در ایام شهادت حضرت علی کرمالله وجهه، خلیفهی چهارم اهل سنت و امام اول اهل تشیع، قرار داریم. مطابق برخی روایات تاریخی، در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بود که حضرت علی کرمالله وجهه به دست ابن ملجم، یکی از اعضای فرقهی خوارج، با شمشیر زهرآگین، مورد حمله قرار گرفت و دو روز پس از آن جان به حق سپرد و به شهادت رسید.
خوارج، گروه تندروی بود که پس از ماجرای حکمیت، ظهور کرد. ماجرای حکمیت، عبارت از یک واقعهی تاریخی مربوط به جنگ صفین است. جنگ صفین، یکی از جنگهای داخلی مسلمانان است که میان سپاه حضرت علی کرمالله وجهه با سپاه معاویه اتفاق میافتد. به دنبال وقوع این جنگ، نمایندگانی از دو طرف تعیین میشوند تا این منازعه را با حکمیت قرآن حل و فصل کنند.
وقتی حضرت علی کرمالله وجهه، حکمیت را میپذیرد، تعدادی از سپاهیان او شعار «لاحکم الا لله» را علم کرده و علیه وی شورش میکنند.
این شورشیان توسط حضرت علی کرمالله وجهه در نهروان سرکوب میگردد. از میان بقایای خوارج، یکی به نام ابن ملجم در مسجدی در کوفه، با شمشیر زهرآگین به آن حضرت حمله کرده و وی را به شهادت میرساند.
خوارج را میتوان نماد «جهل مقدس» در میان مسلمانان خواند.
«جهل مقدس»، تعبیری است از «جوردانو برنو» نویسنده و فیلسوف ایتالیایی. او که مخالف تعلیمات کلیسای کاتولیک بود، در ۱۷ فوریه ۱۶۰۰ به حکم دادگاه تفتیش عقاید در شهر روم زنده زنده سوزانده شد.
میگویند «وقتی او را در میان میدان روم بسته بودند و دور آن هیزم جمع کرده بودند که او را آتش بزنند، پیرزنی جمعیت را میشکافد و از گوشه دستمالش یک قطعه چوب بیرون میآورد تا برای رسیدن به خدا در آتش زدن برنو مشارکت کند. برنو وقتی این صحنه را دید، فریاد زد که نفرین بر آن جهل مقدست.»
خوارج نیز، مانند آن پیرزن مسیحی، آدمیان معتقدی بودند و علاقهمند حفظ، تفسیر و ترجمهی قرآن.
محمد ابوزهره در کتاب «تاریخ مذاهب اسلامی»، یکی از ویژگیهای خوارج را علاقهمندی آنها به آموختن تفسیر قرآن و سنت و فقه از اهل فن خوانده و نقل میکند که نافع بن ازرق، حاکم فرقهی ازارقهی خوارج، همواره به دنبال عبدالله بن مسعود میگشت تا از وی تفسیر قرآن بیاموزد و در بارهی مسایل دینی سوال کند.
در بارهی زهد و تقوای شان نیز آمده است که وقتی عبدالله ابن عباس (رض) از طرف حضرت علی کرمالله وجهه مامور شد برای بحث و مناظره نزد خوارج برود، آنها را مردمانی یافت که جبین شان در اثر سجدههای طولانی زخم و پینه بسته بود.
اما آنچه خوارج را بدنام تاریخ ساخت، جهالت، نادانی، یکسویهنگری، تعصب، تحجر، سختگیری، خشکمغزی و خشونتورزی آنان بود. جهل مقدس، یعنی همین درآمیختن اعتقاد با یکسویهنگری، تعصب و خشونتورزی.
خوارج، تجسم مطلق «جهل مقدس» بودند. آنها در حالی که قاری قرآن و مفسر و محدث بودند، اما امیرالمومنین حضرت علی کرمالله وجهه را تکفیر کرده و در حال نمازگزاردن به شهادت رساندند.
تکفیرگری، یکی از عمدهترین ویژگیهای خوارج خوانده شده است. در کتاب کامل مبرد آمده است که روزی عبدالله بن خباب در حالی که قرآن به گردن داشت و همسر باردارش نیز همرایش بود، با خوارج روبهرو شد. خوارج از وی در مورد حضرت علی کرمالله وجهه پرسیدند. خباب از مشرکخواندنش امتناع ورزید و گفت که آنحضرت از شما به قرآن آگاهتر و در حفظ دینش استوارتر و در بینش از شما تیزبینتر بود. خوارج، او را به کنار ساحلی بردند و گردن زدند. در همین حال، یک مسیحی خرمایی به خوارج داد. آنها گفتند تا پولش را ندهیم خرمایت را نمیپذیریم.
درسی که از کارنامهی خوارج میتوان آموخت، این است که: دینداری اگر با جهالت و تعصب بیامیزد، خیلی خطرناک میشود و به فاجعههای بزرگ میانجامد.
فاجعه جهل مقدس را شاید هیچ کشوری به اندازهی ما افغانستانی تجربه نکرده باشد. بیشتر از نیم قرن میشود که در افغانستان، جنگ و جدال و کشتار وجود دارد. اگرچه این جنگ و جدالها و برادرکُشیها، عوامل متعددی دارد، اما قطعا یکی از عوامل آن «جهل مقدس» است. این جهل مقدس، چه جوانان رشیدی را که به کشتارگاه برد و سر برید و تیرباران کرد!
در دورهی جهاد افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی، اگر شما تا شهر میرفتید، از سوی مجاهدین متهم به کفر میشدید و حکم اعدام تان صادر میشد.
من از درهی والیان ولسوالی خنجان هستم. در دورهی جهاد، یکی از مراکز فرماندهی سید منصور حسینیار، امیر حزب اسلامی در ولایت بغلان، در این دره قرار داشت.
کهنسالان ما حکایت میکنند که روزی در این دره بازی بزکشی جریان داشت. ناگهان، سید منصور یک جوان خوشتیپ و شیکپوشی را که موهای بلند داشت، تیرباران کرد. منصور، او را از موترهای مسافربری شاهراه کابل – مزار پیاده کرده بود و جرمی جز ظاهرشیک و آراسته نداشت.
هزاران جوان دیگری نیز در افغانستان، همینگونه قربانی شمشیر زهرآگین جهل مقدس شدهاند. ما که امروزه از کشور ما آوارهایم و در تبعید به سر میبریم، قربانی جهل مقدس هستیم. آنهایی که در داخل کشور حق آزادی شان سلب شده و دختران افغانستان که از تحصیل محروم شدهاند، قربانی جهل مقدس هستند. ما همگی، قربانی جهل مقدس هستیم.
این جهل اگر علاج نشود، از چندین نسل دیگر نیز قربانی خواهد گرفت. اول گام در معالجهی این جهل و بیماری، شناسایی آن است. تا نشناسیم، نمیتوانیم از چنگ آن فرار کنیم. اما متاسفانه ما شهروندان افغانستان، ساده مردمی هستیم که فکر میکنیم هر کسی قرآن تلاوت کرد، فرشته است. نخیر، حق با مولانا جلالالدین محمد بلخی، عارف نامدار جهان اسلام، است که میگوید:
زانک از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود