رنج و اندوه مردم افغانستان چیزی نیست که تنها از امروز باشد؛ از زمانی که کشوری بنام افغانستان شکلگرفته است، همواره مردم افغانستان در رنج و گرفتاری بودهاند. زیرا دو مساله در ایجاد این کشور رعایت نشده است:
نخست اینکه این کشور به شکل طبیعی آن به وجود نیامده و در ساختار این کشور مداخلههای بسیاری صورت گرفته است. و دوم ساکنان افغانستان نیز از این فهم و توانایی برخوردار نبودهاند تا آنچه را که اتفاق افتاده، با روشی امروزی و قابلدرک حل کنند و خود را از اینهمه مشکلات نجات دهند.
ازاینجهت است که سالانه در تمامی آمارهای ناراحتکننده، افغانستان جایگاه نخست را دارد و مردم افغانستان در جایگاه بینواترین مردم دنیا قرار دارند و در آمارهای خوشبختی و شادمانی همواره در جایگاه آخر.
در تازهترین گزارش سالانه خوشبختی در جهان، کشور فنلاند برای هفتمین سال متوالی رتبه اول و افغانستان رتبه آخر را کسب کرده است.
در این گزارش، دانمارک، ایسلند، سوئد به ترتیب، دوم تا چهارم هستند و کشورهای لسوتو ، لبنان و افغانستان در انتهای جدول قرار دارند.
همینگونه عراق در جایگاه ۹۲ و آذربایجان یک رتبه پایینتر در رتبه ۱۰۱ قرارگرفته است. همینگونه کویت و امارات متحده عربی هم بالاتر از آمریکا (جایگاه ۲۳)، به ترتیب در جایگاههای ۱۳ و ۲۲ قرارگرفتهاند.
این گزارش که میزان شادی و رضایت از زندگی را در کشورهای مختلف بررسی میکند، با همکاری موسسه گالوپ، مرکز مطالعات سلامت آکسفورد، شبکه راهحلهای توسعه پایدار سازمانملل و هیئت سردبیران گزارش سالانه خوشبختی در جهان تهیه میشود.
نگارندگان گزارش برای تهیه این رتبهبندی، از شاخصهایی مثل شرایط اقتصادی، میزان اعتماد و عدالت در جامعه و همچنین اعتماد به دولت، برای سنجش خوشبختی کشورها استفاده میکنند.
اما اینکه افغانستان همهساله در آخرین جایگاه قرار میگیرد، عوامل گوناگونی دارد.
این عوامل مربوط به شرایط و فضای ناسالم زندگی و حاکمیتهای مستبد، قومی و ناکام در افغانستان است که نتوانسته نه برای خودکاری انجام دهند و نه برای دیگران.
نخستین عامل، ناامنی و بیثباتی داخلی است
دههها است که افغانستان شاهد جنگ و درگیری داخلی، اشغال توسط خارجی و ناامنی مداوم بوده و کشور و مردم را به اضطراب، ترس و بیثباتی روانی دچار کرده است.
شاید با خیال راحت زندگی کردن، تفریح رفتن و نگرانی نداشتن از هرلحظه لحظهی زندگی، برای بسیاری از مردم افغانستان ناآشنا باشد. و حتا نسل جوان کشور باوجود آموزشها و سفرهای بسیاری، در خیلی موارد درگیر همین نگرانی و تشویش و اضطراب هستند.
جنگ، دزدی، سرقت، انتحار، انفجار، تصادف، تعصب، بیحرمتی، توهین و دهها مورد دیگر، هرروز در ذهن هر فرد افغانستان تکرار میشود و بسیاری با این نگرانیها چنان عادت کردهاند که با آنها غذا میخورند، میخوابند و فردا به شهر و بازار میروند و باز پس با آنها به خانه بر میگردند.
دومین عامل فقر و مشکلات اقتصادی است
برای هر کودک افغانستان در مکتبها بارها گفته شده است که ما کشور ثروتمندی هستیم و منابع معدنی بسیار زیادی داریم، اما در عمل ما یکی از فقیرترین و بیچارهترین کشورهای جهان را داشتهایم و هر حکومت و دولتی هم که آمده است، فقر را بیشتر از پیش با خود آورده و مردم را هرروز در رنج و مصیبت بیشتر گرفتار کرده است.
رنج بیکاری، کمبود غذا، نبود حمایت، عدم دسترسی به خدمات اولیه مانند بهداشت و آموزش، و موارد بسیاری دیگر که همه بر رنج مردم افزوده است.
خشکسالی و بلایای طبیعی نیز بر مشکلات اقتصادی افزوده است که براثر بیتوجهی به توسعه و ساخت زیربناهای افغانستان پدید میآید.
سومین عامل ناآگاهی مردم و بیشعوری حاکمان افغانستان است
دلیل عمدهی قسمت اعظمی از اینهمه نابهسامانی، پایین بودن سطح دانایی و آگاهی مردم و نبود افراد دانا و دلسوز در رأس حکومتها در افغانستان بوده است.
نادانی و ناآگاهی مردم باعث شده است که بسیاری حقوحقوق خود و دیگران را ندانند و برای گرفتن و رعایت آن تلاش نکنند. از سوی هم همین نادانی و ناآگاهی باعث شده است تا سرنوشت بسیاری از دختران و پسران همانند سرنوشت پدران و مادرانشان باشد. پدر و مادرها در افغانستان بدون اینکه بدانند وابسته به یک سری سنتها و فرهنگهای ناسالم شدهاند و همین را بر زندگی فرزندانشان نیز اعمال کردهاند.
برای همین است که بسیاری از خانوادهها، نسل در نسل شان از سواد و دانش و تغییر محروم بودهاند.
از سوی هم حاکمانی که بر افغانستان مسلط شدهاند از دانایی و دلسوزی لازم برخوردار نبودهاند تا در سرنوشت مردم افغانستان تغییراتی بیاورند و آنها را به مسیر درستی راهنمایی کنند.
اگر نگاهی به صدسال اخیر تاریخ افغانستان بیندازیم، میبینیم که در صدسال گذشته، ۸ نظام سیاسی در افغانستان فروپاشیده و نظامهای دیگری از نو در این کشور رویکار آمده است. مساله ای که در کمتر کشوری در جهان اتفاق افتاده است. حالا نسلی که شاهد همه و یا قسمتی از این تحولات در کشور بودهاند و تغییراتی که هرکدام با خود قتل و کشتار و ظلم و ستم بیشماری را به ارمغان آورده است، چگونه میتوانند دم از شادمانی وزندگی پرشور و سالم بزنند؟!
چهارمین عامل مهاجرت و آوارگی است
در حال حاضر بیشتر از چند میلیون شهروند افغانستان در کشورهای منطقه و جهان به عنوان مهاجر زندگ میکنند. مهاجرت و آوارگی مردم افغانستان یکی از پیامدهای جنگ و خشونت و نابرابری و بیعدالتی در کشور بوده است. این آوارگی هرچند در برخی موارد برای شماری مفید بوده است اما واقعیت امر این است که آوارگی و دور شدن از همهی داشتهها و نداشتهها برای هر انسانی غم بزرگی است و این غم میتواند حتی در شادترین کشور دنیا همچنان در زندگی ما سایه اندازد و ما را به چالش بکشد.
متأسفانه بدتر اینکه آوارگی مردم افغانستان برخلاف دیگر کشورها، همواره با توهین، تحقیر و خشونت همراه بوده که این نیز میتوانند تا سالهای سال همچنان اثرات بدی در زندگی مهاجران برجای بگذارد.
با در نظر داشت موارد بالا و شاخصهایی سنجش میزان شادمانی کشورها( شرایط اقتصادی، میزان اعتماد و عدالت در جامعه و همچنین اعتماد به دولت) مردم افغانستان همواره در رنج و گرفتاری به سر برندهاند، رنجی که قسمتی به ناآگاهی و نادانی جمعی برمیگردد و قسمتی هم به بیشعوری و خیانت حاکمان در افغانستان.