تحولات اخیر در بدخشان، تصویر روشنی از ساختار واقعی امارت طالبان به دست میدهد. نظامی که در آن، وفاداری نه بر پایهٔ ایمان، بلکه بر محور طلا و قدرت تعریف میشود. همانگونه که “بغاوت” در این نظام نه شورش بر ضد ظلم، بلکه صرفاً پرسش از منبع ثروت است. این درگیریها، چهرهٔ عریان طالبان را نشان میدهد؛ جایی که طلا معیار ایمان و معامله، جایگزین شریعت شده است.
در متون اسلامی و فرهنگ سیاسی، واژهٔ “باغی” به کسی گفته میشود که بر ضد حکومت مشروع و عادلانه قیام کند؛ کسی که از فرمان قانون بیرون میشود و امنیت جامعه را بر هم میزند. در متون فقهی، “باغی” کسی است که از اطاعت عدالت میگریزد، نه آنکه در برابر ظلم بایستد.
اما در قاموس طالبان، معنا وارونه شده است. در نظام طالبانی، باغی کسی است که بر سر منافع، طلا، زمین یا قدرت با سران امارت اختلاف پیدا کند نه کسی که خون مردم را بریزد یا حق را پایمال سازد.
این گروه واژهها را از معنا تهی کردهاند؛ عدالت در قاموس آنان اطاعت از رهبر است، و بغاوت پرسش از سهم عادلانه میباشد.
نمونهٔ تازه، ماجرای یکی از فرماندهان محلی طالبان است که با رهبران خود بر سر معادن طلا و نحوهٔ تقسیم درآمد آن در ولایت بدخشان دچار اختلاف شد. درگیری میان آنان چند کشته بر جای گذاشت و حالا رهبری طالبان همان فرمانده را “باغی” اعلام کرده و در صدد بازداشت اوست.
اما واقعیت این است که این فرمانده نه بر ضد شریعت شوریده و نه با بیگانهای همکاری کرده؛ او فقط خواسته بداند سهم طلای زادگاه اش به کجا میرود و همین پرسش کافی بود تا به دشمن امارت بدل شود و مُهر “باغی” بر پیشانیاش بخورد.
در درون ساختار طالبان، قدرت بر محور ثروت، قوم و شبکههای وفاداری محلی میچرخد. کسی که به منبع پول، معدن یا قاچاق نزدیکتر است و بیشتر به رهبران میپردازد، وفادار شمرده میشود. کسی که از حاشیه بپرسد یا بخشی از غنیمت را مطالبه کند، بهسرعت باغی خوانده میشود.
به همین دلیل است که امروز در سراسر افغانستان بهویژه در شمال دهها فرمانده طالب یا کشته شدهاند، یا در زندانهای خود طالبان به جرم بغاوت افتادهاند؛ در حالیکه دیروز همینها در جبهات، “مجاهدان صادق” لقب داشتند.
در حقیقت، نظام طالبان فاقد هرگونه نظم حقوقی و مشروعیت قانونی است؛ نه قانون اساسی دارد، نه پارلمان، نه دستگاه پاسخگو. تنها چیزی که باقی مانده، قدرت قبیلهای و منافع اقتصادی شبکههای درونی است. در چنین فضایی، واژههایی چون (وفاداری جهاد و بغاوت)دیگر معنای دینی ندارند؛ بلکه صرفاً ابزار سیاسی برای مهار رقبا و خاموشکردن مخالفان درونگروهیاند.
در پی درگیری میان عبدالرحمان عمار، فرماندهٔ محلی و رئیس پیشین معادن طالبان، و گروه قندهاریها ادارهٔ طالبان از مرکز نیروهای تازهنفس زمینی و هوایی اعزام کرده است. طالبان عمار را «یاغی» دانسته و نیروهای اعزامی را مأمور بازداشت او و افرادش کردهاند.
فرماندهای که تا دیروز در سایهٔ رهبران قبیله و استخبارات پاکستان میجنگید، امروز وقتی از تقسیم طلا یا مالیات گمرکات ناراضی میشود و حقی برای خود یا مردمش میخواهد، یکباره باغی اعلام میگردد. در همان لحظه، فرماندهٔ دیگری که در برابر امیر سر خم کرده، وفادار و مجاهد راستین معرفی میشود.
این وارونگیِ معنا تصادفی نیست. طالبان نظامی ساختهاند که در آن قدرت جای عدالت را گرفته و طلا جای ایمان را، و در نظام طالبان، مفهوم بغاوت از عدالتخواهی تهی شده و به ابزاری برای حفاظت از منافع مالی و قومی رهبران بدل گشته است.
به همین دلیل، هرکه وجدانش بیدار شود و بپرسد “چرا؟” ناگزیر برچسب باغی میگیرد.
در نهایت، حقیقت ساده است. در قاموس طالبان، وفاداری نه به خدا، بلکه به جیب رهبران قبیله است؛ و بغاوت نه علیه شریعت، بلکه علیه انحصار و فساد میباشد .
پس هرگاه شنیدید که طالبان کسی را باغی میخوانند، بدانید که او احتمالاً تنها جرمی که مرتکب شده، پرسیدن از سرنوشت طلا، تریاک و قدرت و سهم بوده است