یادداشت: رستم مهدی، از اهالی جمهوری آذربایجان، فقیه، اصولی و متکلم برجستهای حنفی است. وی نویسندهای کتاب «المبتدأ فی علمالاصول» در زمینهای اصول فقه و «دَحضُ الشُبهات» در رد شبهات سلفیت پیرامون فقه اکبر و فقه ابسط امام ابوحنیفه رح میباشد. او همچنان نویسندهای مقالاتی چند پیرامون اصلاح اندیشههای دینی و علم کلام خاصتاً کلام ماتریدی است.
حمد و ستایش خدایی را که پروردگار هستی است و درود و سلام بر تمام انبیاء و پیامبران. اما بعد؛
درآمد
احکام اجتهادی [غیرمنصوصی] استوار برعلتهاست که با اثبات علت، حکم ثابت گردیده و با انتفای آن، حکم ثابت نمیگردد. بنابراين، بررسی اموری که به تاریخ و اسطوره ارتباط دارد و احکام بر آن بنا یافته است، ضروری است.
فقیهانی که نوروز را تحریم کردهاند، علت تحریم را بزرگداشت از آتشپرستی و شرک میدانند. واکاوی و بررسی این علت ضروری است؛ آیا این درست است که [تجلیل از] نوروز نوعی بزرگداشت از آتشپرستی و شرک است؟ واکاوی این نکته از آنجایی مهم است که درستی ویا نادرستی احکام بر صحت و بطلان دلیل آن استوار است.
خواستم در بارهی تجلیل از عید نوروز سخن گویم و اصل این عید را با اعتماد به گفتههای منقول از اهل علم از پارسیان بیان کنم. این بهترین راه ممکن و قابل اعتماد در شناخت اصل و بنیاد عید نوروز به حساب میآید؛ زیرا شناخت واقعی عیدهای باستانی هتحریریه روایترچند که با گمان غالب همراه باشند ممکن و مقدور نیست، مگر با اعتماد به نقلهای مردمی و تاریخی و داستانهای ادبی که در فرهنگ ملتها وجود دارد؛ زیرا ملتها بر آن روایتها اعتماد دارند و آنرا اصل و اساس عیدها وسنتها و باورهای خویش میدانند.
همچنان در مورد روایتهایی نیز سخن خواهم گفت که تحریمکنندگان نوروز آن را به عنوان نص شرعی دال بر تحریم تجلیل از نوروز میپندارند. و باالله التوفیق.
هنگامیکه مسلمانها سرزمین فارس را فتح نمودند، مردم این دیار را به دیانت مجوسی یافتند پس از آن، هر چه را به آنها تعلق داشت، کریه پنداشتند و آنرا نشانه آتشپرستی تصوّر کردند. بعضی از راویان از آن فراتر رفته و سخن بیاساسی را به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت دادند که آنحضرت فرمود: «کسی که بتواند به نیکویی به عربی سخن زند هرگز به زبان فارسی صحبت نکند چون زبان فارسی، بهبارآورندهی نفاق است. کسی که به فارسی صحبت میکند در فرومایگیاش افزوده و از مردانگیاش کاسته میشود» [الحاکم: «المستدرک علی الصحیحین»، ۷/۱۵۸]. این کلام ازنور نبوت تهی است و آنرا کسی که دلش ازعصبیت جاهلیت سالم باشد به زبان نمیآورد، چه رسد به اینکه پیامبری آنرا بگوید که آیتِ {إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اٌللَّهِ أَتْقاکُمْ} [الحجرات: ۱۳]، بر او نازل شده است. پیامبری که میفرماید: «ای مردم! بدانید و آگاه باشید که خدای شما یکی و پدرتان یکی است. آگاه باشید که عربی را برعجمی و عجمی را برعربی و سفیدی را به سیاهی و سیاهی را بر سفیدی برتری نیست، مگر به تقوا و پرهیزگاری».{احمد، المسند، ۳۸/۴۷۴}
بعضیها زبان فارسی را «زبان بد» نامگذاری کردهاند و عدم برتری دانستن جنس عرب بر جنس عجم را علامت نژادپرستی و نفاق دانستهاند و حتی پوشیدن کفشهای مشخصی را که درمیان عجم مرسوم بوده است، به دیدهی کراهت نگریستهاند ودر این مورد مثال های زیادی است که با ذکر آنها سخن به درازا خواهد کشید.
در چنین وضعیتی طبیعی است که نوروز را امر منکر پنداشته و آنرا نشانهای از نشانههای شرک و آتشپرستی قرار دهند و بدون تحقیق در روایت های که اهل معرفت از پارسیان و اسطوره های آنان آورده اند، گمان کنند که این سنت ریشه در آتشپرستی دارد؛ و بر این پندار اشتباه، فتوای فقهی خود را استوار نموده و بزرگداشت از نوروز را نشانهٔ بزرگداشت از آتشپرستی قرار دادهاند. اینان در استدلال خویش دایر بر تحریم نوروز، به بعضی از روایات استناد نموده و ادعا کردهاند که پیامبرگرامی اسلام نوروز را تحریم کرده است.
خاستگاه و اساس نوروز
ابوعثمان عمر بن بحر جاحظ درکتاب «المحاسن والأضداد» از کسروی نقل میکند که فرمود: «نخستین کسی که نوروز را اساس گذاشت و قصرهای به یادماندنی پادشاهان را بنا نهاد و مکان های دیدنی برای حکمروایان ساخت، و معادن طلا و نقره را استخراج نمود و از آهن، ابزار و وسایل ساخت، اسپ و سایر چهارپایان را رام نمود، صدف را از دل دریا استخراج کرد، مشک وعنبر و سایر خوشبوییها را وارد نمود، قصرها را بنا کرد، کارخانهها را ساخته و رودخانه ها را جاری نمود، کیاخسرو پسر پرویزجهان نوهی سام پسر نوح علیه السلام بود. اصل این است که در نوروز، کیاخسرو به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را که همان سرزمین بابل است آباد کرد. بنابراین نوروز، روزی است که پادشاهی کیاخسرو با این روز گره خورده و اسباب حکومتش استواری یافته و بر اساس آن سنت و رسم شده است».{الجاحظ، «المحاسن والأضداد»، ۳۴۰}
طبری درکتاب تاریخ خود هنگامی که در مورد جمشید سخن میزند ازعلمای فارس نقل قول میکند و میگوید: «جمشید دستور داد که برایش گادیای از شیشه بسازند. پس شیاطین را بر آن بند کرد و بر آن سوار شده و از شهر دماوند تا بابل را در هوا یک روز پیمود، و این روز نخستین از فروردینماه بود. مردم با دیدن این واقعهی عجیب، این روز را نوروز نام نهادند و جمشید دستور داد که نوروز و پنج روز بعد آنرا جشن گرفته و در خوشی و شادی سپری نمایند». [الطبری، «تاریخ الرسل والملوک»، ۱/۱۷۵].
و همچنان ثعالبی در کتابی که در تاریخ پادشاهان فارس نگاشته است از کارنامههای جمشید سخن زده و میگوید: «جمشید دستور داد تا تختی از عاج و چوب ساج برای او بسازند، آنرا با دیبا و ابریشم فرش کرد و برآن نشست، و به شیاطین فرمان داد تا او را به روی شانههایشان درمنطقهای که بین زمین وآسمان است حمل کنند و او را درهوا یک روز از دماوند به بابل بردند و آن روز، اورمزدا از ماه فروردین و روز اول بهار بود که آغاز سال و شادابی و زندگی پس ازمرگ آن به حساب می آید. مردمان گفتند: این روز جدید، عید خجسته، عزت پایدار و پادشاهی شگفتآوری است و این روز که آنرا نوروز میخوانند عید بزرگ گرفتند و آن را نوروز نامگذاری کردند و خداوند عزوجل را بهخاطر دادن چنین پادشاه با عظمتی سپاس گفتند و شکرگذاری بهجا آوردند زیرا در سایهی آن به رفاه، امنیت و ثروت دست یافتند و حق عید سعید را اداء کردند و به خوردن، آشامیدن وموسیقی و پایکوبی و طرب و لهو روز خود را سپری نمودند». [الثعالبی، «غرراخبار ملوک الفرس وسیرهم»، ۱۳/۱۴].
ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیة» در فصل ماههای سال فارس به نقل از برخی علمای فارس میگوید: «سبب نام این روز به نوروز این است که در زمان تهمورث، صابئه [ستارهپرستان] آشکار شدند و جمشید دین را تجدید کرد و این روز را به نوروز نامگذاری کرد و نوروز روز تازهای شد وعید گردید، اگر چه پیش از آن هم نوروز مورد تعظیم قرار می گرفت. همچنان در وجه انتخاب نوروز به عنوان عید گفته شده است؛ هنگامی که جمشید در نوروز بر گادی نشست درهمین روز بود و جنیات و شیاطین از دماوند تا بابل ازطریق هوا آنرا حمل نمودند، مردم با دیدن این شگفتی، این روز را جشن گرفتند زیرا در آن روز چیزهای عجیبی دیدند و برای شبیهسازی، ارجوحه سواری کردند.
برخیها پنداشتهاند که جمشید در شهرها بسیار گشتوگذار میکرد و چون خواست به آذربایجان وارد شود، بر تخت زرین نشست و مردانی آنرا به شانههایشان حمل نموده، هنگامی که شعاع آفتاب بر وی تابید، مردمان او را دیدند و در چشمشان بزرگ نمودار شد، به او شادمان شدند و آنروز را جشن گرفتند». [البیرونی، «الآثارالباقیة»، ۲۶۶].
و این گفته که «و عید گردید اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ بود»، تفسیرش را در روایت عمر بن خیام در کتاب «نوروزنامه» در می یابیم. خیام میگوید: «هنگامیکه کیومرث اولین پادشاه فارس بر تخت نشست، خواست که روزهای سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آنرا بدانند. نگریست که در صبح آن روز آفتاب به اول دقیقهای حمل طلوع کرد. موبدان را گرد آورده و فرمود که تاریخ را از این جا آغاز کنید. موبدان گردهم آمده و تاریخ نهادند». [عمرالخیام، «نوروزنامه» ضمن کتاب «عمرالخیام عالم الفلک والریاضیات وکتابه نوروزنامه» لرمضان رمضان متولی، ۸۹]. و پس از آن خیام از ماهها و پادشاهان سخن زده و هنگامی که به ذکرجمشید رسید، میگوید: «در این روزی که یاد نمودیم، عید برپا شد و برآن اسم نوروز نهاده شده و به مردم دستور داده شد تا در حلول فروردینماه هر سال در این روز جشن بگیرند». [همان، ۹۳]
و این سخن سبب تعظیم و پاسداشت نوروز را قبل ازاینکه به عنوان عید نوروز انتخاب شود، توضیح میدهد و آن اینکه نوروز، آغاز سال و مبدأ تاریخِ است که درعهد کیومرث اساس گذاشته شد. بناءً نوروز روزی مشخصی بود که بهخاطر حرکت فلکی تقویمی بهدستور کیومرث به عنوان تاریخ تعین گردید. هنگامیکه جمشید حاکم شد، این روز را نوروز مسمی کرد و عید گردانید. خیام یادآوری میکند که پادشاهان بعد از جمشید در جشن گرفتن از او تبعیت کردند. [همان، ۸۹]
خیام با استناد به منابع یادآوری می کند که: «حقیقت نوروز همین است که ما در کتب پیشینیان خوانده و ازنوشتههای علما دریافتهایم.»[همان، ص ۹۵]
روایات طبری، ثعالبی، بیرونی و خیام اتفاق نظر دارند که نوروز در زمان جمشید به عنوان عید انتخاب شد، اما برحسب روایت جاحظ که از کسروی نقل می کند، انتخاب نوروز به عنوان جشن عید، در زمان کیاخسرو فرزند پرویزجهان یکی ازنوادگان حضرت نوح علیه السلام صورت گرفته است. اما هردو اتفاق نظر دارند که نوروز سالها پیش از زردشت به عنوان عید انتخاب شده بود. بهنظر میرسد که کیاخسرو مذکور همان جمشید باشد، زیرا ابوحنیفه دینوری درکتاب «اخبارالطوال»، هنگامی که ازنوح علیه السلام سخن میزند، میگوید: «چون نوح علیه السلام درگذشت و پسرش سام را به جانشینی خود گماشت، او معمولاً زمستان را درسرزمین جوخی و تابستان را در موصل میگذارند و راه رفت و برگشت او، بر کنارهٔ شرقی دجله بوده، به همین جهت آن منطقه را سامراه نامیدند که اینک عجمیان آنرا ایران می نامند. سام درعراق مسکن گزیده و آنرا مخصوص خود ساخته بود. پس از مرگ سام، پسرش شالخ فرمانده شد، چون مرگ او فرا رسید کار را به برادرزادهای خود جم پسر ویرنجهان پسر ارفخشد واگذار کرد و او پایههای حکومت را استوار ساخت و ارکان دولت را محکم کرد و نشانههای آنرا بنا نمود و نوروز را عید گرفت». [الدینوری، «الأخبار الطوال»، ۲]
در اینجا میگوید: جم پسر ویرنجهان پسرارفخشد، در روایت کسروی آمده است: کیاخسرو پسر پرویزجهان پسر ارفخشد. دینوری دراینجا ذکر کرده است که: «درسرزمین عراق مسکن گزید و آنرا مخصوص خود ساخت و به ایرانشهر معروف شد». ظاهراً جمشید هنگامی که متولی پادشاهی شد، سرزمین عراق را بهخاطر آبادانیاش انتخاب نمود. همچنان کسروی میگوید: «جمشید ایرانشهر را آباد نمود و این همان سرزمین بابل است». جمشید و سام هردو از نوادگان ارفخشد بودند و نامهای هر یک با هم نزدیک بود. کسروی دراسم آنها بهخاطر مسافت زمانی دچار اشتباه شده است. والله اعلم.
هرچه بوده باشد روایات متفقاند بر اینکه نوروز بسیار قبل از زردشت، جشن گرفته می شد. و بالله التوفیق.
جمشید آتشپرست نبود، بلکه مثل پدرانش در آن زمان مؤحد و یکتاپرست بود. طبری میگوید: «بعد از آنکه جمشید دستور داد نوروز و پنج روز بعد از آن را جشن گیرند، در روزششم [خردادروز] به مردم ابلاغ کرد که او به سیرتی درآمده که خداوند از او راضی گشته است.» [الطبری، «تاریخ الرسل والملوک»، ۱/۱۷۵]
ثعالبی میگوید: هنگامی که جمشید به پادشاهی رسید خطاب به مردم گفت: «من با فضل وموهبت الهی به عنوان پادشاه شما برگزیده شدهام و خداوند مرا بانور خویش پوشانیده تا زمین را آباد و امنیت مخلوقات را تأمین، وعدالت را گسترانیده، عطا و بخشش را فراوان سازم، نیکویی را ترویج و از بدیها جلوگیری نمایم». [الثعالبی، «غرراخبار ملوک الفرس وسیرهم»، ۱۱].
زردشت در این زمان متولد نشده بود، بلکه سالها بعد تولد یافت. پس از زردشت، درعهد گشتاسپ یا بشتاسف، یکی از شاهان کیانی، آیین آتشپرستی به عنوان دین رسمی انتخاب شد. در این مورد ابوبکر جصاص حنفی میگوید: «هنگامی که مملکت بابل به قلمرو فارس درآمد، بعضی از پادشاهان فارس در گذر زمان به بابل نقل مکان کرده و آنجا را به عنوان مکان زندگی انتخاب نمودند. آنها بتپرست نبودند، بلکه یکتاپرست و اقرارورزنده به خداوند یکتا بودند، با این حال عناصر چهارگانه [آب، آتش، خاک وهوا] را نیز تعظیم میکردند، چون در آنها منفعت خلایق و اسباب استواری زندهجانهاست. آتشپرستی بعد از اینها درزمان گشتاسپ پدید آمد هنگامیکه زردشت، گشتاسپ را دعوت نمود و او بنابر شرایطیکه شرح آن به درازا میکشد، دعوت ایشان را پذیرفت». [الجصاص، «احکام القرآن»، ۱/۵۳]
بیرونی ازپادشاهان مختلف فارس که پیشدادیان یکی ازاقسام آنها به شمار میروند، میگوید: «آنها بر کل زمین حاکمیت نمودند، شهرها را آباد، معادن را از بطن زمین بیرون کرده و اصول صنعتها را استخراج کردند و در زمین عدالت را برپا و خداوند را به گونهی شایسته عبادت نمودند». [البیرونی، «الآثارالباقیة»، ۱۱۸-۱۱۹].
بنا بر ذکرمنابع، کارجمشید درآخرحکومتش [زندگیاش] به خرابی گرایید.
بنا بر آنچه گفته آمدیم ثابت میگردد که نوروز توسط پادشاهان یکتاپرست و پیشین اساس گذاشته شده، برابر است که این وضع، برای آغاز سال بوده باشد و یا برای جشن وآیین. شاید برخیها نشان برافروختن آتش در این جشن را ببینند وآنرا از مناسک و راه و رسم آتش پرستان بدانند، ولی حقیقت این است که تکریم عناصر چهارگانه [آب، آتش، خاک وهوا] پیش از پیدایش آیین آتشپرستی در میان فارسیان به دلیل اینکه اساس زندگی برآن استوار است امر رایج و مشهوری بوده است و این امر بر میگردد به زمانیکه ایشان یکتاپرست و موحد بودهاند چنانکه سخن ابوبکر جصاص در مورد فارسیان را ذکر کردیم که میگوید: «آنها بت پرست نبودند بلکه یکتاپرست و اقرارورزنده به خداوند یکتا بودند با این حال عناصر چهارگانه را ّ [آب، آتش، خاک وهوا] را نیز تعظیم میکردند چون در آنها منفعت خلایق و اسباب استواری زندهجانهاست. آتشپرستی بعد از اینها در زمان گشتاسپ پدید آمد هنگامیکه زردشت، گشتاسپ را دعوت نمود و او بنابرشرایطیکه شرح آن به درازا میکشد، دعوتشان را پذیرفت». [الجصاص، «احکام القرآن»، ۱/۵۳]
بنابراین نمیتوان از محض نشان برافروختن آتش استنباط نمود که نوروز از وضع مجوسیان وآتشپرستان است. امکان دارد که در جشن نوروز پارهای از آداب و رسوم آتشپرستان باشد چنانکه ـ درکتبشان یاد آن رفته و تردیدی نیست که تعظیم آن در دینشان مطلوب است ـ اما این دلالت نمیکند بر اینکه جشن نوروز پارهٔ ازشریعت آنها باشد، بلکه صرفاً نوروز را انتخاب نموده و پذیرفتند. البته بعید نیست که از آداب و رسوم خود چیزی در آن افزوده باشند مانند اینکه کتاب اویستا را برسفرهٔ نوروزی مینهند کما اینکه گذاشتن قرآن هم برسفرهٔ نوروزی نشان دهندهی این نیست که نوروز از وضع [ساخت] مسلمانها باشد. زیادت و نقصان و تغیر برخی از آداب در هر عیدی نزد پذیرندگان آن، یک امر کاملاً طبیعی است. من نمیگویم که در نوروز برخی از آداب آتشپرستان نیست، بلکه میگویم جشن گرفتن نوروز بسیار پیش از زردشت، بنا برروایاتی که دانشمندان پارسیزبان نقل نمودهاند و ذکرشان گذشت، در میان شاهان یکتاپرست آنها رخ داده است.
اگر گفته شود هر آنچه که در اصلِ منشأ جشن نوروز ذکرنمودید، روایاتیاند که ما نمیتوانیم برآنها اعتماد کنیم چونکه مبتنی بر سند قابل پذیرش، روایت نشدهاند، میگوییم که این ایراد ناشی ازضعف فهم صاحبش است، زیرا اگر در مورد واقعات تاریخی گذشته، اسناد ترتیب یافته از ثقات را طبق اصطلاح اصولی شرط بدانیم، روایتهای قبل ازعصر نبوت هم صحیح نیست چون براساس چنین سندی روایت نشدهاند.
افزون برآن، آنچه درشناختِ اساس ومنشأ مراسم فرهنگی بر آن تکیه میشود همانا روایات بهجامانده از اهل آن فرهنگ است تا با آن بدانیم و بررسی کنیم که دانشمندان و تاریخنگاران آنها درمورد چنین جشنها چه اعتقادی دارند. مثلاً اگر بخواهیم اساس جشن ژاپنیها را بدانیم، باید به روایات بهجامانده از ایشان رجوع کنیم؛ زیرا اصل اعتقاد ایشان برآن استوار است و گفته نمیشود که سند متصل آن کجاست؟
به همین ترتیب آثار روایتشدهی تاریخی در مورد زردشت هم به صورت سند متصل و یکسان روایت نشده است و حتی شخصیت و وجود او مورد مناقشه و محل اختلاف میان پژوهشگران تاریخی است. مادامیکه شما بر روایات ایشان اعتماد دارید و نوروز را به ایشان نسبت می دهید، چرا به روایاتی دیگری هم که درزمینه وجود دارد، اعتماد نمیکنید؟ زیرا هر دوی این روایتها بخشی ازمیراث فرهنگ پارسیان است.