رابطه طالبان و پاکستان از زمان ایجاد «تحریک طالبان در ۱۹۹۴» و بهخصوص در دو سال گذشته با فرازوفرود فراوان همراه بوده است. روابط این دو (یکی بهعنوان دولت و دیگری گروه) در نزدیک به سه دهه گذشته یکی از پیچیدهترین روابط میان یک دولت رسمی و یک گروه نظامی بوده است.
در سال ۱۹۹۴ زمانیکه جنگ داخلی در افغانستان بهصورت فرسایشی در جریان بود و گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی حکمتیار، مولوی محمد نبی محمدی، رهبر حزب حرکت انقلاب اسلامی، و جلالالدین حقانی یکی از فرماندهان حزب اسلامی خالص و دیگر سران احزاب رادیکال که بهشدت وابسته به پاکستان و تحت حمایت این کشور قرار داشتند رو به ضعیف شدن رفتند، در این زمان طالبان که اکثراً اعضای این احزاب سنتی و رادیکال بودند، تحت نام «تحریک طالبان» عرض وجود کردند.
هرچند که بحث ما روی ایجاد گروه طالبان و عوامل و دلایل آن نیست، از سوی هم رابطه طالبان و پاکستان در ۳۰ سال گذشته بارها مورد تحلیل و ارزیابی نویسندگان بسیاری قرارگرفته و از جهتهای مختلف به این مسئله پرداختهشده، ولی با توجه به اتفاقات نزدیک به سه سال اخیر، کشوقوسها، درگیریهای مرزی و خطونشان کشیدن مقامات پاکستان و طالبان به همدیگر، دو مسئله دیگر بر تمام موضوعات قبلی افزوده شده است.
درحالیکه پاکستان پس از ایجاد طالبان در ۱۹۹۴، نخستین کشوری بود که این گروه را به رسمیت شناخت، اما هدف پاکستان از ایجاد و حمایت طالبان بر پایه دو موضوع بنیان نهاده شده بود. اول اینکه با اذعان بینظیربوتو که در گفتگو با نشریهی لوموند دیپلماتیک در سال ۲۰۰۱ انجام داد، گفت که طالبان یک پروژه بود که از سوی آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان ایجاد گردید. هدف از این کار، درواقع ایجاد یک جبهه در مقابل حکومت مجاهدین به رهبری استاد ربانی و احمدشاه مسعود بود که روابط چندان حسنهای پس از سال ۱۳۷۱ با این سه کشور نداشتند. البته رابطه امریکا و عربستان با طالبان نسبتاً پنهان بود، ولی پاکستان طالبان را به قول احمد رشید، نویسنده سرشناس این کشور، بهعنوان نیروی نیابتی در افغانستان، روی صحنه آورد و علناً حمایت کرد. از سوی دیگر، پاکستان در جهان یگانه کشوری بود که رهبران طالبان فکر میکردند که میتوانند روی کمکهای آن حساب کنند.
پس از واقعهی ۱۱ سپتامبر و متهم شدن طالبان به پناه دادن سران القاعده، روابط پنهانی طالبان و امریکا به هم خورد و پاکستان هم به خاطر پیروی از امریکا و عدم استقلالیت ناگزیر شد که روابط خود با طالبان را تنزیل دهد. از همین رو به نوشتهی وحید بینش در کتاب «جریان پرشتاب طالبان»، پرویز مشرف پسازآنکه دو هیات را به خاطر تسلیمی بنلادن نزد ملا عمر فرستاده بود، به مقصود خود نرسید و بدون آنکه مناسباتش را بهطور رسمی قطع کند دیپلماتهایش را از افغانستان خارج کرد و بهاینترتیب طالبان در مقابل یک ائتلاف غربی تنهای تنها ماند.
پاکستان همانگونه که در اوایل سال ۲۰۰۰ تحتفشار و با اشاره امریکا و غرب در رابطه خود با طالبان تجدیدنظر کرد، امروز هم حملات پاکستان به افغانستان و تشدید اوضاع و استفاده از نام داعش و گروههای دیگر تروریستی ازجمله حمله اخیر قندهار و حتی بخشی از موضعگیریهای سیاسی و نظامی پاکستان با دیکته امریکا انجام میشود؛ زیرا پاکستان استقلال تام در تصمیمگیریهای خود ندارد. این مسئله با دو نکته مهم قابلاثبات است:
اول؛ در بیست سال دوران پسا بن که امریکا با طالبان ظاهراً میجنگید، پاکستان هممیدان تاختوتاز امریکا بود و هم محل معامله و زد و بندهای سیاسی با گروههای مختلف در این کشور. همه به یاد داریم که امریکا بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۸ هزاران حملهی پهپادی را در داخل خاک پاکستان انجام داد و بر اساس آمارهای معتبر، ازجمله گزارشهای مقامات نظامی پاکستان، در این مدت نزدیک به ۱۰ هزار پاکستانی در حملات هوایی امریکا کشته و زخمی شدهاند. حالا اگر پاکستان بهعنوان یک کشور مستقل در برابر امریکا اقتدار و استقلال داشته باشد/ میداشت، چگونه امکان دارد که هزاران حمله و مداخله، با قربانی دادن ۱۰ هزار را نفر تحمل کند؟
دوم؛ روند برکناری عمران خان از قدرت در سال ۲۰۲۲ که با اشاره و دستور امریکا صورت گرفت را همه به یاد داریم. به نوشتهی رسانه اینترنتی اینترسپت، پس از سفر عمران خان به مسکو و نزدیکی به روسیه، بلافاصله دیداری که بین اسد مجید خان، سفیر پاکستان در واشنگتن با ۲ مقام وزارت امور خارجه آمریکا ازجمله دونالد لو، دستیار وزیر در امور جنوب و آسیای مرکزی برگزار شد، آنها از دولت پاکستان خواستند تا نخستوزیر سابق این کشور را به دلیل آنچه بیطرفی در اوکراین خواندهشده، از سمتش برکنار کنند.
بر اساس گزارش منتشرشده، یک ماه بعد از دیدار سفیر پاکستان با مقامات وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن، عمران خان بارأی عدم اعتماد پارلمان از سمت خود برکنار شد. این رأی از حمایت نظامیان پرقدرت پاکستان برخوردار بود که نشان میدهد نفوذ امریکا تا چه حد در لایههای سیاسی و نظامی پاکستان ریشه دارد. حتی امروز عمران خان با همان فشارهای امریکا در زندان است.
به هر صورت این دو مسئله یک نمای کلی از سیاست خارجی و داخلی پاکستان و اینکه تا چه حد وابسته به امریکا است، به ما ارائه میکند.
مسئله دوم اما نگرش مردم به روابط طالبان و پاکستان و اتفاقات اخیر است. از نگاه مردم درگیری مرزی و تقابل پاکستان و طالبان – حالا خودسرانه یا غیر خودسرانه، واقعی یا نمایشی- این است که طالبان نماینده مردم نبوده و پالیسی این گروه بههیچعنوان مورد تایید مردمان کشور نیست؛ زیرا نفس وجود طالبان بهعنوان حاکم خودخوانده در افغانستان نامشروع و غیرقانونی است.
دلیل عدم مشروعیت طالبان و نفی این گروه از سوی مردم هم همانطوری که بارها گفتهشده بر این پایه استوار است که چگونه مردم با گروهی همنوا باشند که در ۳۰ سال گذشته، در پاکستان پناه داشتهاند و آنجا زندگی کرده و بزرگ شدهاند و از همانجا علیه مردم افغانستان حملات انتحاری و انفجاری سازماندهی کردهاند. چگونه از نیروی مانند طالبان حمایت کنند که به ملت خود نهتنها صداقت ندارد که جز به تکروی و تکمحوری و خفقان و سرکوب به چیزی دیگری فکر نمیکند. مردم چگونه به نیروی نیابتی مانند طالبان تکیه کنند که پیرو هیچ قانون مدون نبوده و هیچ صدای مخالف و منتقدی را برنمیتابد. مردمان کشور به کدام مبنا به نیروی اعتماد کنند که کمترین و کوچکترین خواسته مردم را تمکین نمیکند. مردم با کدام منطق به نیروی اطمینان کنند که به مسئلهی زنان، آموزش دختران، حقوق اقوام و مذاهب، آزادیهای فرهنگی و اجتماعی و… باورمند نیست.
درحالیکه حمله و فشار پاکستان که اصولا به خاطر تیرگی روابط این کشور با طالبان بالای افغانستان صورت گرفته و میگیرد، حالا حمله انتحاری در قندهار را هم به قول رسانه المرصاد وابسته به گروه طالبان بهپای (آی اس آی) بنویسم که در برابر حضور تی تی پی در افغانستان صورت گرفته است؛ مردم چرا هزینه تیرگی روابط یک گروه نامشروع (طالبان) را با پاکستان بپردازند؟ از سوی هم، در صورتکه اوضاع وخیم شود و این انفجارها و حملات هوایی پاکستان دوام پیدا کند، مگر این گروه نامشروع میتواند که با فوج قدرتمند پاکستان بجنگند؟ البته بازهم این پرسش تکرار میشود که مردم افغانستان چرا بین گروه نامشروع طالب و حکومتنظامی پاکستان خورد و خمیر شوند و چرا هزینه حضور گروه تروریستی تی تی پی در افغانستان را مردم پرداخت کنند؟