شادروان عبدالعلی مزاری، از جمله شخصیتهای تاثیرگذار در جریانات چهار دهه گذشته افغانستان است که بخش مهمی از تاریخ جهاد و جنگ های داخلی با شخصیت و کارنامه او عجین شده است. با توجه به تاثیر گذاری وی در سال های طولانی جهاد و جنگهای داخلی، در نبشته زیر به صورت گذرا به بررسی کارنامهی او دیدگاههای موافقان و مخالفانش می پردازیم تا باشد که بخشی از وقایع جامعه شیعی و تاریخ افغانستان بازگو شود. البته قبل از آن لازم میدانم تا مطلبی راجع به اینکه در شرایط حال رویکرد افراد نسبت شادروان مزاری چگونه بوده و چه برداشتی از ۳۰ سال کارنامه او دارند، ارائه شود و بعد هم قضاوت نبشته را به خوانندگان واگذار می کنیم.
ما امروز با سه طیف از افراد در برابر عملکرد شخصیتهای جهادی به صورت عام و شخصیت شادروان مزاری که سالگرد شهادت او است، به صورت خاص مواجه هستیم.
۱_ دسته اول افرادیاند که به شدت مخالف شخصیت و منش و کنش استاد مزاری و کارنامهی وی هستند. این دسته افراد تمامی افعال و اعمال مزاری را از «الف» تا «ی»، زیر سوال برده و هیچ نکتهی مثبتی را در زندگی سیاسی، اجتماعی و نظامی استاد مزاری قبول ندارند. از دیدگاه این افراد، مزاری یعنی اسطوره شکست خوردهای است که دستش در خون هزاران انسان از جمله در جنگهای داخلی احزاب تشیع و دهه ۷۰ آغشته است.
۲_ دسته دوم افرادی هستند که به گونه اعتدالی به کارنامه رهبران جهادی از جمله شادروان مزاری نگاه کرده و معتقد هستند که رهبران جهادی – اعم از شیعه و سنی – به شمول شادروان مزاری هم کارنامه مثبت داشته و هم منفی. از نظر این افراد، اعمال و افعال شهید مزاری در بازه زمانی و مکانی خودش در مقاطع مختلف قابل نقد و ارزیابی است.
۳_ دسته سوم اما پیروان دوآتشه شادروان مزاری هستند که حتی یک کلمه نقد را هم در برابر شخصیت و کارنامه مزاری برنمی تابند. در بین این دسته افراد، از چپی و راستی گرفته تا عالم و روشنفکر، دین مدار و بی دین… حضور دارند. البته نگرش و واکنش این دسته افراد همه ساله با سالگرد شهادت شادروان مزاری به حدی منزجرکننده می شود که فضای تنش آلودی را ایجاد کرده و سبب نفرت قومی، سمتی، حزبی و حتی مذهبی می میگردد.
به هرحال با توجه به دسته بندی فوق، در ادامه به سه مسئله جنجالی در کارنامه شهید مزاری اشاره می شود:
اول: مزاری و رهروان سیاسی
بصیر احمد دولتآبادی، از اعضای سازمان نصر و از نزدیکان شهید مزاری، انگیزه سیاسی استاد مزاری را برای آغاز مبارزات سیاسی و نظامی، برگرفته از افکار مبارزاتی سید اسماعیل بلخی دانسته است. یعنی برخلاف دیدگاه رهروان آتشین شادروان مزاری که تلاش کرده/ می کنند تا خط حایل بین انقلاب استبدادزادیی علامه بلخی و مزاری که خود را پیرو وی می شمرد، ایجاد کند؛ در حالیکه شهید مزاری جدا از نقدهای که بر کارنامهاش وجود دارد، پیشوای مبارزات خود را بر خلاف نظر سیدستیزان، یک سید و مصلح اجتماعی به نام شهید بلخی معرفی کرده است.
از سوی دیگر بازهم مرحوم دولت آبادی در کتاب شناسنامه احزاب سیاسی افغانستان می نویسد که وقتی در سال ۱۳۵۷ شهید مزاری به افغانستان بازگشت، مبارزات خود را در چهارچوب “سازمان نصر افغانستان” و در پیروی از ولایت فقیه و امام خمینی، علیه دولت حزب دموکراتیک خلق آغاز کرد. یعنی برخلاف نظر و دیدگاه پیروان غربگرا و بر خلاف نظر روشنفکران سکولار جامعه هزاره و شیعه که خود را پیرو مزاری میدانند و تلاش دارند از شهید مزاری یک چهره ضد مذهب ترسیم کنند؛ شادروان مزاری نه تنها ضدمذهب نبود که معتقد به اصل ولایت فقیه بود. این موضوع را مرحوم قربانعلی عرفانی در کتاب “حزب وحدت از کنگره تا کنگره” نگاشته، و در این کتاب آمده است که مفاد ماده اول مرامنامه حزب وحدت بر اصل پیروی از ولایت فقیه استوار بود.
دوم: مزاری و مخالفان سیاسی
مواجهه شهید مزاری با مخالفان سیاسی، بخشی دیگری از کارنامه وی است که مورد توجه قرار دارد. نخستین تقابل استاد مزاری با مخالفان سیاسی وی (سران احزاب شیعی) پس از خارجشدن مناطق مرکزی افغانستان از کنترل دولت بود که سازمان نصر تحت امر وی با گروههای دیگر شیعی درگیر جنگ داخلی شد.
نقش شادروان مزاری مانند سران دیگر احزاب اهل تشیع در جنگهای ده ساله بین گروههای شیعی در مناطق مرکزی غیرقابل انکار است. شادروان مزاری به عنوان رهبر سازمان نصر افغانستان در طول ۱۰ سال جنگ داخلی در اتحاد با پاسداران جهاد برای تثبیت قدرت خود با شورای اتفاق، حزب حرکت اسلامی و جریانات دیگر جنگید.
در ماه اسد سال ۱۳۶۷ سازمان نصر و پاسداران جهاداسلامی، پیمان اتحاد را امضا کردند که بعد با پیوستن سایر احزاب شیعی در ۱۳۶۸ در شهر بامیان، به انحلال گروههای دیگر شیعه انجامید؛ اما به قول سید رحمت الله مرتضوی شادروان مزاری با وجود صداقت و ساده زیستی اما بسیار جاه طلب بود و هیچ رقیبی را بر نمی تابید. در انتخابات درون حزبی ۱۳۷۳ با کودتای ۲۳ سنبله و با کشتن چند فرد نزدیک به محمد اکبری، جلو وی را به عنوان رقیب سیاسی در رقابت برای کرسی ریاست حزب گرفت.
سوم: مزاری و مسعود
بخشی دیگری از کارنامه شهید مزاری که خیلی مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار گرفته، مواجهه او با شهید احمدشاه مسعود است. بسیاری معتقد اند که رابطه مزاری با مسعود پس از جلسه جبل السراج مبنی بر عدم ورود مجاهدین به کابل و اتهام تخطی بر نیروهای شورای نظار شکرآب شد. اما هیچ گاهی سندی مبنی بر اینکه واقعا معاهدهی امضا شدهی راجع به عدم ورود مجاهدین به کابل و تقسیم قدرت میان مسعود، مزاری و دوستم وجود داشته، رو نشد. به نوشته محمد اکرام اندیشمند، در قوس ۱۳۷۱ که وی مسئول نشرات در وزارت اطلاعات و فرهنگ بوده، با ابوذر غزنوی، نزدیکترین فرد به استاد مزاری و در صحبت مفصل تیلفونی که او از سرپیچی احمدشاه مسعود از معاهدۀ جبل السراج یاد کرده، خواستار ارائه متن این معاهده شده، به گفته وی اما حزب وحدت هرگز چنین معاهده ای را منتشر نکرد.
به هر حال جنگ داخلی در کابل، میان مزاری و مسعود از سال ۷۱ تا اواخر ۷۴ به صورت فرسایشی ادامه داشت. به نقل از شورای پناهندگان اروپا، اولین جرقه جنگ میان مسعود و مزاری به تاریخ ۲۶ سرطان ۱۳۷۱ زمانی رخ داد که فقط چند روز از حکومت استاد ربانی می گذشت و حزب وحدت استدلالش این بود که حکومت ربانی در تسلیمدهی وزارت امنیت به آنان تعلل میکند.
به نوشته ژیلا بنی بعقوب، افرادی که در آن زمان میانجیبوده، درباره ریشههای وضعیت به وجود آمده بین مسعود و مزاری گفته اند که یکی از مهمترین عوامل نرسیدن به تفاهم، گلبدین حکمتیار بود. یعنی شادروان مزاری به جای گوش دادن به رای اعضای حزب وحدت که اکثریت موافق پیوستن به حکومت مجاهدین بودند، به شورای هماهنگی با حکمتیار پیوست که با شورای نظار در جنگ بود.
به نقل از محسن روحی صفت، دیپلمات ارشد سفارت ایران؛ هیئت ایرانی برای برقراری آتش بس چندین بار تلاش کرد و آتش بس با تلاش ایرانی ها پس از جنگهای افشار، علوم اجتماعی و کارته ۴ برقرار شد و هیئت ایرانی برای حسن نیت اولین نفراتی بودند که بعد از اعلام آتشبس، از خط رد شدند، اما چنددقیقهای از حضورشان نزد رهبران از جمله شهید مزاری نگذشته بود که دوباره این آتش بس نقض شد. فرماندهان محلی گفته بودند که آتشبس رهبران ربطی به آنان ندارد. یعنی بخشی دیگری از مشکلات بین مزاری و مسعود، نیروهای خودسر دو طرف از جمله حزب وحدت بود که حتی شهید مزاری را هم دور می زدند.
به نقل مشهور، افراد حزب وحدت هر کدام خود را شیشه خور، دیوانه، زارخور، و… نام گذاشته بودند.
بعضی از فرماندهان جز جنگ به چیزی دیگری فکر نمی کردند. حتی چند سال بعد علت کشته شدن شفیع در دفتر استاد خلیلی را هم خودسری هایی که شفیع انجام میداد، خواندند.
بنابراین، این اتفاقات سبب شده بود تا وی پس از درگیریهای خونین مناطق مرکزی و در سه سال حضور در غرب کابل و همچنین شعارهای که در سال های ۷۲ و ۷۳ می داد، با جمعیت و شورای نظار نیز گلاویزه شود.
با این وجود، شماری از رهروان شهید مزاری بدون توجه به جزئیات جنگهای داخلی و مسئولیت تمامی رهبران آن زمان، همهی تقصیر را بر گردن دیگران میاندازند. این در حالی است که در علم اجتماع و سیاست، یک اصل وجود دارد و آن اینکه، یک رهبر سیاسی همانقدر که شجاعت ایستادگی را باید داشته، شجاعت مذاکره و درک شرایط را نیز باید داشته باشد.
به هر حال کارنامه شهید مزاری مانند بسیاری از سران چهرههای جهادی در مقاطع مختلف قابل نقد و بررسی است. شادروان مزاری نه فرشته و قدیس بود و نه معصوم که اعمال و افعال او بدون اشتباه و خطا باشد.
همانطوریکه جهاد او علیه روسها بخشی از کارنامهی مثبتش است، از سوی هم اشتراک او در جنگهای داخلی و تسلیمی سلاحهای سنگین و سبک حزب وحدت در دو مرحله به حکمتیار و طالبان یک اشتباه مرگبار بود. از سوی هم در حالیکه تلاش شادروان مزاری برای ایجاد وحدت احزاب تشیع یک نکته مثبت و مهم در زندگی وی می باشد، اما در عین حال یکدندگی در تصمیمگیری و کنار زدن رقبا با کودتا، بخشی دیگری از کارنامهی منفی وی میباشد. البته همانطوریکه شعار او برای حق خواهی از سوی رهروان وی بیان می شود و بسیار نیک است که بیان شود اما عمل او در ایجاد و تشدید جنگهای بین حزبی، اتحاد با حکمتیار و تسلیمی بدون قید و شرط به طالبان نیز وجود دارد که باید بازگو شود.