هانتینگتون، نظریهپرداز معاصر میگوید که انقلاب «نتیجه عدم تعادل بین رشد و توسعه اقتصادی از یک سو و نهادهای سیاسی و مشارکتی از سوی دیگر است» به همین دلیل به آن «تئوری شکاف» نیز میگویند. یعنی منشأ انقلابها در جوامع و کشورها، در کنار فرسودگی و بی برنامهگی در نظام اقتصادی، ساختار سیاسی و خود کامگی حکومتها است.
البته عالمان سیاست در کنار آن به صورت کلی معتقدند که ظهور دولت مطلقهی سرکوبگر و ظهور ایدئولوژی انقلابی میان مردم، جزو علل درازمدت وقوع انقلاب است. اما بحران اقتصادی، نارضایتی روشنفکران، شکاف در طبقۀ حاکمه، فشار مالی بر مردم و جنگ، جزو علل کوتاهمدت انقلاب قلمداد میشوند.
در افغانستان با توجه به اینکه یگ گروه مطلقه با رویکرد سنتی- افراطی حاکم هست؛ در طول نزدیک به دوسال حاکمیت، در کنار خودکامگی و عدم مشروعیت سیاسی و اختلافات درونی، از نگاه اقتصادی هم مردم را با وضع مالیات سنگین، نبود کار، جمع آوری عشر و ذکات به قوه قهریه به شدت تحت فشار داده است. بنابراین با توجه به دیدگاه نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی و وضعیت حاکم در افغانستان، هم انقلاب اجتماعی تودهها در کوتاه مدت در حال بذر است و هم در دراز مدت انقلاب و نافرمانی مردم، ناشی از سلطهگری و تفاوت ایدولوژی میتواند به وقوع بپیوندد.
البته طالبان خود زمینه این انقلاب را فراهم کرده و خواهد کرد. یعنی با توجه به روند حکومت داری طالبان و فشارهای اجتماعی و سیاسی که وجود دارد؛ امروزه در کنار سیاسیون و گروهای نظامی- سیاسی که با درک از وضعیت کشور علیه طالبان مبارزات سیاسی، نظامی و مدنی را در دستور کار قرار داده اند؛ مردم نیز به طرف همان انقلاب که مارکس و انگلس به آن به عنوان «انقلاب اصیل» یادکرده اند، میروند.
مارکس و انگلس انقلاب اصیل و راستین را “انقلاب اجتماعی” میدانستند که باید به تغییر «طبقۀ حاکمه» منتهی شود. از این منظر “انقلاب سیاسی” صرفا به تغییر”هیأت حاکمه” منتهی میشود و تحولی سطحی است.
امروز به شمول نخبگان سیاسی و اجتماعی از اقوام مختلف افغانستان، بسیاری از عوام مردم نیز تنها به انقلاب سیاسی که منجر به تغییر طبقه حاکمه شوند، راضی نیستند؛ که آنان انقلاب اجتماعی که منجر به تغییر ساختار و طبقه حاکم سیاسی و نظام شود را خواستار اند.
البته این طیف از گرایش و رفتار اجتماعی- سیاسی در چند روز پسین به وضوح نمایان گردید. وقتیکه هفته قبل در حمله گروه طالبان بر رزمندگان جبهه آزادی افغانستان در کوه پایههای هندوکش، حدود هفت تن از مقاومت گران جان باختند؛ پس آن شاهد موجی از ابراز انزجار از حاکمیت و همراهی با مقاومت نه تنها از سوی نخبگان جامعه بودیم، بلکه اکثریت مردم نیز احساسات و نارضایتی شان ابراز کردند.
البته نارضایتی و طغیان امروز و دوسال اخیر و فردای مردم و نخبگان جامعه علیه طالبان با حرکتهای چند دههی گذشته افغانستان فرق دارد. در گذشته مردم و نخبگان فقط هیئت حاکمه را مشکل اصلی میدانستند و مبارزات مدنی، سیاسی و نظامی را در راستای سرنگونی حکومتها و نظامها انجام میدادند؛ اما حالا همه به این شعور سیاسی رسیدهاند که هیئت حاکم در بیش از دوصد سال گذشتهی افغانستان محصول ساختار معیوب و قومگرایانه و قبیلوی سالار بوده است. به قول عبدالطیف پدرام که وی سالها داعیه اصلاح ساختار حاکمیتی را به دوش کشیده است؛ میان عبدالرحمن خان، امان الله خان، غنی و ملا هبتالله با ساختار گذشته و موجود سیاسی فرقی وجود ندارد. از همین رو وی در هر میزگرد و گفتگوی خصوصی و عمومی این مسئله را مطرح کرده و میکند. البته بعد از گذشت سالها، اکنون قریب به تمام نخبگان و اکثریت مردم به این آگاهی رسیده اند که باید با ساختار سیاسی و اجتماعی و اکثریت سازی و اقلیت سازی موهوم مبارزه کنند؛ از همین رو همه خواستار اصلاح ساختار متمرکز قومی و نفی طبقه حاکمه اند.
البته در این اوضاع، نخبگان جامعه نقش اساسی را دارند. چون افغانستان به عنوان یک جامعه سنتی و جهان سومی با توجه به سطح پایین از پیچیدگی اجتماعی و اقتصادی، نیاز به آگاهی بیشتر مردم در همراهی با حرکتهای انقلابی و اجتماعی دارند. چون جوهر سیاسی انقلابها، گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروه های تازه آمده به صحنه سیاست است. همچنین محور و دال مرکزی حرکت انقلابی باید به عنوان یک شعار همه شمول تبلیغ و به سمع توده رسانیده شود. این شعار میتواند از نظر نویسنده «نفی استبداد و ایجاد نظام فدرالی» باشد که برای اکثریت جامعه هم جذاب و هم عادلانه و همه شمول است.
بنابراین رسالت نخبگان جامعه آگاهی دهی و بسیج تودهها حول محور مشترک است. نخبگان و آنانکه مناسبات قدرت و حاکمیت را از درون می شناسند و همچنین محرومیت و محکومیت را در سرنوشت خود و چهره تودهها درک کرده اند؛ باید حول محور مشترک کنار بیایند. چون وقتی مردم به آخرین مرحلهی از ستوه آیند و انقلاب کنند به کمتر از سرنگونی رژیم حاکم و مجازات سران حاکمه راضی نمیشوند. همانگونه که در انقلابهای بزرگ دنیا ( انقلاب فرانسه، روسیه و ایران) این اتفاق افتاد. البته نکته مهم این است که نخبگان جامعه از همین اکنون، بر محور، هدف و شعار مشترک کنار بیایند تا مانند دهها و سدههای گذشته حرکت انقلابی- اجتماعی مردم از افرادی که با بال های هواپیمای بی ۵۲ و فراشوت می آیند و همچنین سیستم قبیله سالار مصادره نگردد؛ تا دوباره شاهد سیستم دیکتاتوری مدرن با رفتار عوام فریبانه «دماگوژی» و برادر سالاری نباشیم.