مسجد عبادتگاه مسلمانان در سرتاسر دنیا است. این عبادتگاه اغلب به خانه خدا نیز تشبیه شده است. مسجد مقام بالایی در میان مسلمانان دارد و از این رو، تلاش میکنند تا از کودکی به آن رفت و آمد داشته و هر خانوادهای تلاش میکند تا رابطهای میان فرزند خود با مسجد بسازد. رابطهای که نه تنها ظاهری بلکه تلاش میکنند جایگاه بلندی در دل تمام خانواده داشته باشد.
مسلمانان باور دارند که مسجد اولین و آخرین راه است. به این معنی که وقتی کودکی تولد میشود این امام مسجد است که به گوش آن آذان می دهد و همچنان در پایان عمر نیز همین امام مسجد است که نماز جنازه این فرد را میخواند. مسجد از هر جهتی گاه پناهگاه مردم نیز دانسته میشود. چنین معلوم میشود که در قدیم هر مسافری وقتی از شهری به شهر دیگری میرفت، هنگام شب وقتی در راه بود، خود را به مسجدی میرساند و شب را در آن سپری میکرد. مردم مسجد نانی برای او میآوردند؛ دوشک، بالشت، کمپل و روجایی ای برای راحت خوابیدن آن تهیه میکردند.
مسجد به عنوان نمادی از خانه خدا، در گذشته جایگاه موثری در تمامی امور داشته است. آنانی که بر منبر آن تکیه میزدند و مردم را دعوت و راهنمایی میکردند؛ گاه در مسایل اجتماعی و گاه هم در پیوند به تحولات سیاسی، صدای مردم همان مسجد بودند. البته چنین یاد آور شوم که فرقههایی مذهبی در آن زمانها پیروان زیادی در مساجد کشور، نداشت و اکثر امامان یا سنی بودند یا شیعه؛ اما این امامان مساجد بدون کم و کاستی، هرچه از مردم میشنیدند و نگاه مردم در پیوند به زندگی سیاسی را از همین بلندگو های مساجد فریاد میزدند.
مساجد در حکومت های جمهوری و چپگراها:
مسجد در دیروز افغانستان جایگاه دعوتگر راستین، آموزشگاه اسلامی و انسانی، بلندگوی صداقت و راستی، ترویج کننده اخوت و برادری بوده است. در گذشتههای نه چندان دور این مساجد بودند که به درستی مردم را به سوی حق دعوت میکردند و خود نیز سردمدار حق طلبی بودند. مسجد های دیروز کشور، در کنار خوانش قرائتهای دینی، پنج گنج، خواجه حافظ و شماری از کتب دگر فارسی را نیز به دانشآموزان خود آموزش داده و تلاش میکردند در کنار دین، روش های درست خوانی و درست نوشتن را نیز این فرزندان یاد بگیرند. همچنان تمامی اصول انسانی و اسلامی را در متون ادبی فارسی نیز فرا گیرند. این مساجد دیروز بود که صداقت کلام و عمل را از منبر تا عام مردم ترویج میکرد. در گذشته نه چندان دور اگر مرور کنیم در مییابیم که همین مساجد بودند که اعتماد و باورمندی را در میان مردم را ترویج میکردند و همواره تلاش میکردند تا با خلق روابط حسنه میان مردم از جنگ، نفرت پراکنی و کدورت بین مردم جلوگیری گردد و این گفتگوها نباید ریشه انسانیت و همدیگر پذیری را در جامعه خدشهدار کند و رابطه میان مردم از بین برود.
مسجد در دیروز کشور، در زمان های تجاوز قشون سرخ شوروی وقت در افغانستان، امامان مساجد در اطراف افغانستان که دست گروه های مجاهدین بودند؛ در کنار برپا داری نماز های پنجگانه، به سوی جهاد دعوت مینمودند از خوبیهای جهاد و ضرورت جهاد در افغانستان سخن میزدند اما هیچگاهی همین مساجد، بلندگویی نبود تا از بستن مکاتب به روی شاگردان به خصوص به روی دختران حرف بزنند. همچنان مساجد درون شهری که بیشتر شهر دست گروه های چپگرا بودند نیز، علیه مجاهدین فتوا نداده کاری به امر و نهی مردم نداشتند و فقط آنچه فرض خدا و دین پیامبر بود را فریاد میزدند. ( نقطه قابل عرض هم این است که یکبار در زمان حکومت داکتر نجیب، شورای عالمان حکومتی فتوای در برابر قتل مجاهدین صادر کردند که فقط برای یکبار این امر اتفاق افتاده است) در آغاز جنگها نیز مساجد در افغانستان، بیشتر از آنکه، سیاسی باشند، دینی بودند و همواره برای رفاه و آرامش مردم به گروه های حاکم در محل، پیام رسانی میکردند و هیچ مسجدی نماد تندروی و هیچ عبادتگاهی دعوتگر خونریزی، قتل و کشتار نبود.
یک روی دیگر مساجد دیروز همین بود که امامان بر اساس تنظیمهای جهادی که حاکم بر محل بودند بیشترین پیام شان همان پیام تنظیم جهادی حاکم بر محل بود. و از سوی دیگر این مساجد تا آن زمان دامنه افراطیت شان به اوج نرسیده بود که جهاد در افغانستان پایان یافت و گروههای جهادی حداقل سه سال دیگر، ضمن درگیری و واپسگیری شهرستانها از دولت وقت، دست به جنگهای میان تنظیمی نیز زدند و همزمان با این گروههای مذهبی دیگر نیز که آموزش های دینی و افراطی را در کشور همسایه افغانستان دیده بودند به محلها سرازیر شدند و فرقههایی دیگر را به تبلیغ نشستند. آغاز روند افراطی سازی مساجد که بتواند در فردای دیگر افغانستان، نقطه فشاری بر گروه های حاکم در قدرت، باشند؛ شروع شد.
مسجد های پس از جهاد:
پس از آنکه گروه های مجاهدین در افغانستان بر سر قدرت رسیدند و تنظیم های جهادی بنابر هر دلیلی دست به همدیگر پذیری نزدند و یکی بر علیه دگر برنامه چیدند؛ گروههای افراطی و امامان شان با استفاده از جنگ داخلی افغانستان، در روستا ها ریشه کردند و برای ترویج افراطیت مذهبی در روستا ها دست زدند. مسجد پس از تسلط مجاهدین آن جایگاه دعوتگر راستین و آموزش دهنده روابط انسانی را از دست داد. کتاب های بازار قصهخوانی و دیوبندی به این مساجد رسید و دگر آهسته آهسته دست از پنج گنج و خواجه حافظ کشیدند.
مساجد دیگر پیام ارزشمندی که نماد برادری و برابری در آن باشد را نداشت. در جایی همین مساجد از جنگهای قبیلوی حمایت میکرد و در جای دیگر از رویکرد های گروه های حزبی نقد مینمود. مسجد دیگر راوی داستان های بود که در آن داستان های خودساخته، آب در ریشه جنگ طلبی، خون و نفرت میریخت و آنقدر آتشین و تندرو تربیت میکرد که هیچ گروهی اگر آن را پذیرنده نبود صف جداگانهای به اسم طالب را که تازه ساخته شد/جدا شد و سرباز گیری مینمود را، تقویت کند.
شاگردان افراطی مساجد به صف طالبان پیوستند و با به قدرت رسیدن طالبان در دور اول، پرچم زدند و در جایی که توان داشتند از این گروه حمایت کردند. مساجد دگر همهی بخش هایش تغییر یافته بود. تو گویی صدسالی شده است که این مساجد زیرکانه زیر کار تیزبینان تاریک اندیش قرار گرفته اند. از بلندگوی مساجد بر بستن درب مکاتب و تایید آن صدا بلند شد، از شلاق و بند و زنجیر کشیدن حمایت نمودند و از جنگ و خونریزی و برادرکشی بام تا شام حکایت داشتند. مساجد در این دوره به گونهای سرسامآور تغییر یافت و هزاران انسان به دلیل جاسوسی امامان مساجد به بند و خون کشیده شدند.
پس از شکست طالبان، در دوره های گذشته تا به حاکمیت دوباره این گروه؛ بزرگترین شکست حکومت جمهوریت را میشود بر این نقطه نشان گرفت که نظام جمهوریت با رویکار آمدناش در افغانستان، تمامی تلاش خویش را از همان اول کار تا به پایان دوره شان، متمرکز بر شهر و شهرنشینها داشتند. هیچ نگاه به وضعیت روستاها نشد و روستاییان را به باد فراموشی سپردند. گروه شکست خورده طالب با عین حرکت دوره قبلی خویش، اینبار نیز از دور دستهای کشور شروع کرد. افراطیت بیچون و چرایی در افغانستان از همان آغاز دوره جمهوریت، ریشه گرفت و تلاش شد تا ابزاری برای ترساندن جمهوریت و نقطه فشاری به عنوان جایگزین آن باشد.
مساجد در دوره جمهوریت پر از فتوا های تندروانه، برضد علم و دانش، منطق و عقل، سرکوب و شکست، ترویج دهنده انتحار و انفجار و صدای عموم جنایتهایی بود که علیه انسانیت و اسلامیت واقعی معتدل قرار میگرفت. بارها نهاد های امنیتی جمهوری، از مساجد، مهاجم انتحاری و شماری از مواد انفجاری بدست آوردند. اما هیچ گاهی توجه بر روستاها نشد تا ریشه یابی شود و عاملان اصلی را در اساسیترین نقاط پیدا کنند. پشتوانه قوی که مساجد در این دوره داشت شماری از مدرسههای دینی بود که باهم برای ترویج خشونت و افراطیت تلاش میکردند. مساجد در پیوند به پوشش زنان و حتا پوشش مردان، شغلکاری، مامور بودن در حکومت، غذا، نوشیدنی و انواع مسایل زندگی مردم کار داشته و خود را مسوول تمامی این مسایل میدانست و تلاش میشد تا آنانی که بر ضد صدای مسجد در این زمینه باشند؛ حذف شوند.
چنین میتوانیم بیان کنیم که مساجد امروز ما با دیروز ما تفاوت کرده است. دیروز یک نهاد مذهبی و دعوتگر بود اما امروز مروج افراطیت است. باید مساجد از دست تندوران بیرون شود و الا قداست این نهاد دینی لطمه میبیند.