بدون شک واقعه عاشورا در تاریخ اسلام یک رویداد بسیار مهم و ماندگار است. از منظرهای متفاوتی می توان به تحلیل و بررسی واقعه عاشورا پرداخت و علل و عواملی را که موجب وقوع این قیام شدند بررسی کرد. آنچه تردیدی در آن وجود ندارد این است که این قیام و علل بهوجود آورنده آن محدود به همان زمان شروع حرکت امام حسین (ع) در زمان کوتاه از مدینه به مکه و سپس به کربلا نبوده است. به عبارتی این قیام، قیامی نبود که در همان ماه محرم یا روز عاشورا شکل گرفته باشد بلکه این قیامی بود ممتد و یکپارچه، نه منقطع از گذشته و نه بی ارتباط با آینده، و در واقع این قیام حلقه ارتباطی بین گذشته و آینده تاریخ اسلام بود. در واقع سه نکته و مرحله در چگونگی و چرایی واقعه عاشورا و قیام امام حسین (ع) قابل توجه است:
اول: در سال ۶۰ هجری قمری و ۵۰ سال پس از رحلت پیامبر اسلام، این معاویه بود که سالها میشد خلافت را به نوعی تصاحب کرده بود و احدی را به جز خودش مناسب این امر نمیدانست. در عین حال معاویه پس از چهل سال تصاحب منصب خلافت مسلمین در بستر مرگ، یزید را بر گرفتن بیعت از فرزند رسول خدا(ص) سفارش میکرد. یزید هم نامهای برای فرماندار مدینه، ولید بن عتبه نوشت که «ای ولید! بدون درنگ از حسین بن علی(ع) بیعت بگیر و به هیچ وجه به او مهلت نده»… و چنین شد که امام حسین همراه فرزندان و برادران و خاندان خود شبانه از مدینه رو سوی مکه نهادند.
خبر مرگ معاویه، بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید و ورود امام حسین به مکه به مردم کوفه رسید. کوفیان در منزل «سلیمان بن صرد خزاعی» گرد هم آمدند و نامه های بسیار برای دعوت از فرزند رسول خدا(ص) نوشتند و از آن حضرت درخواست کردند که هر چه زودتر به سوی آنان روان شود؛ «… مردم چشم براه تو هستند و اندیشه ای غیر تو ندارند… فالعجل فالعجل ثم العجل»! … اینچنین شد که امام حسین(ع) همراه یاران و بستگان از مکه به سوی عراق منزل به منزل حرکت کردند.
از سوی دیگر یزید، عبیدالله بن زیاد را بر امارت کوفه نهاد و کوفیان هم، شرف ایمان و غیرت مسلمانی خود را به چرب و شیرین دنیای خود وانهادند و شمشیر به مخالفت با نور چشم مصطفی(ص) آب دادند!
به روایت تاریخ؛ در منزلگاه «صفاح» که بین کوفه و مکه موقعیت دارد، شخصی به نام فرزدق که از کوفه می آمد با امام حسین(ع) ملاقات کرد. امام از او پرسید: از کوفه چه خبر؟ و او شرمسار پاسخ داد: قلوبهم معک و السیوف مع بنی امیه (دلهایشان با توست ولی شمشیرهایشان با بنی امیه است). در منزل «ذات العرق»، مکان نزدیکتر به کوفه، بشربن غالب و در «عذیب الهجانات»، طرماح بن عدی نیز همان گفتند: السیوف مع بنی امیه و القلوب معک!
دوم: امام حسین(ع) قبل از خروج از مدینه، راه خویش را شناخته و انتخاب کرده بود. امام قبل از حرکت به سوی مکه در وصیتنامهای خطاب به محمد بن حنیفه می فرمایند: «قیام من، قیام فردی جاه طلب و کامجو و یا آشوبگر و ستمگر نیست، بلکه به خاطر اصلاح کار امت جدم بپاخاسته ام…» این وصیتنامه در تمام کتب تاریخی مهم آمده است.
بدون تردید قیام امام حسین(ع) و نهضت عاشورا یکی از مهمترین حرکتهای اصلاح گرایانه در جامعه مسلمین به شمار میرود. فارغ از آنکه امام در کلام خود و قبل از خروج از مدینه، قیام عاشورا را در مسیر اصلاح امت می خواند، نگاه به این واقعه عظیم، مختصات اصلاح گرانهی آن را به خوبی آشکار می سازد؛ زیرا هدف این قیام، چنانچه امام حسین بیان کرده، اصلاح امت جدش بوده است. همانند بعثت پیامبر که خود حرکتی اصلاح گرایانه در وانفسای جاهلیت، تعصبات خشک و بت پرستی و شرک بود. اصلاح گری توحیدی که مردم را از کرنش در مقابل بتان به پرستش خدای یگانه می خواند. و قیامی که مردم را به عدالت و ظلم ستیزی و خدامحوری فرا می خواند/ می خواند.
همه میدانیم که پس از رحلت پیامبر و در زمان خلفا، حرکتهای انحصارطلبانه، قدرت طلبیها و تعصبات گروهی و قومی مانند مهاجر و انصار، عدنانی و قحطانی و… سر باز کرد و دامان اسلام و مسلمین را گرفت. درست است که روزگاری اینان برای رسیدن به مقاصد مشترک با یکدیگر همدل و متحد بودند و پس از رحلت پیامبر نیز بعضا در میان مسلمانان عده ای وجود داشتند که دل شان برای اتحاد و تحقق اهداف والای بعثت می تپید، ولی بالاخره جاه طلبی، ریاست طلبی، تنگ نظری و میل به قدرت سیاسی و حکومت، آثار نامبارک خود را نشان داد.
«نهضت آرمانخواه توحید و یکتاپرستی» که هدفش سعادت بشریت بود جای خود را به «امپراتوری اسلامی» داد و طبقهای جدید که روز به روز برعطش دنیاپرستی، ریاست طلبی، سلطه جویی و چنگاندازی انحصاری بر منابع ثروت و قدرت سیاسی آنان افزوده می شد، متاسفانه شکل گرفت.
عده ای مانند معاویه بر اساس روابط خانوادگی با خلفا، چسبیدند به دستگاه خلافت و از امتیازات ویژه برخوردار شدند.
به گواهی تاریخ، کسانی مانند عبدالرحمن بن عوف، چارپایان و شتران شان از هزاران رأس می گذشت. طلحه، صدها کنیز و غلام داشت و درآمد روزانه اش از زمینهای عراق، هزار دینار بود. زبیر در مصر، بصره، کوفه و اسکندریه دهها خانه مجلل بنا کرد و هزاران دینار ثروت و اموال هنگفت دیگر از وی برجاماند. البته همین افراد در زمان خلافت حضرت علی برای امتیازگیری بیشتر علیه خلیفه شوریدند. مهمتر از همه، معاویه که مظهر اشرافیت و داعیه دار قدرت و ثروت بود، پایه های حاکمیت خود را در شام با تشکیل نظام اشرافی، پولیسی و تبلیغاتی خاص خود، محکم کرد. همان دوران بود که کعب الاحبارهای تازه به دوران رسیدهای چون سمره بن جندب در سایه قدرت معاویه، صدای زنگ سکه های زر و سیم را می شنید و مرتب «قال الله» و «عن النبی» می کرد و حدیث و روایت می ساخت و…
اما سال ۴۱ هجری، در حالیکه هنوز یک نسل از رحلت رسول خدا(ص) نگذشته بود، معاویه سرمست از قدرت، ردای خلافت مسلمین بر دوش می کشد. اگرچه از منارهها صدای اذان و از منابر ذکر آیات و احادیث نبوی بلند است، اما روز به روز عدالت و معنویت رنگ می بازند و نابرابریها و دنیاپرستیها افزون می شوند. آزادیها سلب، زبانها بسته، نفسها حبس و آرمانها فراموش می شوند. ابوذرها تبعید و سلمان و عمارها در غبار غریبی خود گم شده اند. بر منابر مساجد رسماً به علی(ع) ناسزا می گویند؛ علیای که پیامبر بشارت بهشت برای او داده بود و دهها حدیث در فضیلت او پیامبر گفته بود.
اما در آن سوی این قلمرو پهناور اسلامی یعنی کوفه، علی که مظهر آرمان خواهی و عدالت و معنویت و آزادگی بود، پس از سالیان خانه نشینی و پس از آن حاکمیت چالشی که در آن صفین و نهروان و جمل اتفاق افتاد، در محراب عبادت به شهادت می رسد.
پس از علی (ع) امام حسن نیز در مقابل قدرت پولی و تبلیغاتی معاویه ناگزیر به متارکه جنگ شده و تن به معاهده صلح داد،
اما معاویه در سالهای آخر خلافت خود، یزید را برخلاف صلحنامهای که با امام حسن امضا کرده، به عنوان خلیفه بعد از خود معرفی می کند و مردمی که جز عقل معاش ندارند و فقط مصلحت زندگی چندروزه دنیایی خود را بلدند، حساسیتی نشان نداده و با کمال میل از یزید تمجید و تعریف می کنند و بار دیگر با اجماع سکوت، تن به ذلت بیعت می سپارند. در این زمان است که امام حسین قیام می کند.
در جای نوشته بود که “امام حسین(ع) نه با یزید که با جهل و ظلم مبارزه می کرد و در پی دادن فهم درست از دین جد بزرگوارش و راست و مستقیم کردن آن در میان مردم بود. امام حسین در برابر یزید و در چنین شرایطی است که حرکت اصلاح گرایانه عاشورا رقم می زند و خون حسین(ع) که ثارالله است و فرزندان و یارانش سوار بر بال فرشتگان به آسمان می رود تا عبرتی باشد برای تاریخ و استمراری برای حرکت انبیاء الهی و شریعت مقدس اسلامی و محمدی”.
حالا ما با وجدان ما گاهی گلاویز شدهایم؟ از خود پرسیده ایم که به راستى چرا معاویه به جاى على برگزیده شد و امام حسن که سید جوانان اهل بهشت بود، مظلوم و مهجور ماند و قیام کربلا رخ داد و حسین با بنای که معاویه گذاشته بود، شهید شد؟ چرا جامعه اسلامى و امتختمیه آن قدر دچار انحراف فکرى، روحى و عملى شد که با امامان و سیدان جوانان اهل بهشت که پیامبر شان برای آنان بیان کرده بود، جنگیدند؟ به نوشتهای دیگر: آیا اوج بیگانگى با اسلام اصیل و فرهنگ ناب قرآنى و سیره علمى و عملى پیامبر در حادثه تلخ و غمبار کربلا تجلى نیافت؟ چرا فقط ۴۰ و ۵۰ سال پس از رحلت پیامبر امت او استحاله شدند و راه و رسم او را فراموش کردند؟
بنابر این در چنین شرایط است که مؤلفه هاى اصلى اصلاح گرایى حسین بن على معنی و مفهوم پیدا میکند و حرکت او در قالب بازگشت به اسلام ناب محمدی، تفکر جهادى و انقلابى، ظلم ستیزى و استبداد زدایى، بازگشت جامعه اسلامى به قرآن و سنت و سیره نبوى و علوى، احیاى کرامت و حقوق انسان، اقامه عدالت اجتماعى، نقش دادن به مردم در تعیین سرنوشتسیاسى و اجتماعى خود مبتنى بر معیارها و ارزشهاى اسلامى، احیاى عنصر حیات آفرین خروج بر بی عدالتیها، بدعت زدایى، خرافه ستیزى، مبارزه با تحریف هاى پیدا و پنهان در حوزههای مختلف، معنی و مفهوم پیدا میکند.
نکته پایانی اینکه: واقعه عاشورا این پیام را به تاریخ و به خصوص جامعه اسلامی میرساند که اگر چنانچه یک جامعه رشد پیدا نکرد، ارزشهای آن تغییر کرد، معیارهای برتری افراد تغییر کرد، مردمش اهل فکر نبودند، اهالی جامعه به دنبال تذکر و اصلاح نبودند، به انحراف خواهد رفت؛ ولو آنکه این جامعه را رسول اکرم بنا نهاده باشند. بنابراین وظیفه اساسی هرکسی که احساس رسالت بشری و اسلامی دارد، در پیامی که از عاشورا دریافت میکنیم، این استکه مراقبت از خود در وهله اول و مراقبت از جامعه خویش در مرحله بعدی است. یعنی صدا بلند کردن در برابر تخطیها و بی عدالتیها مهمترین رسالت یک فرد است که اگر چنین نشود، مشخص نیست در نبرد عظیم بعدی حق علیه باطل در کدام سو ایستاده باشیم. به قول دکتر شریعتی وقتی که در صحنه حق و باطل نیستی، هر جا که میخواهی باش،
چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی،
هر دو یکیست.