در بامداد اسلام و به ویژه در عصر «تابعین» دو مکتب در میان مسلمانان ظهور کرد؛ یکی مکتب «رأی» و دیگری مکتب «روایت». پیروان «مدرسه رأی»، چنانچه نام این مدرسه حکایت میکند، توجه زایدالوصفی به عقل داشتند و میتوان گفت شاهبیت این مدرسه عقلانیت و عقلگرایی بوده است. آنها به ظواهر نصوص شرعی اکتفا نکرده، بلکه به درون این نصوص میرفتند و بیشتر از قشر نصوص به عمق و محتوای آن توجه داشتند.
در خط مقابل این مدرسه، پیروان «مدرسه روایت» قرار داشتند. آنها برخلاف «اهل رأی» به ظواهر نصوص شرعی میچسپیدند و به عبارتی قشرینگر بودند و از ظواهر نصوص پا فراتر نمیگذاشتند. خاستگاه اصلی «اهل رأی» عراق و زادگاه «اهل حدیث» حجاز بود. در میان صحابیان پیامبر نیز گرایش به رأی و روایت وجود داشت و برخی از آنها، رویکرد عقلگرایانه داشتند و برخی دیگر هم نقلگرایانه می اندیشند، اما در عصر صحابه گرایش به «رأی» و یا «روایت» در حد دیدگاههای شخصی باقی ماند و به مذهب و مکتب مبدل نشد. تبدیل این دیدگاهها به مکتبها در عصر تابعین صورت گرفت.
یکی از شخصیتهای مطرح و مشهور و – میتوان گفت- پیشوای «مدرسه رأی»، امام ابوحنیفه میباشد. وی به جرم پیوند به «مدرسه رأی» از سوی بسیاری از «اهل حدیث» چه در گذشته و چه اکنون «طعن» و «جرح» شده است. میخواستم بدانم، دیدگاه اهل حدیث در مورد امام ابوحنیفه چیست. به «مکتبة الشاملة» مراجعه نمودم و بخش «السیر و التراجم» را انتخاب نمودم و در جستجو نوشتم: نعمان بن ثابت. در نتیجه این جستجو با انبوهی از طعنها و جرحهایی که از سوی «اهل حدیث» به امام ابو حنیفه فرستاده شده بود، روبرو شدم. این طعنها و جرحها به حدی زیاد است که در صحت نسبت آن به «اهل حدیث»، جای هیچ نوع شک و تردید را باقی نمیگذارد و حتا تلاش برخی از محدثین همچون «ابن عبدالبر» در کتاب« الانتفاء في فضائل الثلاثة الائمة الفقهاء» برای توضیح مفصل در این مورد، نیز نمیتواند از حدت و شدت آن بکاهد.
من قصد ندارم پس از قرن ها صاحبان این سخنان را محاکمه نمایم و یا چون حنفیمذهب هستم از روی تعصب به دفاع از امام خودم برخیزم و به امامان «اهل حدیث» تهمت ببندم و یا به قصاص امام ابوحنیفه آنها را طعن و لعن نمایم. هرگز مقصود من از نوشتن این مطلب این نیست، بلکه میخواهم به شکل مستند و با نقل قول از پیشوایان مدرسه روایت این نکته را به اثبات رسانم که آنگونه که برخیها گمان می نمایند، اختلافات «اهل رأی» و «اهل روایت» اختلافات صرفا فکری و جزیی نیست، بلکه این اختلافات گاهی به تعصبات مذهبی میرسد و به نام دین و زیر نام دفاع از سنت پیامبر به تکفیر و تفسیق یک مسلمان میانجامد.
این اختلافات تا امروز نیز ادامه دارد. گروهی که خود را «اهل حدیث» می خوانند، مانند اسلاف شان پیشوایان و پیروان «مدرسه رأی» را به رگبار دشنامها، توهینها و تحقیرها میبندند و یا به تبدیع، تفسیق و تکفیر آنها میپردازند. لازم است مسلمانان بدانند که کدام گروه میتواند به خوبی از اسلام در عصر حاضر نمایندگی نماید و کدام گروه است که زیر نام دین با دیدگاه های شان دین را بدنام نموده و آن را در انظار جهانیان خشن جلوه داده اند.
می خواستم خودم به تک تک کتاب های «سیر» ، «التراجم» و « الطبقات» بروم و ببینم «اهل حدیث» در مورد امام ابوحنیفه چه گفته اند. اما پیش از من تا جایی که اطلاع دارم، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، عدنان فلاحی این راه را پیموده و در کتابی زیر عنوان: « حدیث گرایی ابوحنیفه؛ گسست بین ابوحنیفه و ابوحنیفه ی متخیل» به قدر نیاز سخنان آنها را نقل نموده است.
عدنان فلاحی در این کتاب دیدگاه علمای ذیل را ذکر کرده است:
اوزاعی ، حماد بن سلمه، شریک نخعی، مالک بن انس، عبدالله بن المبارک، وکیع بن الجراح، سفیان بن عیینه، عبدالرحمن بن مهدی، یحیی القطان، شافعی، عبدالرزاق بن همام، ابن سعد، یحیی بن معین، ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، عمرو بن علی الصیرفی، بخاری، ابو اسخاق الجوزجانی، مسلم بن الحجاج نیشابوری، ابو زرعة الرازی، ابن قتیبه، ابو سعید الدارمی، حرب بن اسماعیل، محمد بن نصر المروزی، نسایی، ابن الجارود، ابن ابی داوود، العقیلی، ابن ابی حاتم، ابن حبان، ابن عدی، حاکم ابو احمد کرابیسی، ابن شاهین، الدارقطنی، ابو نعیم، ابن حزم، ابن عبدالبر، جوینی، غزالی، الجورقانی، قاضی عیاض، ابن الجوزی، ابن تیمیه، الذهبی، ابن خلدون، السختیانی، ابن عون و سفیان ثوری .
قابل یادآوری می دانم که اکثر محدثین مذکور امام ابوحنیفه را «طعن» و «جرح» نموده اند؛ گرچند برخی همچون ابن تیمیه، ابن عبدالبر، ابن الجوزی و … تلاش نموده اند در این مورد توضحیات مفصل بدهند و مخالفان امام اعظم را در طعن وی، افراطی بخوانند.
اینک با تکیه به این کتاب، سخنان برخی از پیشوایان مدرسه روایت در مورد امام ابوحنیفه را نقل می نمایم:
۱- امام مالک
مالک بن انس بنیانگذار و پیشوای مذهب مالکی در مورد امام ابوحنیفه می گوید:« ابو حنیفه، سنن را نقض می کند» ( ابن احمد حنبل، ۱۹۶۸، ج . ۱ ، ص . ۱۹۹)
۲- امام شافعی
ابن ابی حاتم با سند صحیح از پدرش از یونس بن عبدالاعلی از شافعی نقل می کند که به هنگام مناظره با شیبانی به او گفت: « تو را به خدا سوگند میدهم آیا می دانی که همنشین تو یعنی ابوحنیفه جاهل به کتاب الله عزوجل بود؟» شیبانی پاسخ داد : «بله» . شافعی ادامه داد: « و [ آیا می دانی که ابوحنیفه] جاهل به حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم و جاهل به اختلاف صحابهی پیامبر صلی الله علیه و سلم بود؟» پاسخ داد: «بله» ( ابن ابی حاتم، ۲۰۰۳، ص . ۱۵۴)
۳ – امام احمد بن حنبل
احمد بن حنبل در کتاب « المسند» ذیل نقل احادیث منقول از صحابی بریدة الاسلمی ، یکی از این احادیث را با سندی از ابوحنیفه نقل می کند، اما از آوردن نام وی ابا می ورزد و او را« ابو فلانة» می خواند. عبدالله بن احمد (پسر احمد حنبل) می گوید:« پدرم [ احمدحنبل] عمدا نام ابوحنیفه را نیاورده است» ( ابن حنبل، ج ۵ ، ص . ۳۵۷ )
۴ – امام بخاری
ابن عبدالبر می نویسد: « یکی از کسانی که بر ابوحنیفه طعن زده و او را مورد جرح قرار داده، ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری است» ( ابن عبدالبر، بی تا، ص . ۱۴۹)
بخاری در کتابش « التاریخ الکبیر» ابو حنیفه را از فرقه کلامی مرجئه خوانده و می نویسد: «سکتوا عن رأیه و عن حدیثه» ( البخاری، بی تا، ج ۸ ، ص ۸۱)
ذهبی در توضیح مراد بخاری از تعبیر« سکتوا عنه» می نویسد: ما به استقرا مراد بخاری از این تعبیر را می دانیم که منظورش «ترکوه» [ او را ترک کردند] است» ( الذهبی، ۱۴۱۲، ص ۸۳ )
۵ – امام مسلم
مسلم بن حجاج نیشاپوری صاحب کتاب« صحیح مسلم » و دومین محدث اهل سنت پس از بخاری در مورد امام ابوحنیفه می گوید: « ابوحنیفه، صاحب رأی و مضطرب الحدیث است. او حدیث صحیح فروانی ندارد» ( مسلم النسابوری، ۱۹۸۴، ج ۱ ، ص ۲۷۶)
۶ – نسایی
احمد بن شعیب بن علی معروف به عبدالرحمان النسائی، صاحب سنن نسایی در باره ابوحنیفه می گوید: «ابوحنیفه در حدیث قوی نیست. او برغم اینکه احادیث کمی را نقل کرده، پراشتباه و پرخطاست» ( النسایی، ۱۹۸۵، ص ۷۱)
۷ – ابن حزم
علی بن احمد مشهور به ابن حزم ظاهری در کتاب « المحلی» ذیل بحث از اختلافات فقها حول احکام «لقطه» و «لقیط» ، پس از بیان رأی ابو حنیفه در این مورد فقهی، می نویسد: « اما ابوحنیفه تماما با دستور رسول خدا صلی الله علیه و سلم [ در این مسأله] مخالفت کرده است… و اما او – یعنی ابوحنیفه – به سبب جهلش نسبت به احادیث، معذور است» ( ابن حزم، ج ۸، ۲۷۲)