از زمان رویکار آمدن دوباره طالبان در افغانستان، شاهد اعلام موجودیت چندین جبهه سیاسی و نظامی علیه طالبان بوده ایم و گاهی این جبهات به تحرکاتی نیز دست زده اند. اما این حرکتها که اکثرا نظامی و عملیاتی بود، پس از مدتی و با افزایش تلفات نیروهای مقاومتی در پنجشیر و اندراب فروکش کرد و سکوت جدی در همهجا حاکم شد.
براساس اطلاعاتی از سوی برخی منابع، دلیل عمدهای این فروکش، اقدامات خصمانه طالبان علیه مردم عام پنجشیر و اندراب بود. اما اخیراً بار دیگر یک سری عملیات چریکی از سوی دو جبهه آزادی و مقاومت در کابل و برخی ولایات دیگر شدت یافته است. با این هم بسیاریها میپرسند که آیا جبهات مخالف طالبان، توانایی ایستادگی و رویارویی دوامدار با طالبان را دارند یا خیر؟ از سوی دیگر روز گذشته بازرس ویژه امریکا (سیگار) در گزارشی تازه اعلام کرد که حملات ضد طالبان در سه ماه گذشته کاهش یافته است.
سیگار همچنان تأکید کرده است که گروههای مقاومت هنوز فعال هستند و در سه ماه گذشته مسئولیت ۴۳ حمله علیه طالبان را به عهده گرفتهاند. این رقم در مقایسه با سه ماه قبل از آن، که ۵۷ حمله انجامشده بود، نشاندهنده کاهش فعالیت است.
کاهش حملات ضد طالبان از سوی نیروهای مخالف این گروه، به باور برخی آگاهان تغییرنحوهی عملکرد این جریانها در برابر طالبان از حالت میدانی به چریکی است اما بازرس ویژه آمریکا (سیگار) ضعف رهبری و فقدان حمایت خارجی را دو دلیل عمده ناکامی گروههای مخالف طالبان در تشدید حملات علیه این گروه عنوان کرده است.
بااینحال آنچه ازنظر من باعث ضعف عملکرد جریان های مخالف طالبان شده است به چند مورد بستگی دارد که در زیر به آنها میپردازم
- ۱. فقدان رهبری واحد:
در حال حاضر هیچ فرد یا گروهی در میان مخالفان طالبان وجود ندارد که بتواند بهعنوان یک رهبر فراگیر و مورد اجماع، تمام جبهههای ضد طالبان را متحد کند. این امر منجر به پراکندگی و عدم انسجام در اقدامات آنها شده است. رهبران سیاسی هرکدام بهنوبه خود توقع به دست گرفتن رهبری این جریان را دارند اما در عین حال اقدام عملی از آنها دیده نشده است.
- ۲. نبود دیدگاه واحد:
یکی دیگر از ضعفهای عمدهای این جریانها نبود دیدگاه واحد و تعریف شده برای مبارزه و آینده است. هر فرمانده و رهبر سیاسی بااینکه دریکی از این جریانها حضور دارد اما دیدگاهش در مورد مسائل مهم افغانستان، مقاومت علیه طالبان و چگونگی آینده، با دیگر اعضا کاملا فرق میکند. این مساله به حدی است که اعضای هیچکدام از این گروهها هنوز نتوانسته اند طوری که باید روی یک چارچوب حداقلی به توافق برسند.
- ضعف در ساختار سازمانی:
نکته سوم در عدم موفقیت جریانهای مخالف طالبان، نبود یک ساختار سازمانی منسجم و کارآمد است. بسیاری از این جریانها متهم به خانواده محوریاند و بسیاری دیگر هم دچار محلگرایی و شخص محوری شده اند. این موارد باعث بیاعتمادی شده است و از سوی هم اجازه نمیدهد تا مسئولیتها به گونهی که باید میان اعضا تقسیم شود و برای رسیدن به نتیجه تلاش همگانی صورت گیرد.
- فقدان حمایت خارجی:
از یکسو عدم تمایل برخی کشورها به مبارزه مسلحانه علیه طالبان و از سوی دیگر عدم تلاش چشمگیر این جریانها برای قناعت دادن این کشورها، باعث شده است تا طوری که باید نتوانند برای خود حمایتگر خارجی پیدا کند. و مشخص است که بدون حمایت خارجی جنگ به نتیجه نمیرسد.
در کنار این موارد ترس از انتقام طالبان در مناطق تاجیک نشین و خستگی مردم از جنگ نیز بر ضعف این گروهها افزوده است.
ازاینجهت میشود تا حدودی با برداشت سیگار با درنظرداشت دیگر جهات قضیه موافق بود. و مشخص است تا زمانیکه این جریانها نتوانند در موارد اساسی یادشده تغییری به میان آورند، به موفقیت آنچنانی نیز نخواهند رسید.
بعید نیست که همین پراکندگی و بیاعتمادی و همچنان نبود یک دیدگاه واحد و ساختار منسجم، باعث شده است تا کشورها در حمایت از این جریانها دو دل عمل کنند و نتوانند تصمیم محکمی بگیرند. اگرنه بسیاری از کشورها از حضور طالبان در افغانستان نه تنها منفعتی به دست نمیآورد که هر روز بابت این حضور تاوان میدهند.