قرار است در ۲۸ دلو سال جاری، نشستی در دوحه با حضور زنان، جامعه مدنی، طالبان و شماری از قدرتهای منطقه و جهان به میزبانی سازمان ملل برگزار گردد.
گفته میشود این نشست آغاز «نقشه راه» یک حکومت پایدار و همهشمول در افغانستان خواهد بود؛ اما هیچیک از جریانهای سیاسی مخالف طالبان تا هنوز از دعوت شدن شان به این نشست، سخنی نگفتهاند. باورها این است که این جریانها هنوز نتوانستند اعتماد و باور جامعه جهانی طوری که باید به دست آورند.
در کافه پرسش، میزبان هارون معترف رییس جنبش گذار و عضو مجمع فدرالخواهان افغانستان هستم. از او درزمینهی آینده سیاسی افغانستان، نقش جریانهای سیاسی و رهبران دوره جمهوریت پرسیدهام.
پرسش: دعوت نشدن گروههای سیاسی و افراد سیاسی مخالف طالبان به نشست دوحه؛ چه معنایی را میرساند؟
پاسخ: بار اول در زمان امضای تفاهمنامه دوحه، گروههای سیاسی و شخصیتهای سیاسی افغانستان، چندان جدی گرفته نشده بود. تفاهمنامه دوحه، قرارداد مستقیم آمریکاییها با طالبان بود. در نشستهای بعدی دوحه نیز شاهد تکرار رویکرد اول آمریکاییها بودیم.
در نشست جدید دوحه نیز عمدتاً جریانهای سیاسی نقشی ندارند این نکته ناامیدکننده و بهشدت قابل نگرانی است.
پرسش: آیا جهان خواهد پذیرفت چهرههای بیستساله جمهوریت دوباره برگردند و این تجربه دوباره تکرار شود؟
پاسخ: در دو سال گذشته؛ مطالعه ما و دیدارهای که با نهادهای مطالعاتی داشتیم و همچنان آنچه از ماورای رسانهها بیشتر بیرون میشود و از چهرههای تأثیرگذار میشنویم که ممکن است پس از طالبان، یک تحول نسلی در معادلات کشور رونما گردد؛ و بسیاری از چهرهها جایگاهشان را به نسل جدید بدهند.
پرسش: با دعوت نشدن سیاسیون مخالف طالبان، چه راهکاری برای آنها باقی خواهد ماند؟
پاسخ: هنوز هم فرصتی وجود دارد تا چهرههای سیاسی در دوحه دعوت شوند؛ اما چهرههای تأثیرگذار افغانستان در این برنامه دعوت نخواهند شد.
چهرههای سیاسی، شخصیتها و جریانهای سیاسی، مجبور هستند و مسوولیت خویش میدانند؛ تا با طرفهای تأثیرگذار یا برگزارکنندگان دوحه لابی و دادخواهی کنند تا برای آینده سیاسی، آزادی، برای کشور و خودشان به یک فیصله معطوف به عدالت اجتماعی در نشست دوحه دستیابند.
یک واقعیت هم این است که جریان واقعی سیاسی نداریم و اگر هدف شما شخصیتهای سیاسی هست؛ ما تاکنون شاهد فعالیت جدی آنها نبودهایم که بتواند دیدگاه جهان را به سمت خود سوق دهد. ممکن هست آنها بتوانند با نسل جوانتر یکجا شده و یک مانیفست برای آزادی کشور خلق کنند و در تمام نشستهای بیرونی حضور و نقش داشته باشند. در یک هماهنگی سرتاسری تمام جریانهای و فعالان سیاسی در بیرون از کشور؛ در تمام نشستها حضور و تأثیر داشته باشند.
پرسش: نفی طالبان آیا راهحل است؟
پاسخ: من فکر میکنم طالبان یک جریان آیدولوژیک و برخاسته از یک سری افکار قومی و بهشدت رادیکال قومی، قابل نفی نیست اما قابل تایید در سرتاسر کشور هم نمیتواند باشد. باور من این است و منصفانه نیز خواهد بود که طالبان را میشود بهعنوان یک واقعیت در یک بخش افغانستان، به رسمیت بشناسیم. احتمالاً خواهند توانست بستر فرهنگی یک قسمت کوچک افغانستان را به دست آورده و حضور داشته باشند.
طالبان با فرهنگی که دارند و روش زندگیشان نمیتوانند یک واقعیت برای کابل، شمالی، هزارستان، هرات، بلخ، بدخشان و دایکندی باشند. احتمالاً در نقاط خاصی در جنوب یا جنوب شرق کشور، میتوانند جایگاه خود را، در یک نظام دموکراتیک فدرالی، پیدا کنند. طالبان در این نقاط میتوانند قابل تایید و تحمل باشند نه در سرتاسر کشور؛ طالبان در خاستگاه اصلیشان که یک جغرافیای محدود است میتوانند قابلتحمل باشند.
پرسش: پس سرنوشت طالبان تاجیک تبار، ازبیکتبار و از اقوام دیگر کشور چه خواهد شد؟
پاسخ: طالبان و سربازان آنها که فعالیت میکنند نه دعوای جغرافیایی دارند نه جرات و جسارت برقراری عدالت. گروههای را که شما اشاره کردید هیچگونه نقش جدیای نزد طالبان ندارند. به همین دلیل، سربازانی که برای دیگران میرزمند ارزش بحث ندارند و جایگاهی در آینده نخواهند داشت. آنها سربازان دیگران و بیگانگان هستند که در فرجام کشته خواهند شد.
پرسش: چه چیزی مانع ایجاد یک دولت فراگیر در افغانستان است که بتواند به رسمیت شناخته شود و جهان آنها بپذیرد؟
پاسخ: متأسفانه تشکیل یک دولت فراگیر و مبتنی بر اراده جمعی مردم خراسان/افغانستان یک بحث جدید نیست و ما شاهد یک کشوری هستیم که نه واحد بوده، نه تعریف واضح دولت_ملت را داشته است. این خط حایل را منحیث یک کشور که مرزهایش درنتیجه تنش میان دو قطب شرق و غرب شکل گرفت و کشوری به نام افغانستان با یک هویت جعلی تاسیس شد. آب از منبع و چشمه گلآلود است. من فکر میکنم اگر بحث دولت فراگیر و کشور مستقل با جغرافیای مشخص، با تعریفی که تمام مردم این سرزمین بتوانند حق تعیین سرنوشت داشته باشند نیاز به یک بازتعریف روشن دارد که با توافقات پنهانی و صحبتهای روزمره زدگی، نمیتواند به وجود آید.
اگر پرسش این باشد که طالبان وقتی حاکماند چرا راهحل پیدا نشد؟ حضور طالبان خودش یکبخشی از معضل و بحران است. ما نیازمند یک اقدام اساسی هم در سطح داخلی و هم در سطح بینالمللی نسبت به سرنوشت افغانستان داریم که مردم تصمیم بگیرند چگونه یک نظامی که تنشهای قومی را از بین ببرد، تفاوتهای فرهنگی، زبانی، نام، نمادها به یک توافق عمومی به وجود نیاید؛ تشکیل یک دولت مستقل و زمینه دولت_ملت شدن در افغانستان بهزودی ممکن نخواهد بود.
پرسش: پولهای که در هر هفته به افغانستان فرستاده میشود به معنی طرفداری از نظام حاکم در افغانستان نیست؟
پاسخ: ظاهراً چهل میلیون هفتهوار از سوی آمریکاییها به گروه طالبان ارسال میشود که گفته میشود پول بیشتری پرداخته میشود. درواقع نفع این پول برای طالبان میرسد؛ زیرا از سوی بانک طالبان تحویل گرفته میشود.
طالبان بیشتر از هزار «انجو» ساختهاند که افراد خودشان دست به غارت این پولها میزنند و از سوی دیگر تمام این پول در راستای دستگاه طالبان هزینه میشود. این پولها برای امر بهمعروف، وزارت داخله، معاشات کارمندان در دستگاه دولتی و لابیهای آنها در بیرون از حکومت توزیع میشود.
طالبان نظارت کامل بر این پولها دارند و سازمانهای مورد تایید شان نیز به این پولها دست پیدا میکنند و اگر حس کنند جایی این پول هزینه میشود که نفع طالبان در آن نیست؛ قطعا مانع او عمل میشوند و هیچکسی نیز وجود ندارد تا مانع این حرکت طالبان شود.
پرسش: نشست دوحه «نقشه راه» خواهد بود یا رسمیت بخشیدن طالبان و ادغام گروههای مخالف در آن؟
پاسخ: من فکر میکنم هر نشست دوحه تایید سلطهی طالبان خواهد بود. اگر قرار باشد که راهحل اساسی، تاریخی و بنیادین برای افغانستان مطرح شود؛ آن از طریق دوحه نه بلکه از طریق یک نشست گسترده، در یک موقعیت متفاوت با حضور پررنگ و برجسته مردم و جریانهای واقعی مردمی مثل جنبش زنان که در خط نخست مبارزه از تاریخ ۱۵ آگست سینه سپر کردهاند، مبارزه کردند، زندانیشده و شکنجه را به جان خریدند؛ ممکن خواهد بود.
در نبود جنبشهای زنان، احزاب و جریانهای سیاسی که واقعاً دنبال عدالت هستند؛ هر نوع تصمیم پنهانی نمیتواند یک نشست تاریخی و سرنوشتساز باشد.
پرسش: اگر حاکمیت طالبان در افغانستان به رسمیت شناخته شود؛ مخالفان طالبان چه خواهند کرد؟
پاسخ: در گام نخست طالبان نمیتوانند قطعا بهعنوان دولت به رسمیت شناخته شوند. به دلیلهای مختلفی ازجمله اینکه شماری از سرانشان هنوز در لیست سیاه سازمان ملل قرار دارند. بحث دیگر این است که اگر به رسمیت شناخته شوند، این باز پایان طالبان است؛ آن زمان مجبور به رعایت حقوق بشر، تأمین حقوق زنان و ارزشهای اساسی مردمی خواهند بود و تعهد بینالمللی خواهند داد و پایان هیبت و ترس و وحشت طالبانی خواهند بود؛ اما طالبان هنوز شرایط دولت شدن ندارند و به رسمیت شناخته نخواهند شد.
فرض بر اینکه اگر طالبان به رسمیت شناخته شوند، مخالفان آنها نیز در آن میز حضور خواهند داشت. دولت مرکب شکل خواهد گرفت از گروههای مخالف طالبان و طالبان میانهرو؛ اما این بسیار خوشبینانه است من فکر نمیکنم چنین چیزی اتفاق بیفتد. این شانس را خیلی کمتر میبینم.
پرسش: گفته میشود در نشست دوحه بحث مسایل حقوق بشری در اجندا نیست؛ آیندهی زنان و مسایل حقوق بشری به کجا خواهد انجامید؟
پاسخ: هر نوع نشست در دوحه به معنی تایید توافقنامهی دوحه خواهد بود و مباحث زنان و ارزشهای انسانی خیلی جایگاهی در این گفتگو نخواهد داشت. بیشتر نشست یکجانبه به نفع طالبان و به ضرر زنان، کودکان و عام مردم خواهد بود. نقشی برای حقوق زنان و حقوق بشر در این نشستها تعریف نه شده است.
پرسش: مردم چگونه به گروههای مخالف طالبان امیدوار باشند درحالیکه در بیشتر از دو سال نتوانستند یک روستا را بگیرند؟
پاسخ: ادعای طالبان خیلی بزرگ است که با این استناد مطرح کنند که مخالفان آنها یک شهرستان را نگرفتهاند. طالب نیز هرگز در بیست سال قبل از توافقنامه دوحه، هیچ جایی را نتوانسته بودند بگیرند. چنانکه سرانشان اعلام کردند که اگر آمریکاییها نبود ما نمیتوانستیم افغانستان را بگیریم. طالبان در یک معامله آورده شده و هشتاد میلیون دالر جنگافزارهای آمریکاییها برایشان داده شده است این تحفهای که برای طالبان داده شده است.
اما مردم با دستخالی، زنان پیشگامترین جریان مبارزه بودند و ثابت کردند که طالب برحق نیست. جبهه آزادی، جبهه مقاومت و شورای مقاومت دال بر حقانیت این جریانات آزادیبخش است و به معنی ابطال و باطل بودن گروه طالبان است که از طریق یک معامله ننگین دوحه آورده شدند.
نهتنها امتیاز و نشست دوحه به نفع طالب بود که از درون نظام اشرف غنی و حامد کرزی، طی نوزده سال از درون حکومت جمهوری افراد و همنظران طالبان، جمع متحدین داخلی و خارجیشان، زمینه این خیانت تاریخی را مساعد ساختند که نمیتوانیم نفوس مزدوران طالب در جمهوریت را انکار کنیم.
پرسش: آیا جایگاه سیاسیون جمهوریت و گروه طالبان در نزد جهان همسان است؛ باورها این است که طالبان بیشتر موردتوجه هستند تا افراد جمهوریت؟
پاسخ: جریان جمهوریت به باور من به تاریخ پیوسته و فروپاشیده است. قطعا در باور کشورهای دخیل در بازی سیاسی افغانستان، جمهوریت و افراد متعلق به این جریان از چشمها افتاده و پایان یافتند. در حال حاضر اهمیت در مارکت سیاسی نزد بازی گران تأثیرگذار طالبان است چه آمریکا، چین و روسیه در حال حاضر فرش سرخ برای طالبان هموار کرده و این تراژدی وحشتناک است که جهان بازی کرده و یک کشور با چهل میلیون نفوس را به دست آنها سپرده و بدیل آنها را برنمیتابند و چشمبسته هر چه امتیاز است را برای آنها دادهاند.
پرسش: عبدالله عبدالله و حامد کرزی یک گروه سیاسی ساختهاند چه فکر میکنید اینها به دنبال چه هستند؟ آیا با رفتن عبدالله و کرزی در کنار طالبان، وضعیت تغییر خواهد کرد؟
پاسخ: حامد کرزی یک چهره مرموز و مشکوک است او در زمان قدرت خود تاکیداش بر حضور طالبان در قدرت بوده، تمام تلاش او، در زمان قدرتاش این بود که هر نوع حملات شبانه و روزانه علیه طالبان منع شود. کرزی جز طالبان بود و در آینده نیز معجزه جدید نخواهد داشت و مثل گذشته، لابیگر، حامی و رفیق طالبان خواهند ماند.
کرزی پس از کنار رفتن از قدرت، بیتفاوت باقی نماند و بهمنظور بازگشت طالبان به قدرت، بسیار تلاش کرد و حتا در گفتگوهایش گفت، طالبان حق دارند یکجایی را بگیرند. این چهره شیاد یاد مردم افغانستان نرود و یکی از چهرههای حامی به قدرت رسیدن طالبان نیز است.
داکتر عبدالله نه درگذشته نقشی داشت و نه در آینده دارد. او مثل امروز یک مهمانخانهای خواهد داشت که در آن هرگز علیه اقدامات ضد بشری و انسانی طالبان صدای اعتراضی بلند نخواهد کرد. او را مثل کرزی، شریک، حامی و هم کاروان جریان طالبانی میشماریم. انتظار داشتن از این دو چهره متفاوت طالبانی، منطقی نیست.