جایزه صلح نوبل، که طبق وصیت آلفرد نوبل میبایست به “فرد دارای بیشترین یا بهترین کوشش برای برادری میان ملتها” اهدا شود، بار دیگر در معرض تحقیر و ابتذال قرار گرفته است. نامزدی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، توسط چهرههایی چون بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، و الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان – که یکی دستش تا آرنج در خون مردم غزه و فلسطین آلوده است و دیگری به دیکتاتوری و سرکوب معروف است؛ نه تنها طنز تلخی از مفهوم صلح ارائه میدهد، بلکه گواهی است بر سقوط اخلاقی و سیاسیشدن فزاینده این جایزه. این اقدام، پرسشهای بنیادینی درباره اعتبار و جهتگیری کمیته نوبل و ماهیت “صلح” مورد نظر غرب برمیانگیزد.
نتانیاهو؛ نامزدی جنایتکار برای جنایتکار
بنیامین نتانیاهو، که رهبری رژیمی را بر عهده دارد که دیوان بینالمللی کیفری به اتهام جنایت جنگی در غزه برای او حکم بازداشت صادر کرده است، خود را در جایگاهی میبیند که ترامپ را نامزد جایزه صلح نوبل کند. این در حالی است که رژیم تحت امر او، با حمایت بیچون و چرای ترامپ، تاکنون دهها هزار فلسطینی بیگناه – از جمله بیش از ۱۷ هزار کودک – را در غزه به خاک و خون کشیده است. اقدام نتانیاهو را می توان “نامزدی یک جنایتکار برای جنایتکار دیگر” تشبیه کرد. این کار نتانیاهو نه یک اقدام معنادار برای صلح، که حرکتی حسابشده برای تطهیر چهره خونین خود و جلب هرچه بیشتر حمایت ترامپ در ادامه کشتار غزه و پیشبرد اهداف نامشروع صهیونیستی است. او با سوار شدن بر “توهم نوبل” ترامپ، میکوشد مصونیت خود را برای جنایتهای بیشتر تضمین کند.
علیاف؛ دیکتاتوری که نقاب صلحطلبی بر چهره زد
همراهی الهام علیاف، رئیسجمهور مادامالعمر و سرکوبگر آذربایجان، با نتانیاهو در نامزدی ترامپ، بر جنبه سیاسی و غیراخلاقی این نامزدی مهر تأیید میزند. علیاف که به سرکوب شدید مخالفان داخلی و نقض سیستماتیک حقوق بشر متهم است، در پی امضای توافق صلح قرهباغ در کاخ سفید، از نامزدی ترامپ حمایت کرد. این توافق، هرچند به درگیری دیرینه پایان داد، اما زمینهساز پروژهای راهبردی به نفع آمریکا و به ضرر کشورهای همسایه (“گذرگاه ترامپ برای صلح و شکوفایی”) شد و انگیزههای پشت حمایت علیاف را بیش از آنکه صلحجویانه، منفعتطلبانه و در راستای جلب رضایت ارباب جدید نشان میدهد. حمایت یک دیکتاتور شناختهشده از نامزدی رئیسجمهوری که خود گرایشهای اقتدارگرایانه دارد، بر تناقض آشکار این جایزهنامهها میافزاید.
ترامپ؛ صلحطلبی قلدرمآبانه یا جنگافروزی آشکار؟
دونالد ترامپ، با ادعای جلوگیری از جنگ و ایجاد صلح، مشتاقانه به دنبال دریافت نوبل صلح است. اما کارنامه او چه میگوید؟ اول اینکه کارنامه او دامن زدن به جنگ بوده است نه صلح. در دوران ریاستش، نه تنها به جنگ از جمله حمله به ایران در همراهی با رژیم اسراییل اقدام کرد؛ بلکه در کشتار مردم غزه سهم بیشتری گرفت. ترامپ در واقع عامل اصلی حمایت لجستیکی، نظامی و سیاسی از نسلکشی جاری در غزه است. اعلام او مبنی بر ارسال “هر آنچه اسرائیل برای اتمام کار در غزه نیاز دارد”، شامل میلیاردها دالر سلاح کشنده بوده که مسیر قتل عام دهها هزار فلسطینی را هموار کرده است.
از سویی هم مقایسه حمله موشکی به ایران با بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی توسط ترومن، نشاندهنده درک معیوب و خطرناک او از قدرت و “صلح” است. هرکسی که چنین جنایتی را مثبت ارزیابی کند، اساساً شایستگی نزدیک شدن به جایزه صلح را ندارد.
با این حال ترامپ برای گرفتن جایزه، به لابیگری، تهدید ناروی و گلایه از “بیعدالتی” کمیته نوبل متوسل شده است، رفتاری که با روحیه صلحطلبی در تضاد کامل است. ادعاهای غیرقابل اثبات او مانند “جلوگیری از جنگ بین ۵ کشور در ۲ هفته” نیز فقط بر بیاعتباری ادعاهایش میافزاید.
پیشینه سیاه؛ نوبل صلح در دستان جنگافروزان
نامزدی ترامپ توسط چهرههای منفوری چون نتانیاهو و علیاف، پدیده جدیدی نیست، بلکه ادامه روندی نگرانکننده در تاریخ جایزه صلح نوبل است. کمیته نوبل بارها با انتخاب برندگانی بحثبرانگیز، وفاداری به وصیت نوبل را زیر پا گذاشته است. اولین مورد، اهدای جایزه به هنری کیسینجر در (۱۹۷۳) بود که از وی به عنوان معمار سیاستهای جنگافروزانه آمریکا در ویتنام، کامبوج و آمریکای لاتین یاد می شود. او با رویکرد “بمبها بر دیپلماسی”، نمونه بارز اهدای جایزه صلح به یک جنایتکار جنگی است.
مورد دیگر، مناخم بگین ۱۹۷۸ نخستوزیر پیشین رژیم صهیونیستی و رهبر سابق گروه تروریستی ایرگون، که در کشتار غیرنظامیان فلسطینی و عملیات تروریستی دست داشت، به دلیل پیمان کمپ دیوید برنده این جایزه اعلام شد. کسی که در کشتار هزاران فلسطینی و غصب سرزمین های آنان دست داشت.
مورد دیگر، شیمون پرز، اسحاق رابین و یاسر عرفات (۱۹۹۴) است. اعطای جایزه مشترک به سران رژیم صهیونیستی و رهبر فلسطینی در حالی صورت گرفت که خشونتها علیه فلسطینیان ادامه داشت. این تفویض مدال نشاندهنده نادیده گرفتن رنج یک طرف توسط کمیته نوبل بود.
مورد آخر هم باراک اوباما (۲۰۰۹) بود.اهدای جایزه تنها ۹ ماه پس از آغاز ریاستجمهوریاش، بدون دستاورد صلحآمیز مشخص، در حالی که جنگهای آمریکا در افغانستان و عراق ادامه داشت، به وضوح سیاسی و زودهنگام بود. کارنامه سایر روسای جمهور آمریکای برنده نوبل (مانند تئودور روزولت و وودرو ویلسون) نیز خالی از اقدامات جنگطلبانه و مداخلهجویانه نیست.
سقوط اعتبار؛ جایزه صلح یا ابزار سیاست و ریاکاری؟
نامزدی ترامپ توسط نتانیاهو و علیاف، و حمایت پاکستان از آن، آخرین حلقه از زنجیره بلند سیاستزدگی و ریاکاری جایزه صلح نوبل است. به نظر می رسد با استانداردهای دوگانه جایزه به جای قدردانی از تلاشهای اصیل برای صلح، اغلب به حامیان “صلح” مورد نظر غرب، حتی اگر دستشان به خون غیرنظامیان آلوده باشد، اهدا میشود. قتلعام فلسطینیان توسط رژیمی که سرانش برنده نوبل شدهاند، گواه این دوگانگی است.
همچنین تطهیر جنایت نیز دارد صورت می گیرد. به این معنی که این جایزه به ابزاری برای تطهیر چهره جنایتکاران و دیکتاتورها تبدیل شده است. نامزدی ترامپ توسط نتانیاهو تلاشی آشکار برای مشروعیتبخشی به جنایتهای خود و جلب حمایت بیشتر آمریکاست.
از سویی هم این کار در واقع تحقیر قربانیان جنگ و خشونت است. اهدای جایزه به عاملان یا حامیان جنگ و کشتار، توهینی آشکار به قربانیان بیشمار و مبارزان راه صلح است که جان خود را از دست دادهاند. همچنین عملکرد کمیته نوبل، از کیسینجر تا احتمال ترامپ، اعتبار این جایزه را به شدت مخدوش کرده است. پرسش اصلی این است: آیا صلح نوبل به راستی تقدیر از برادری ملتهاست، یا صرفاً ابزاری در خدمت منافع سیاسی و روایتسازی قدرتهای خاص؟
سخن پایانی اینکه نامزدی دونالد ترامپ برای جایزه صلح نوبل توسط چهرههایی چون بنیامین نتانیاهو – جنایتکار جنگی تحت تعقیب و الهام علیاف دیکتاتور معروف نه تنها توهینی به مفهوم اصیل صلح و قربانیان جنگهاست، بلکه آینه تمامنمای انحطاط اخلاقی و سیاسیشدن فزاینده این جایزه است. تاریخچه اهدای نوبل به جنگافروزانی چون کیسینجر و بگین، نشان میدهد که کمیته نوبل بارها از مسیر اصلی خود منحرف شده است. حمایت از ترامپ، که خود با اقدامات جنگطلبانه و حمایت بیقیدوشرط از نسلکشی غزه، هرگونه ادعای صلحطلبیاش را بیاعتبار کرده، آخرین ضربه به اعتبار باقیمانده این جایزه است. اگر کمیته نوبل به وصیت آلفرد نوبل و آرمانهای صلحطلبانه واقعی پایبند است، باید ضمن رد قاطع چنین نامزدیهای مضحک و خطرناک، معیارهای خود را به شدت بازبینی کند تا این جایزه بار دیگر به کسانی تعلق گیرد که در عمل و بدون آلودگی به خون بیگناهان، برای صلح پایدار و عادلانه تلاش میکنند، نه به جنگافروزان و حامیان جنایت که از آن به عنوان مُشکی برای تطهیر چهرههای خونین خود استفاده میکنند. سکوت یا اقدام نکردن در این مورد، به معنای تشویق این چرخه شوم و نهایتاً مرگ معنوی جایزه صلح نوبل خواهد بود.
Sagheb, [8/10/2025 10:25 AM]
این کودکان اغلب با اختلالات روانی مانند افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه دست و پنجه نرم میکنند که در صورت عدم درمان، آیندهٔ آنها را به شدت تهدید میکند.
چالشهای اجتماعی و اقتصادی خانوادهها
خانوادههای بازگشته با درآمد ناکافی و از دست دادن شغلهای خود در مهاجرت روبهرو هستند. این امر میتواند منجر به فشارهای اجتماعی و حس بیثباتی شود. برای این خانوادهها، دسترسی به مسکن مناسب، حمایتهای اجتماعی و فرصتهای شغلی برای والدین و سرپرستان اهمیت حیاتی دارد تا بتوانند محیطی پایدار برای کودکان خود فراهم کنند. کودکان مهاجر ممکن است با تبعیضهای اجتماعی در محیطهای آموزشی و اجتماعی روبهرو شوند که به منزویشدن یا تفکیک اجتماعی آنها منجر میشود. این شرایط، به ویژه برای دختران، چالشهای بیشتری را ایجاد میکند و نیاز به رویکردی فراگیر و مشارکتی با رویکرد جنسیتی را ضروری میسازد.
برای بهبود وضعیت این کودکان، نیازمند رویکردی یکپارچه، مبتنی بر داده و با رویکرد اجتماعی-محور هستیم تا از طریق فراهمآوری دسترسی به مکاتب با کیفیت، خدمات بهداشتی جامع، حمایتهای روانی-اجتماعی و فرصتهای اقتصادی برای خانوادهها، فرآیند بازگشت را به تجربهیی پایدار و مثبت تبدیل کنیم. این وضعیت، یک بحران انسانی خاموش است که توجه کمتری به آن میشود. این کودکان، که سرمایههای آیندهٔ افغانستان محسوب میشوند، اکنون در یک چرخهٔ معیوب از فقر، جهل و بیماری گرفتار شدهاند.
سرنوشتی در انتظار حمایت
وضعیت کودکان بازگشته به افغانستان یک تراژدی انسانی است که پیامدهای آن، فراتر از نسل فعلی خواهد بود و آیندهٔ افغانستان را برای دههها تحت تأثیر قرار خواهد داد. تا زمانی که راهحلهای پایدار و مؤثر برای حل مشکلات این کودکان فراهم نشود، آنها همچنان در گوشهای از وطن خود به سرگردانی ادامه خواهند داد؛ سرگردانی در سرزمینی که باید خانهٔ آنها باشد، اما برایشان بیگانهترین جاست. جامعهٔ جهانی باید فوراً اقداماتی برای حمایت از این کودکان و فراهمسازی فرصتهای آموزشی و زندگی برای آنها انجام دهد تا این نسل گمشده، حداقل در وطن خود، راهی به سوی آیندهٔ روشن بیابند.
Sagheb, [8/10/2025 10:25 AM]
سرگردانی در وطن: رنج کودکان مهاجر بازگشته به افغانستان
نویسنده: اسد احتشام، فعال ادبیات کودک و گزارشگر آزاد
امروز، قصهٔ پر از درد و رنج هزاران کودک است که از سالها زندگی در غربت، حالا به سرزمینی برگشتهاند که برایشان ناآشناست. این کودکان، که نماد یک نسل گُمشدهاند، در میان فشارهای بازگشت اجباری، نه تنها خانهوکاشانهٔ خود را از دست دادهاند، بلکه هویت و آیندهشان نیز در هالهای از ابهام و تاریکی قرار گرفته است.
از سپتامبر ۲۰۲۳ به اینسو، روایتهای تلخ از مرزهای افغانستان هر روز به گوش میرسد؛ روایتهای کودکانی که پس از سالها زندگی در ایران و پاکستان، با چشمانی سرشار از ترس و سردرگمی، به سرزمینی قدم میگذارند که جز نام آن، هیچ خاطرهیی از آن ندارند. آمارها نیز تکاندهنده است: بیش از ۶۰٪ از بازگشتکنندگان زیر ۱۸ سال سن دارند و در شرایطی به افغانستان برگشتهاند که از آموزش، سرپناه و خدمات اساسی محروماند. این موج بیسابقهٔ بازگشت، ناشی از سیاستهای سختگیرانه، عدم تمدید ویزا و اخراجهای دستهجمعی در کشورهای میزبان بود که خانوادهها را وادار به ترک خانههایشان کرد. اما پشت این موج، فقط سیاستها نبود؛ فقدان امنیت و ثبات اقتصادی در افغانستان، که خود عامل اصلی مهاجرت بود، اکنون به چالش بزرگتری برای بازگشتکنندگان تبدیل شده است. خانوادههایی که سالها در خارج از کشور کار کرده و زندگی خود را ساخته بودند، اکنون با دستانی خالی و دلی شکسته به جایی بازگشتهاند که حتی ابتداییترین زیرساختها برای یک زندگی آبرومندانه را ندارد.
نسلی که از مکتب محروم شد
یکی از فاجعهبارترین پیامدهای این وضعیت، محرومیت این کودکان از حق آموزش است. آنان که در ایران و پاکستان به مکتب میرفتند و با زبان و فرهنگ آنجا خو گرفته بودند، حالا در افغانستان با نظام تعلیمی متفاوت و اغلب محدود روبهرو هستند. بسیاری از این کودکان به دلیل نداشتن اسناد هویتی لازم یا کمبود ظرفیت مکاتب، از ثبتنام درسی محروم میشوند. آمارها نشان میدهد که از سپتامبر ۲۰۲۳، با بازگشت بیش از ۵۲۰ هزار افغان، تقریباً نیمی از آنها کودکان بودند. با وجود اینکه بسیاری از این کودکان در پاکستان به مکتب میرفتند، اکنون ۶۵٪ از آنان در افغانستان به مکتب نمیروند.
محرومیت از آموزش به همینجا ختم نمیشود. این کودکان در کشور میزبان، زبان فارسی دری را با لهجهٔ ایرانی یا پاکستانی آموختهاند و حالا در مکاتب افغانستان با لهجه و رسمالخط متفاوت روبهرو میشوند که در یادگیری برایشان مشکل ایجاد میکند. این وضعیت، آنها را اغلب مورد تمسخر همصنفیهایشان قرار میدهد و همین امر باعث انزوای آنان و در نهایت، ترک تحصیل میشود.
این چالش برای دختران بهمراتب سختتر و دردناکتر است. در افغانستان، تحت حاکمیت کنونی، دختران بالاتر از صنف ششم از آموزش محروماند. این ممنوعیت، دخترانی را که در کشورهای میزبان به تحصیل مشغول بودند، از ادامهٔ آموزش بازمیدارد و آیندهٔ آنها را به کلی نابود میکند. این در حالی است که در ایران، بیش از ۹۰٪ از کودکان مهاجر افغان در نوعی از آموزش شرکت داشتند و در پاکستان نیز علیرغم مشکلات، تلاشهایی برای سوادآموزی وجود داشت. «عبدالله»، یکی از بازگشتکنندگان، با چشمانی اشکبار میگوید: «در پاکستان، هر سه پسرم به مکتب میرفتند. اکنون، آموزش آنان ناتمام مانده و ما نمیدانیم چه باید بکنیم.» این جمله، فریاد بیصدای هزاران خانوادهیی است که آیندهٔ فرزندانشان را در تاریکی میبینند.
درد جسم و زخم روان
کودکان بازگشته به دلیل شرایط نامناسب زندگی، در معرض بیماریهای مختلفی قرار دارند. بسیاری از خانوادهها به دلیل فقر شدید، قادر به تأمین غذای کافی و مناسب نیستند و کودکانشان از سوءتغذیه رنج میبرند. طبق گزارش سازمانهای امدادی، بسیاری از کودکان به بیماریهای قابل پیشگیری مانند اسهال و ذاتالریه مبتلا میشوند که در صورت عدم درمان به موقع، میتواند منجر به مرگشان شود. عدم دسترسی به امکانات صحی و درمانی در بسیاری از مناطق محروم، این وضعیت را وخیمتر میکند. بر اساس گزارشها، ۹۹٪ از خانوادههای بازگشته و جوامع میزبان در افغانستان غذای کافی برای یک تا دو ماه را ندارند.
اما رنجهای جسمی تنها بخشی از تراژدی است. کودکان بازگشته به شدت از آسیبهای روحی و روانی رنج میبرند. ترک ناگهانی محیط آشنا، دوری از دوستان و تجربهٔ تبعیض در کشورهای همسایه، در آنها احساس عدم امنیت، اضطراب و سردرگمی هویتی ایجاد کرده است. آنها در ایران «افغانی» و در افغانستان «ایرانی» یا «پاکستانی» خطاب میشوند. این سرگردانی هویتی، احساس تعلق به هیچ مکانی را در آنها از بین میبرد و آنها را در یک خلأ فرهنگی قرار میدهد.