عبدالملک بن مروان، پادشاه اموی و دومین بنیان گذار امپراطوری اموی می باشد. او توانست کشتی شکسته امپراطوری اموی را به ساحل نجات برساند و از زوال آن جلوگیری نماید. او زمانی که زمام قدرت را به دست گرفت، امپراطوری اموی در حال احتضار قرار داشت و دشمنان آن در هر گوشه و کنار فعالیت داشتند و برخی مناطق را نیز تصرف کرده بودند. عبدالله بن زبیر، در مکه اعلان خلافت نموده و خلافت زبیری را تأسیس کرد بود. او بزرگترین رقیب خاندان اموی به شمار می رفت. توابین در کوفه و خوارج نیز در مناطق دیگر در برابر اموی ها می جنگیدند.
در چنین اوضاعی، عبدالملک بن مروان به قدرت رسید و به مدت بیست و یک سال( از سال ۶۵ تا سال ۸۶) زمام قدرت را به دست داشت. آنچه در زندگی نامهٔ این امپراطور اموی شگفت آور است، تغییر صد و هشتاد درجه ای رفتار و سرشت این امپراطور پس از رسیدن به قدرت می باشد. به گواهی تاریخ، عبدالملک بن مروان پیش از رسیدن به قدرت عالم زاهد، قرآن خوان و فقیه بزرگ بوده است و اما پس از رسیدن به قدرت، این عالم زاهد به حاکم مستبد مبدل می گردد. اینک ما برخی از روایات تاریخی را اینجا نقل می نماییم. این روایات نشان می دهد که چگونه یک شبه بادهٔ شیرین قدرت و کرسی پادشاهی، عالم زاهد را به حاکم ظالم و خونخوار مبدل کرد؟
پیش از دوران پادشاهی
دوست دارم، دولت اموی را پادشاهی و یا امپراطوری بنامم؛ چرا که نمی توان حاکمان این خاندان را خلیفه دانست و حکومت آنها را خلافت خواند. در این مورد حدیثی منسوب به پیامبر بزرگ اسلام نیز وجود دارد که می فرماید« خلافت سی سال داوم خواهد کرد و پس از آن ملوکیت خواهد آمد» قطع نظر از صحت و سقم این روایت، وقایع تاریخی نشان می دهد که پس از شهادت امام علی( رضی الله عنه) و مصالحه امام حسن، دوره خلافت به پایان رسید و با روی کار آمدن حکومت معاویه بن ابو سفیان، دورهٔ ملوکیت آغاز گردید و تا آخرین حاکم امپراطوری عثمانی ادامه پیدا کرد.
تاریخ نویسان در باره عبدالملک بن مروان پیش از تصدی حکومت گفته چنین گفته اند:
۱- ابن کثیر می نویسد: عبدالملک پیش از تصدی منصب خلافت، از جملهٔ عابدان زاهد و فقهای مسجد نشین و قرآن خوان به شمار می رفت. (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص . ۶۲ )
۲- نافع می گوید : مدینه را زیارت کردم و در آن جوانی مانند عبد الملک بن مروان مهمان نواز و دانا و عالم به کتاب خدا وجود نداشت . (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص . ۶۲ . سیر أعلام النبلاء، الذهبي، ج . ۴ ص . ۲۴۸ )
۳- اعمش از ابی زناد روایت می کند که گفت : فقهای مدینه چهار نفر بودند؛ سعید بن مسیب، عروة ، قبیصة ابن ذوئب و عبدالملک بن مروان پیش از تصدی امارت . (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص . ۶۲ )
پس از تصدی منصب پادشاهی
تاریخ نویسان در مورد عبدالملک بن مروان پس از رسیدن به قدرت چنین گفته اند:
۱ – ثعلب از ابن الاعرابی روایت می کند که گفت: هنگامی که عبدالملک به عنوان خلیفه تعیین گردید، در آغوش خود قرآن داشت[ قرآن می خواند] آن را بسته کرد و گفت : اینک من و تو از هم جدا شدیم .(البدایة و النهایة، إبن کثیر، ج . ۹ ص ۶۳ )
۲- ابن کثیر می گوید : عبدالملک در خون ریزی و خون خواری دست بالایی داشت. (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص ۶۳ )
۳ – ابن جریح از پدرش روایت می کند که گفت : دو سال پس از کشته شدن ابن زبیر [ عبدالله بن زبیر] مراسم حج را با عبدالملک انجام دادیم. او در خطبهٔ خود گفت : اما بعد …. سوگند به خدا درد این امت را جز با شمشیر دوا نمی کنم. من خلیفهٔ ناتوان [ مانند] عثمان، خلیفهٔ چرب زبان [مانند] معاویه خلیفهٔ زن صفت [مانند] یزید نیستم . (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص . ۶۴ . تاریخ الإسلام، ذهبی ، ج . ۱ ص . ۶۳۴ . تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج . ۳۷ ص . ۱۳۵)
۴- عبدالملک در حلقهٔ [درسی] ام الدرداء [ یکی از تابعین زن ] در پایین مسجد دمشق می نشست. ام درداء به او گفت : برایم خبر رسیده است که پس از [آنهمه] عبادت و زهد، [اکنون] شراب می نوشید . در پاسخ گفت: اه والله، هم چنان خون های را نوشیده ام . سپس غلامی که که او را به منظور انجام کاری فرستاده بود، آمد. [عبدالملک] گفت : خدا لعنت تان کند، کجا بودید؟ ام درداء گفت : ای امیر المؤمنین این کار را نکنید[ این حرف را نزنید] زیرا از ابو درداء شنیدم که می گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: کسی که دیگران را لعنت می کند، وارد بهشت نمی گردد . (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص . ۶۶ )
۵ – [روای می گوید] : برای سعید بن مسیب گفتند که عبدالملک بن مروان می گوید: به حالتی رسیده ام که از انجام عمل نیکو خوشحال نمی گردم و از انجام معصیت غمگین نمی شوم. سعید گفت : اکنون به گونه کامل دل او مرده است. (البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج . ۹ ص . ۶۶ )
۶ – ابن اثیر می نویسد: نخستین[ حاکمی] که غدر و عهد شکنی کرد، و هم چنان نخستین کسی که امر بالمعروف را ممنوع کرد، عبدالملک بن مروان بود. او در سخنان خود پس از کشته شدن عبدالله ابن زبیر گفت: پس از این هیچ کسی مرا به پرهیزگاری و ترس از خدا امر نمی کند؛ مگر این که گردن او را می زنم. (الکامل في التاریخ، ابن اثیر، ج ۳ . ص ۵۳۴ و ۵۳۵)
خوانندگان گرامی دیدیم که چگونه قدرت طعم شیرین دارد و می تواند آدم زاهد را به حاکم مستبد تبدیل نماید. امثال عبدالملک بن مروان در طول تاریخ بسیار وجود دارد. کسانی که پیش از رسیدن به مقام و منصبی سنگ دینداری و برقراری عدالت را به سینه می کوبند، اما پس از رسیدن به مقام و منصب روی ستم گران پیشین را با کارنامه های سیاه شان سفید می نمایند. ما همواره عدالت را برای دیگران می خواهیم. زمانی که نوبت خودما برسد در صف اول ستم گران قرار می گیریم. حق طلبی و عدالت خواهی ما تا زمانی ادامه دارد که منافع خود ما صدمه نبیند. هرگاه منافع ما صدمه ببیند، با حق و عدالت خدا حافظی می کنیم.
پانوشت :
۱- کلمات موجود در داخل [] از اضافات مترجم به منظور رفع ابهام متن است.
۲ – متن را با استفاده از روش ترجمهٔ معنایی، ترجمه نموده ام تا مبادا سخنی تحریف شود، اما در جاهای روش ترجمهٔ ارتباطی را در پیش گرفته ام.
۳- در مورد یزید واژهٔ عربی مأبون استفاده گردیده است. این واژهٔ در زبان عربی دارای معناهای متعددی هم چون: مخنث، لوطی، متهم و … می باشد و بنده همان واژهٔ مخنث (زن صفت) را ترجیح دادم .