منابع:
۱. کتاب تاریخ جنبش های سیاهان امریکا/نوشته/پرفسور اسین ادوم/ترجمه/رفیع مهرابادی
۲. فیلم Malcolm X محصول سال ۱۹۹۲ به کارگردانی اسپایک لی
در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ایالات متحده آمریکا شاهد تبعیض های گسترده و سیستماتیک علیه سیاهپ وستان بود. این تبعیض ها شامل جداسازی نژادی در مدارس، حمل و نقل عمومی، محل های عمومی و بسیاری دیگر از جنبه های زندگی روزمره بود. سیاه پوستان در بسیاری از مناطق جنوبی ایالات متحده همچنان در معرض خشونت و سرکوب سازمان یافته قرار داشتند. این شرایط ناگوار زمینهای را فراهم آورد که رهبران حقوق مدنی چون مالکوم ایکس به پا خیزند و علیه این بی عدالتی ها مبارزه کنند. مالکوم ایکس یکی از چهره های بی نظیر قرن بیستم بود که زندگی اش از فقر و نابرابری شروع شد و به یکی از رهبران جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان آمریکا تبدیل شد. او با جسارت و صراحتی که داشت، توانست تأثیراتی عمیق بر مردمان سیاه پوست بگذارد تا زندگیش همواره به عنوان نمادی از مبارزه، تحول و پیروزی برای مظلومان الگو شود.
مالکوم لیتل در ۱۹ مه ۱۹۲۵ در شهر اوماها، ایالت نبراسکا، در خانواده ای فقیر به دنیا آمد. او هفتمین فرزند ارل و لوئیز لیتل بود. پدرش یک کشیش با اعتقادات قوی سیاسی بود و به شدت از پیروان «مارکوس گاروی»، رهبر جنبش بازگشت به آفریقا، حمایت میکرد. خانواده لیتل در آن دوران تحت فشارهای نژادپرستانه شدیدی قرار داشت و بارها توسط گروه های سفید پوست نژادپرست مانند (کوکلاکسکلان) تهدید شدند. یکی از نقل قول های معروف مالکوم در این باره این است که او کودکی اش را در میان فریادها و آتش های نفرت گذرانده بود. در ۱۹۳۱، پدر مالکوم در یک حادثه مشکوک به قتل رسید. گزارش ها نشان میدهد که وی توسط نژادپرستان (کوکلاکسکلان) به قتل رسیده بود، اما پلیس به قتل او به عنوان یک «حادثه» نگاه کرد و تحقیقات دقیقی انجام نداد. این بیعدالتی مالکوم جوان را به شدت تحت تأثیر قرار داد و او از همان دوران احساس بی اعتمادی و نارضایتی نسبت به سیستم قضایی و اجتماعی آمریکا داشت. گر این حس نارضایتی پدیده معمول میان سیاه پوستان جامعه امریکا بود. اما این واقعه تلخ به همراه بستری شدن مادرش در بیمارستان روانی، زندگی مالکوم را به شدت تحت تأثیر قرار داد و او به اجبار وارد سیستم نهادهای خیریه شد. مالکوم در نوجوانی به عنوان یک دانش آموز باهوش و پرشور شناخته میشد. با این حال، یکی از نقاط مهم تحول در زندگی او زمانی بود که یک معلم به او گفت که به عنوان یک سیاه پوست نباید رویای وکیل شدن را در سر داشته باشد. مالکوم بعدها این لحظه را یکی از نقاط تعیین کننده در زندگیاش توصیف کرد: (معلمم به من گفت که من، به عنوان یک نِگرو، نباید درباره وکیل شدن فکر کنم. باید به کارهای دستی روی بیاورم).
پس از ترک مدرسه، مالکوم به بوستون رفت تا نزد خواهر بزرگترش زندگی کند. در این شهر، مالکوم به زودی وارد دنیای جنایت و خلاف کاری شد. او در ابتدا کارهای غیرقانونی کوچکی مانند دلالی قمار انجام می داد، اما به زودی به جرائم بزرگتری مانند دزدی و فروش مواد مخدر کشیده شد. او به همراه دوستانش یک باند تشکیل داد که در سرقت از منازل فعالیت داشتند. این دوران، که مالکوم در آن به سرعت به سوی سقوط اخلاقی پیش میرفت، به او لقب (رد) را داد، به دلیل موهای قرمزی که داشت. مالکوم در خاطراتش این دوران را با تلخی یاد میکند و میگوید: (من در آن دوران گم شده بودم. فکر میکردم که اگر شبیه سفید پوستان باشم، میتوانم جایگاهی بهتر پیدا کنم.)مالکوم نه تنها به مواد مخدر و الکل روی آورد، بلکه زندگی جنسی بیثباتی نیز داشت. او این مرحله از زندگیش را با احساس خالی بودن و بی هدفی توصیف میکرد. نقل قولی معروف از او در این باره وجود دارد که میگوید: (من در آن دوران هیچ هدفی نداشتم، هیچ ارزشی برای خودم و دیگران قائل نبودم. من فقط تلاش میکردم از زندگیم فرار کنم، اما به جایی نمی رسیدم.) در سال ۱۹۴۶، مالکوم به دلیل سرقت مسلحانه دستگیر شد و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. این نقطه تحولی بزرگ در زندگی او بود.
در زندان، مالکوم همچنان به سبک زندگی ناهنجارش ادامه می داد تا اینکه توسط یکی از برادرانش(سیاه پوست دیگر) با آموزه های (ملت اسلام) آشنا شد. ملت اسلام یک جنبش مذهبی و سیاسی بود که الیجا محمد رهبری آن را بر عهده داشت و برای آزادی سیاه پوستان آمریکا از ظلم و ستم سفید پوستان تلاش میکرد. مالکوم در این دوران تحت تأثیر تعالیم الیجا محمد قرار گرفت و به تدریج به مطالعه اسلام و فلسفه روی آورد.
یکی از اولین کتابهایی که او در زندان مطالعه کرد، دیکشنری بود؛ زیرا او معتقد بود که دانش قدرت است و برای تغییر سرنوشتش باید خود را با دانش تجهیز کند. مالکوم در خاطرات خود از این دوره میگوید: (من در زندان برای اولین بار در زندگیام احساس کردم که معنای حقیقی آزادی چیست. آزادی، در آگاهی از خودمان است، در شناخت تاریخمان، و در ایمان به خداوند.)در این دوران، مالکوم نام خانوادگی خود را به *ایکس* تغییر داد تا نشان دهد که هویت واقعی او که به واسطه بردگی از او گرفته شده، هنوز مشخص نیست. *ایکس* به معنای گمشدهی بود که به هویت ناشناخته سیاه پوستان اشاره داشت. او میگفت: (لیتِل نامی بود که برده داران به اجداد من داده بودند. ایکس نماد چیزی است که ما باید دوباره بیابیم؛ هویت و عظمت واقعی خودمان.)
مالکوم ایکس پس از گذراندن دوران زندان و آشنایی با (ملت اسلام ــ Nation of Islam)، به یکی از سخنگویان برجسته این گروه تبدیل شد. ملت اسلام، به رهبری الیجاه محمد، بر لزوم بازگشت به اصالت فرهنگی و دینی سیاه پوستان و نیز جداسازی اجتماعی از سفید پوستان تاکید داشت. مالکوم ایکس در این دوره به تبلیغ فلسفه های ملت اسلام و دفاع از حقوق سیاه پوستان می پرداخت. او به شدت مخالف سیاست های خشونت پرهیزانه جنبش های دیگر مانند مارتین لوتر کینگ بود و اعتقاد داشت که سیاه پوستان باید از خود دفاع کنند، حتی اگر این دفاع مستلزم استفاده از زور باشد. در دوره عدالت خواهی، مالکوم ایکس سخنرانی های برجستهای ایراد کرد که بسیاری از آنها به موضوع نژاد پرستی، عدالت، و خودآگاهی سیاه پوستان اختصاص داشت. یکی از مهم ترین سخنرانی های او تحت عنوان (با هر وسیله ممکن) (By Any Means Necessary) شناخته میشود. در این سخنرانی، مالکوم تاکید می کرد که سیاه پوستان باید از هر روشی که لازم باشد، از جمله روش های قهر آمیز، برای دفاع از خود و دستیابی به حقوق شان استفاده کنند. او معتقد بود که مبارزات سیاسی و اجتماعی نمی تواند بدون وجود قدرت دفاعی و توانایی ایستادگی در برابر ظلم به نتیجه برسد. در همین دوران، مالکوم ایکس مفهومی به نام (بلک نشنالیسم) (Black Nationalism) را نیز ترویج داد که به معنای اتحاد سیاه پوستان برای ایجاد نهادهای مستقل سیاسی و اقتصادی بود. این ایده به سیاه پوستان این امکان را می داد که بدون وابستگی به نظام سفید پوست محور، بتوانند جامعهای پایدار و منسجم برای خود تشکیل دهند. مالکوم ایکس این اندیشه را به عنوان راهی برای مقاومت در برابر انکار هویت سیاه پوستان و مبارزه با خودبیگانگی آنها معرفی کرد.
مالکوم ایکس در یکی از سخنرانی های معروف خود برای تبين نوع استثمار فرهنگی دو نوع برده داد را در دوران برده داری، بر می شمارد ”برده های کشتزار” و ”برده های خانگی“. برده های کشتزار در انبارها می خوابیدند، بد ترین لباسها را می پوشیدند، بدترین غذاها را می خوردند، پرمشقت ترین کارها را انجام می دادند و روی بدنشان همواره جای شلاق اربابان سفیدپ وست بود. آنها از این اربابان متنفر بودند. در کنار آنها، برده های خانگی بودند که به آنها «عمو تام» میگفتند. این برده ها در خانه ارباب زندگی میکردند، همان لباسهای ارباب را می پوشیدند، از همان غذای ارباب – یا ته مانده میز آنها – می خوردند و سعی می کردند حتی مثل اربابشان حرکت کنند و صحبت کنند. آنها عاشق ارباب خود بودند. اگر ارباب میگفت: خانه خوبی داریم. عمو تام فوری پاسخ می داد: بله ارباب، *ما* خانه خوبی داریم. اگر ارباب میگفت: غذای خوشمزه ای داریم. عمو تام بلا فاصله میگفت: بله ارباب، *ما* غذای خوشمزه ای داریم. اگر ارباب احساس کسالت میکرد، عمو تام با نگرانی میپرسید: چی شده ارباب؟ آیا *ما* مریض شده ایم؟! عمو تام» همیشه جمع می بست و *ما* می گفت و خودش را با ارباب یکی می دانست و چه بسا از خود ارباب برای او و دارایی هایش دلسوز تر بود. اگر خانه ارباب آتش می گرفت، عمو تام بود که خودش را در آتش می انداخت تا آن را خاموش کند و…..
جدایی از ملت اسلام و تغییر در رویکرد:
مهم ترین تغییر در زندگی مالکوم پس از سفری که در سال ۱۹۶۴ به مکه انجام داد، رخ داد. مالکوم به عنوان یک مسلمان به حج رفت و در آنجا با مسلمانانی از نژادها و رنگ های مختلف از سراسر جهان آشنا شد. این تجربه، باور های نژادی او را به شدت تغییر داد.این تحول فکری باعث شد که مالکوم از ایده های پیشین خود که بر جدایی و تقابل نژادی تاکید داشت، فاصله بگیرد و به سمت یک دیدگاه جامع تر و بینالمللی تر حرکت کند. او در نامه ای که از مکه به دوستانش نوشت، گفت: (من در اینجا چیزی را دیده ام که هرگز در آمریکا ندیده ام؛ انسان هایی از همه رنگ ها و نژادها که با هم مثل برادر زندگی میکنند.
اسلام به من آموخت که نژاد و رنگ پوست انسان ها هیچ اهمیتی ندارد؛ تنها چیزی که مهم است تقوای انسان است.)
او با انجام حج در مکه و تجربه مستقیم روحانی آن، به نوعی بینش جدید در خصوص همبستگی نژادی دست یافت. مالکوم ایکس به این نتیجه رسید که می توان فراتر از مرزهای نژادی به همبستگی و برابری نگریست.. در این دوره، مالکوم ایکس به تاسیس سازمان جدیدی به نام (سازمان وحدت آفریقایی آمریکایی) (Organization of Afro-American Unity) پرداخت که هدف آن افزایش همبستگی میان سیاه پوستان و تأمین حقوق و آزادی های آنها بود. او چنین گفت: (انسانیت فراتر از نژاد است. اگر می خواهیم عدالت برقرار شود، باید همه انسان ها با هم برای رسیدن به آن تلاش کنند.) این سازمان جدید بر لزوم همکاری سیاه پوستان در سطح بینالمللی و تلاش برای جلب حمایت کشورهای آفریقایی و کشورهای دیگر تاکید داشت. این تغییر در رویکرد مالکوم ایکس، به او این امکان را داد که به عنوان یک فعال جهانی در زمینه حقوق بشر شناخته شود. مالکوم همچنین پس از حج تغییرات دیگری در رویکرد خود نسبت به خشونت ایجاد کرد. او که پیش از این به دفاع مسلحانه از سیاه پوستان تأکید داشت، پس از این سفر به روش های صلح آمیز تر نیز توجه نشان داد. هرچند او همچنان معتقد بود که سیاه پوستان حق دارند از خود دفاع کنند، اما دیگر به خشونت به عنوان تنها راه حل نگاه نمیکرد.
مالکوم ایکس به دلیل رویکرد تند و بی پروای خود نسبت به مسائل نژادی، با نقدهای فراوانی روبه رو بود. بسیاری از فعالان حقوق مدنی او را به خاطر مواضع قهر آمیزش مورد انتقاد قرار می دادند و بر این باور بودند که روش های خشونت پرهیزانه کا رآمدتر هستند. در مقابل، مالکوم ایکس اعتقاد داشت که رویکرد های سازش طلبانه نمی توانند در برابر ظلم سیستماتیک موثر واقع شوند. از سوی دیگر، پس از تغییر مواضع او در خصوص همبستگی نژادی، برخی از اعضای ملت اسلام او را به خیانت متهم کردند. یکی از چالش های بزرگ مالکوم ایکس در این دوره، افزایش تهدیدات علیه جانش بود. این تهدیدات، به ویژه پس از جدایی از ملت اسلام و اعلام مواضع جدید او، شدت گرفت. این شرایط به نگرانی های او در خصوص امنیت خود و خانوادهش دامن زد و در نهایت در سال ۱۹۶۵، به ترور وشهادت او منجر شد.
مالکوم ایکس با وجود تمامی چالش ها و تضاد هایی که در طول دوران عدالت خواهی خود با آنها مواجه بود، به یکی از نماد های برجسته مبارزه علیه نژاد پرستی و بی عدالتی تبدیل شد. او با شجاعت خود توانست موضوعات نژاد پرستی، خود آگاهی سیاه پوستان، و ضرورت دفاع از حقوق را به سطح جدیدی از آگاهی و توجه عمومی برساند. افکار و ایده های او همچنان الهام بخش بسیاری از جنبش های حقوق مدنی و فعالان اجتماعی در سراسر جهان است.مالکوم ایکس، برخلاف بسیاری از رهبران هم عصر خود، به صراحت و بی پرده با مسائل نژادی و تبعیض و ظلم مبارزه می کرد. او با تاکید بر این که سیاه پوستان باید به خود و توانایی هایشان باور داشته باشند، به تقویت اعتماد به نفس و غرور جمعی آنان کمک کرد. این پیام او، به ویژه در دوران پس از مرگش، تاثیر شگرفی بر نسل های بعدی سیاه پوستان آمریکا گذاشت و به نوعی پایه گذار جنبش های مدرن حقوق مدنی شد. میراث او مقاومت در برابر ظلم، شجاعت در برابر سرکوب، و ایستادگی برای دست یابی به عدالت و برابری است. نشان داد که تنها با پذیرش هویت خود و ایستادگی در برابر انکار هویتی و بی عدالتی ها می توان به رهایی دست یافت. میراث او همچنان در قلب مبارزات برای آزادی و برابری زنده است و الهام بخش نسلی از فعالان و مبارزان برای دستیابی به دنیایی عادلانه تر باقی مانده است.