وقتی آدمی تاریخ تمدن اسلامی را مطالعه میکند، با پدیدهی تراژیکی مواجه میشود که میتوان آن را «شورش عوام بر فلاسفه» خواند. کتابهایی که درزمینهی تاریخ تمدن اسلامی نوشتهشدهاند، سرشار از حکایتهایی در این زمینه هستند. اصل ماجرا طوری بوده: هنگامیکه فقیهی، متکلمی یا عارفی، با فیلسوفی درمیافتاده و دریکی از مباحث علمی اختلافنظر میداشته، کوشش میکرده ضعف علمی خود را با برانگیختاندن عوام بر فلاسفه کتمان کند و میدان معرفت را به عرصه عربدهکشی تبدیل نماید. مثلا «ندیم در الفهرست مینویسد که ابومعشر بلخی (د:۲۷۲ ه.) از کندی کینه بر دل داشت، و مردم را علیه او برمیانگیخت،