۲۴ اسد (روزسیاه) دقیق من را غرق گذشتهی تلخ میکند، فراموش نمیکنم، زمانی که شب با صدایفیر، توپ، تظاهرات مردم وطنام، باچشم پراشک خوابیدم، با هزار ناامیدی و… حسششم خبرهای نکبتبارِ آیندهی وطنم رامیآورد ومیگفت: تو دگه قرار نیست دراینوطن خیالپردازی کنی، قرارنیست تخیلاتت تحققیابد، پس چشمهایت رهببنند. صبحشد، دقیق ساعت ۱۱ قبل از ظهر از خانه بیرون شده بودم، قرار بودبروم به طرف «لیسهمریم». در راه یک راننده تکسی گفت: همشیره، لطفاً سریع خانهات برو که حکومت به دست طالب سقوط کرد. باشنیدن این حرف، حسکردم پاهایم فلجشد، قلبام تند تند میزد، نمیدانم چهگونه خود را به خانه