دیروز در یکی از صفحات فیسبوک دیدم که عبدالله بهیر، نوادهی گلبدین حکمتیار، شعر تند و تیزی در وصف پدربزرگ مادری خود میخواند و او را غلام پنجاب و پاکستان و قصاب کابل مینامد.
چند روز پیش، اخباری هم در شبکههای اجتماعی منتشر شده بود مبنی بر اینکه نوادهی حکمتیار، پدربزرگ خود را آدم سنگدل و بیرحم توصیف کرده و گفته است که او کسی است که «تشنگیاش تنها با خون مردم افغانستان رفع میشود.»
او در مصاحبه با یکی از رسانهها گفته است که مبارزه علیه جنایتهای حکمتیار را آغاز کرده و باید پسران و اعضای خانوادهی سایر رهبران جهادی نیز از او الگو بگیرند.
وقتی داشتم این خبر را میخواندم، جنایاتِ چهل سال گذشته به یادم آمد. کشور عزیز ما افغانستان در چهل سال گذشته همواره میدان جنگ و خشونت و قتل و آدمکُشی بوده است. در طی نیم قرن جنگ و خشونت در افغانستان، نه تنها که تمام زیرساختهای کشور ویران شد، بلکه میلیونها نفر از شهروندان کشور آواره و مهاجر و صدها هزار نفر دیگر کشته و زخمی شدند.
اگر منصفانه داوری کنیم میتوان گفت که عاملانِ این همه جنگ و خشونت، فرشتگان آسمان و یا شیاطین و اجنه نبودند، بلکه پدران و پدربزرگان ما بودند.
پدران و پدربزرگان ما یا کمونیست بودند و هزاران تن را به جرم دگراندیشی در زندان پلچرخی کشتند. یا مجاهد بودند و با راکتپرانی و جنگ تنظیمی، کابل زیبا را ویران و به شهر اشباح تبدیل کردند. یا هم طالب بودند و چنان جنایت کردند که خاطرات هجوم مغول به خراسان دوباره در اذهان ما زنده شد.
در اینکه پدران و پدربزرگان ما، هر کدام به سهم خود، جنایت و خیانت کردند، تردیدی نیست؛ اما جای تاسف این است که نسل ما به جای بهرسمیتشناسی گناهان پدران خود، به دنبال قدیسسازی از آنها هستند.
اگر بپرسی که پس مقصر کیست، یکی اخوانیسم را عامل بدبختی معرفی میکند (چپیها)؛ دیگری کمونیسم و حزب دموکراتیک خلق و طالبان را (مجاهدین)؛ و آن سومی آمریکا و متحدانش را (طالبان).
در این میان، هیچ کسی آماده نیست که نقش خود و یا خانوادهی خود را در جنایات چهل سال اخیر کشور بهرسمیت بشناسد.
ما اگر میخواهیم که به همبستگی ملی دست یابیم و دیگر هرگز آن جنایات تکرار نشوند، نیاز است که با گذشته تسویه حساب کنیم. امروزه اگر در میانِ تمام کشورهای اروپایی، آلمان بیشتر از بقیه از خطر فاشیسم و نئوفاشیستها مصوون است، علتش همان پروسهی «فِرگانگِنهایتس آئوفاربایتونگ» یا پروسهی «تسویه حساب با گذشته» است که پس از پایان جنگ جهانی دوم در هر دو بخش شرقی و غربی آن با جدیتِ تمام دنبال شد. تا پیش از آغازِ این پروسه، اکثر آلمانیان خود را قربانی میپنداشتند و پدران خود را قهرمان؛ آن هم قهرمانانی که به زعم آنها در یک جنگ میهنی علیه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی کشته شده بودند. وقتی پروسه «تسویه حساب با گذشته» آغاز شد و نمایشگاههایی مانند «نمایشگاه ورماخت» برگزار گردید، اکثر آلمانیها با چهرههای جنایتکارانهی پدران شان آشنا شدند و آهسته آهسته «گناهان پدران» خود را به رسمیت شناختند.
ما نیز در افغانستان برای عبور از گذشته، نیاز به تسویه حساب با آن و به رسمیتشناسی «گناهان پدران» ما داریم. اما متاسفانه دیده میشود که نسلِ جوان ما در افغانستان هنوز در این تصور کاذب غرقاند که پدران شان خیلی قهرمان بودهاند. تا ما چنین تصوری از گذشته داشته باشیم، امکان ندارد که یک آینده صلحآمیز برای کشور رقم بزنیم.
من حرکتی را که نواسه حکمتیار آغاز کرده است، میپسندم و آن را به فال نیک میگیرم. ای کاش، فرزندان و اعضای خانوادههای سایر رهبران نیز به این حرکت بپیوندند و یک مبارزه ملی و همگانی برای بهرسمیتشناسی گناهان پدران و تسویه حساب با گذشته آغاز گردد.