته و آدم میکشند در حالیکه از هیچ قاعده وقانون اسلامی و… آگاه نبودند؛ آخرش قطعا به برادرکشی کشید. هرچند نمیتوان همه مجاهدین را و یا همهی بزرگان جهاد را متهم به جنایت و جنگ طلبی کرد؛ اما جنگهای داخلی میان گروهی متاسفانه دستهای بسیاری را به خون آغشته کرد.
چهارم- جهاد مردم افغانستان متاسفانه بعد از گذشت چند ماه به رقابت منفی و امتیاز گیری بین گروهها و احزاب سیاسی بدل گردید.
تقابل و اختلاف بین احزاب شیعی که بعد از سال ۶۰ به میان آمد جنگهای خانمان سوز داخلی را کلید زد. رقابتهای منفی در سالهای اوایل پیروزی مجاهدین به اوج آن رسید. شهید مصباح قربانی رقابت از نوع سازمانی آن شد. وی در حالیکه عضو حزب وحدت بود و کماکان متعهد به عضویت در آن، اما با ادعا و اذعان نزدیکان وی، ایشان صرف به گمان عدهی که فکر میکردند ایشان رقیب سیاسی برای شان است ترور شده و قربانی رقابت منفی و مسلحانه جناحی گردید.
پنجم- افغانستان سرزمین فرار مجرمین از محکمه و جنایت است. چهل سال قتل و کشتار و تعدی و تجاوز به حقوق و حریم همدیگر، نیاز مبرم به تحقیق و تعقیب مجرمین داشت و دارد.
اینک بعضی از سران جنگهای تنظیمی اصرار بر عدم برپایی عدالت و به اصطلاح نبود «زمان مناسب» دارند، آنان نیک میدانند که اگر پرونده تعقیب مجرمان و آنانیکه مرتکب جنایت جنگی در افغانستان شدهاند باز شود؛ شاید صدها ادعا علیه آنان ثبت شود. بنا براین فرماندهان و قوماندانهای دهههای گذشته از حاکمیت خلق وپرچم گرفته تا حکومت طالبان حق دارند که بگویند شرایط برای ادعاها مناسب نیست. اینکه از دید عاملان دخیل در جنگها و آنانیکه علیه آنها ادعا وجود دارد، کی میرسد؛ برای بسیاریها جای سوال است!
ششم- یکی از موارد اساسی و مهمترین مسئله قانون گریزی و قومگرایی منهایی انسانیت است. در طول نیم قرن اخیر هر تعدی و جنایت و آدم کشی و… که در افغانستان صورت گرفته است، عاملان آن یا پشت دین و شریعت قایم شدهاند؛ یا قومیت را علم کرده و از قانون فرار کرده اند. اگر همه میپذیرفتند/ بپذیریم که در تبعیت از قانون پاسخگوی عملکردهایما بوده/باشیم، قطعا آدمکشیهای بی رویه و فجایع دهههای گذشته اتفاق نمیافتاد و مهمتر از آن اینکه کشور به چنین وضع دچار نمیشد؛ بنابراین تا زمانیکه قانون گریزی و قومگرایی متعصبانه در کشور حاکم باشد، همین وضع خواهد بود.
امروز اما قبل از هر جدال در فضای مجاز و حقیقی که نیاز به اثبات دارد؛ به جای اینکه قلمبدستان و روشنفکران و دردمندان جامعهی ما به یخن همدیگر بیفتند و مانند گذشته قومیت را برجسته کنند و هر گروه گارد قومی بیگیرد، قطعا هیچ چیزی عوض نخواهد شد و وضع به همین منوال ادامه خواهد یافت.