مقدمه
افغانستان در یک قرن گذشته نمونه بارز یک جامعه گرفتار در چرخه کوتاهمدتی نهادی و بیثباتی ساختاری است. در این جوامع، که همایون کاتوزیان آن را «جامعه کوتاهمدت» و «خانهکلنگی» مینامد، تغییرات سیاسی نه بر شالوده نهادهای پایدار، بلکه بر ویرانی کامل ساختار پیشین بنا میشود (کاتوزیان، ۱۳۸۰). چنین الگوی تغییر، بر اساس نظریه نهادگرایی داگلاس نورث، پیامد حاکمیت نهادهای استخراجی است که منابع را برای منافع کوتاهمدت گروههای مسلط مصرف میکنند و مانع انباشت تجربه و توسعه پایدار میشوند (North, 1990).
ساموئل هانتینگتون توضیح میدهد که این بیثباتی زمانی تشدید میشود که تحولات اجتماعی ـ اقتصادی سریعتر از فرآیند نهادسازی سیاسی رخ دهد، و در نتیجه مطالبات جدید جامعه، ظرفیت پاسخگویی نظام سیاسی را در هم بشکند (Huntington, 1968). چارلز تیلی نیز نشان میدهد که دولتهای پایدار حاصل فرآیندهای طولانیمدت نهادسازی، همراه با انضباط مالی و امنیتیاند، نه نتیجه تغییرات ناگهانی و گسستهای مکرر (Tilly, 1992). عجماوغلو و رابینسون نیز در چرا ملتها شکست میخورند تأکید میکنند که تنها جایگزینی نهادهای فراگیر به جای نهادهای استخراجی میتواند چرخه شکست را متوقف کند (Acemoglu & Robinson, 2012).
چرخه فروپاشی در افغانستان
با این چارچوب نظری، تاریخ سیاسی افغانستان از دهه ۱۹۲۰ تا امروز – بهویژه فروپاشی جمهوریت چهارم در اوت ۲۰۲۱ – را میتوان در قالب یک چرخه مکرر فروپاشی و بازسازی تحلیل کرد. این چرخه سه ویژگی اصلی دارد که یکدیگر را تغذیه کرده و کل ساختار سیاسی را شکننده میسازند:
۱. بحران مشروعیت و جانشینی
مشروعیت حکومتها غالباً از زور نظامی، پیوندهای قومی یا حمایت خارجی ناشی شده و فاقد «قرارداد اجتماعی پایدار» بوده است. این مشروعیت موقت، هر انتقال قدرت را به یک گسست ویرانگر بدل کرده و سبب شده هر نظام جدید، نهادهای پیشین را نه اصلاح، بلکه تخریب کند.
۲. بیاعتباری جان و مال و فرسایش سرمایه اجتماعی
همانگونه که نورث و عجماوغلو–رابینسون توضیح میدهند، در نهادهای استخراجی، امنیت فردی و حقوق مالکیت تضمین نمیشود. این وضعیت در افغانستان فرهنگ فرصتطلبی کوتاهمدت را تقویت کرده، سرمایهگذاری بلندمدت را ناممکن ساخته و اعتماد اجتماعی را فرسوده است.
۳. فقدان حافظه نهادی
هر گسست سیاسی، تجربههای پیشین را از بین برده و مانع یادگیری تاریخی شده است. در نتیجه دولتسازی همواره در نقطه آغاز باقی مانده و هیچ لایه مستحکمی بر ساختار قبلی افزوده نشده است.
طالبان و تئوری کوتاهمدتی
اگر این سه شاخص را به وضعیت کنونی تعمیم دهیم، میتوان دید که حاکمیت طالبان نیز دقیقاً در چارچوب جامعه کوتاهمدت قرار میگیرد. طالبان بر پایه مشروعیت انحصاری ایدئولوژیک و زور نظامی حکومت میکنند، بدون قرارداد اجتماعی فراگیر و بدون ساختار نهادی پایدار. سیاستهای آنان در عرصه اقتصادی و اجتماعی ماهیتی آشکارا کوتاهمدت دارد: حذف مخالفان، تمرکز منابع در دست حلقههای کوچک قدرت، و فقدان سرمایهگذاری نهادی برای آینده.
بر اساس منطق کاتوزیان، چنین حکومتی «خانهکلنگی» است؛ بر ویرانههای پیشین بنا شده، اما هیچ بنیان محکم و قابل تداومی ندارد. تجربه یک قرن گذشته افغانستان، از سقوط اماناللهخان تا فروپاشی دولت کمونیستی و جمهوریتها، نشان میدهد که این نوع نظامها محکوم به فروپاشیاند. ناتوانی طالبان در ایجاد نهادهای فراگیر و مشارکتپذیر، آنان را در همان چرخه کوتاهمدتی گرفتار کرده که سرنوشت همه نظامهای پیشین را رقم زده است.
راهکارهای گذار به جامعه بلندمدت
برای شکستن این چرخه، اصلاحات باید همزمان و پیوسته انجام شود:
۱. قرارداد اجتماعی فراگیر – مشروعیت باید بر رضایت عمومی، قانون اساسی پایدار و مشارکت واقعی همه گروهها بنا شود.
۲. ایجاد نهادهای فراگیر – با تضمین حقوق مالکیت، برابری سیاسی و استقلال نهادی.
۳. نهادسازی تدریجی و تکاملی – تغییرات سیاسی باید گامبهگام و بر اساس انباشت دستاوردهای پیشین باشد.
۴. حفظ حافظه نهادی – اصلاحات باید بر ساختارهای موجود استوار شود تا تجربه و سرمایه اجتماعی حفظ گردد.
۵. کاهش وابستگی خارجی – استقلال اقتصادی و سیاست خارجی متوازن، برای جلوگیری از تکرار چرخه مداخلات ضروری است.
نقش نخبگان
تجربه تاریخی نشان میدهد که گذار به جامعه بلندمدت بدون نیروی اجتماعی آگاه و مطالبهگر ممکن نیست. جوانان و نخبگان افغانستان، با وجود فشارها و محدودیتها، مهمترین عامل شکستن چرخه کوتاهمدتی هستند. پایداری در مبارزه مدنی، توسعه گفتمان بلندمدتگرا، و شبکهسازی اجتماعی میتواند پایههای نظم پایدار را تقویت کند.
در این مسیر، دلسردی و انفعال، بزرگترین تهدید است، زیرا هر عقبنشینی نیروهای آگاه، میدان را برای بازتولید نهادهای استخراجی باز میگذارد.
نتیجهگیری
افغانستان تا زمانی که در چارچوب جامعه کوتاهمدت باقی بماند، همچنان شاهد فروپاشیهای پیدرپی خواهد بود. حاکمیت طالبان نیز، بهعنوان یک نظام کوتاهمدت و انحصاری، از این قاعده مستثنا نیست و محکوم به شکست است. اما این سرنوشت محتوم نیست: با پیوند اراده سیاسی، اصلاحات نهادی، فرهنگ بلندمدتگرا و پایداری نسل جوان، میتوان این خانه را به بنایی استوار بدل کرد که نه هر دهه، که قرنها پابرجا بماند.
منابع
کاتوزیان، همایون. ایران: جامعه کوتاهمدت و تاریخ استبداد. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۰.
کاتوزیان، همایون. اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۲.
Katouzian, Homa. The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran. Yale University Press, 2009.
Katouzian, Homa. State and Society in Iran: The Eclipse of the Qajars and the Emergence of the Pahlavis. I.B. Tauris, 2000.