بیست سال گذشته، فرصتی خوبی برای زنان افغانستان بود تا کارهای عملی و اساسی در راستای رعایت حقوقشان انجام شود. امروز که این فرصتها دیگر نیست و زنان با چالشهای زیادی مواجه شدهاند، ما در کافه پرسش به چیستی، چرایی و کمکاری دولت برای زنان افغانستان با بهشته شاهین خبرنگار افغانستانی پرداختهایم.
قسمت دوم
پرسش: نهادهای حامی زنان، در بیست سال گذشته، چرا نتوانستند روایت واقعی زنان افغانستان را بیان دارند؛ با توجه به شرایط و حوادثی که زنان با آن روبرو بودند، میشود گفت که کار واقعی برای زنان صورت نگرفته است؛ چرا چنین بود؟
پاسخ: خوب نهادها عمداً نخواستند کاری را به زن افغانستان انجام دهند و یا توانایی نداشتند. متأسفانه که رقابت پروژه گرفتن و نهاد ساختن، بسیار شدید بود در بخشهای مختلف خصوصاً بین زنها. من اگر میدیدم یک خبرنگار زن، یکنهاد ساخته است؛ نهاد دومی باید از من میبود. رقابت است نباید از رقیب خود پس بمانم. بدون اینکه برنامهی داشته باشم، بدون اینکه دورنما و آجندا داشته باشم.
متأسفانه تعدادی از نهادها، پروژهها را هم که میگرفتند، بر اساس شناختشان بود و بسیار بهراحتی میتوانستند پروژه را بگیرند، اما در قسمت تطبیق آن مشکل داشتند.
یا که توانایی نداشتند کاری بکنند برای زن افغانستانی و یا که اینها عمداً، زنان را میخواستند در تاریکی نگهدارند تا که خودشان منفعت دوامدار داشته باشند و پول به جیبهایشان واریز شود.
پرسش: وزارت امور زنان در بیست سال پسین، آیا واقعاً ثمربخش بود یا یک سمبولی برای راضی نگهداشتن جامعه جهانی برای حمایت از زنان و سرازیر شدن پول کمکهای جهانی برای زنان که از آن فرد مشخص سود ببرند؟
پاسخ: وزارت امور زنان، متأسفانه پالیسیساز بود. چیزی که من بارها آن را شنیده بودم و جالب است که یک خاطره خود را همراهتان شریک بسازم؛ یکبار از آدرس دفترمان، جایی که من کار میکردم؛ رفتیم و قرار بود مشترک روی یک پالیسی کار کنیم، به خاطر زنان. آدم پاسخگویی اصلا پیدا نکردیم. بعد که چند نفر جمع شدند از ریاستهای مختلف امور زنان، از ما وقت خواستند که روی این پالیسی کار میکنیم و بعد برای شما ایمیل میکنیم. ما برگشتیم دفتر، زمانی گذشت و دوباره تماس گرفتیم، گفتند تکمیل نشده و بار سوم تماس گرفتیم، گفتند تکمیل نشده. رییس ما، پالیسی را تکمیل کرده برایشان فرستاد، که میشود شما نظرتان را داشته باشید، فقط گفتند درست است و هیچ پیامی دریافت نکردیم.
متأسفانه وزارت زنان سمبولی بیش نبود، هیچ کاری به زن افغانستانی نکرد، پاسخگو نبود و اینجا فکر میکنم خود ما زنان نیز مقصر هستیم. وقتی وزارتی به نام زنان، که بیشتر نفوس و یا نصف نفوس در افغانستان زنان هستند، به یک وزارت اختصاص پیدا میکند و وزارت هم سمبولیک است، پالیسیساز است و کاری انجام نمیدهد؛ چرا ما انتقاد نکردیم؟ چرا زنان انتقاد نکردند؟ از بخشهای مختلف، کسانی که فعالین مدنی بودند، یا در حوزهی حقوق بشر کار میکردند، مدافعین حقوق زنان، خبرنگاران و بخشهای مختلف دیگر، صدای واحد از یکنهاد و آدرسی، بلند نشد که وزارت لغو شود یا پیش از اینکه لغو شود، بگوید کار آنچنانیکه به زنان افغانستان انجام داده است چه بوده؟ و اگر انجام نداده است، باید این وزارت لغو شود. کسانیکه آنجا کار میکردند از وزیرانی که به وزارت آمدند تا روسای ریاستهای وزارت امور زنان و کارمندان این وزارت، به خاطر منفعتشان، سکوت کردند و بخشهای دیگری که نام بردم همه مقصر هستند. هیچگاهی اینها اعتراض نکردند و صدا بلند نکردند.
پرسش: چقدر به خشونتهای زن در برابر زن، در بیست سال پسین باور دارید و آیا روایتی از اینچنین خشونت دارید؟
پاسخ: چیزی که بسیار زیاد است در افغانستان خشونت زن علیه زن است، اما، من همیشه تعجب میکردم که چرا از خشونت مرد علیه زن صحبت میشد؟ درست است که خشونت مرد علیه زن، بسیار زیاد است در افغانستان و نمیتوانیم ما انکار کنیم. اما خشونت زن در برابر زن بیشتر از خشونت مرد در برابر زن است.
این خشونت از خانواده شروع میشود که نمیدانم، خانم برادر با خواهرشوهرش، خشو با عروس و عروس با خشو، یا خانمهای ایور تا جامعه، دو همکار رقیب بودند، در دانشگاه، در مکتب، حتا دو خبرنگار باهم رقیب بودند؛ حتا در دو رسانه، فعالین مدنی و بخشهای دیگر بسیار بهشدت رقابت ناسالم جریان داشت و خودش خشونت بود.
خشونت هممیدانید که انواع خودش را دارد؛ خشونت لفظی بود، به لباست گیر میدادند، به چهرهی تو گیر میدادند، به طرز دید و فکر تو گیر میدادند، به اینکه در کدام رسانه کار میکنید ( من چون اهل رسانه هستم میخواهم مثالهای از خود بزنم) با کیها مثلاً نشستوبرخاست دارید و ترور شخصیتی در این اواخر، بسیار زیاد شده بود متأسفانه که بیشترش البته از سمت مردها بود و خانمها همچنان وقتی میدیدند یک خانم پیشرفت کرده، ترور شخصیتی میکردند، که این بسیار کار زشت هست. متأسفانه این وضعیت بیرون از افغانستان هم، درز کرده؛ دوستانی که به کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا آمدهاند، این رقابت را با خود آوردهاند. اینجا هم، متأسفانه این خشونت جریان دارد.
در برابر همدیگر خودشان، خشونت میکنند و وقتی میبینند یکی زحمت بیشتر میکشد، تلاش دارد و درس میخواند، کار میکند و خانواده خود را حمایت میکند، یا در جای خوبی وظیفه گرفته است، به نحوی میخواهند خشونت را علیه او اعمال کنند که متأسفانه بسیار زشت است. اگر ما بهجای فکر کردن به این موارد، بیایم به همسویی و همفکریمان کار کنیم، چقدر خوب میشود. وقتی ما چهار نفر یا ده نفر، اینجا باهم کنار میآییم، میتوانیم روی برنامهی مشترک کارکنیم، طرح بریزیم و عملیاش کنیم برای زنانی که در افغانستان هستند. ولی متأسفانه این خشونتها را با خود به بیرون از کشور هم آوردهاند.
پرسش: وضعیت امروز زنان را در افغانستان چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: زنان، مثل شاهین در قفس هستند. من وقتی طالبان به کابل آمدند، پنجماه به کابل ماندم. فکر کنم ماه آگست بود، یکی از خبرنگاران کانادایی با من مصاحبه میکرد و حالت روانی من، خوب نبود. از من پرسید: وضعیت زندگیات چگونه است؟ گفتم: شاهین و عقاب پرندههای بلندپروازی هستند، دوست دارند، بالاتر از دیگر پرندگان پرواز کنند، آزادی را با دلوجان خودشان نفس بکشند. وقتی شاهین را داخل میلههای قفس و زندان ببرید و درش را ببندید؛ خود تصور کنید که در چه وضعی هستم؟
این را میتوانم به زنان افغانستان نیز بگویم. زنانی که با کمترین امکانات، در بیست سال گذشته بیشترین استفاده را بردند. البته منظورم از زنان بدون واسطه هست. زنانی که هوایی نیامدند که وزیر و معین و سخنگو شوند. دختران و زنانی که با زحمت و تلاش خودشان، خود را به یکجایی رساندهاند. یک تعداد از مکتب فارغ شده بودند میخواستند دانشگاه بروند، یک تعداد از دانشگاه فارغ شده بودند، میخواستند بروند بهسوی کار میرفتند، یک تعداد تازه یک وظیفه گرفته بودند، یک تعداد میخواستند ماستری و دوکتورا بخوانند، تمام برنامهها بر آب شد. حال جیب برادر و پدر را نگاه دارند که ده یا بیست افغانی بگیرند و پدر و برادر نیز بیکارند.
وقتی وضعیت اقتصادی خراب میشود، گراف جرایم نیز بالا میرود. پنج ماهی که کابل بودم، درجایی که ما زندگی میکردیم، دو آپارتمان روبروی ما بود. هرروز صدایی بلند میشد و یک خشونت اتفاق میافتاد، یک خانم لت و کوب میشد و یکشب یک حادثهی دلخراشی را دیدم که وقتی سرم را از پنجره بیرون کردم، خانمی از یک تاکسی پیاده شد و یک موتر دیگر با زور رسیدند و خانم را پس از لت و کوب فراوان، با خودشان بردند. معلوم نبود که خانم از خانه بیرون شده بود یا چیزی دیگری؛ هرروز یک حادثه را میدیدم. امیدوارم که شاهینهای افغانستان از قفس آزاد شوند و دوباره پرواز بتوانند.
پرسش: امسال روز زن با شعار «روی زنان سرمایهگذاری کنید، پیشرفت را تسریع کنید» هست؛ این برای یک زن در افغانستان چه معنیای را میتواند داشته باشد با چنین شرایطی که در وطن، در برابر زنان حاکم است؟
پاسخ: باید بگویم که همیشه در افغانستان ما شعار میدهیم و این بسیار زننده است. مردم عملگرا نیستیم. فقط شعار میدهیم و شعار کلان کلان میدهیم. زن را سیاهسر میگوییم، زن را ضعیفه میگوییم، زن را میگوییم که تو پختوپز یاد بگیر، عروسی کن، طفل بیاور، در آخر هم توقع داریم او پیشرفت کند. ممکن است مگر؟ وقتی بال پرنده را بسته کنید، آیا پرواز میتواند؟
به زن امروز افغانستانی که رنگ لباس را دیگران انتخاب میکنند و یک گروه جاهل و نادانی به اسم طالب انتخاب میکند. اینکه بازار میرود، چگونه باید برود، چه بپوشد، بلند نخند، حرف نزند، صدایش نامحرم است. با این وضعیت، دیگه ما چه توقعی داشته باشیم. اول باید به انسان آزادی داده شود. انسان آزاد خلق شده، وقتی شما آزادی را از او بگیرید میتوانید توقع پیشرفت داشته باشید؟ اصلا ممکن نیست.
نزدیک به سه سال است که دروازهی مکاتب و دانشگاه به روی دختران بسته است، زنان محتاج جیب برادر است که ابتداییترین ضرورت خود را رفع کنند، که آنهم برایش داده میشود یا نه؛ چقدر قتل ناموسی صورت میگیرد، چقدر دختران بهاجبار به ازدواج داده میشوند، چقدر ازدواج زیر سن زیاده شده است. با این وضعیت، چه توقع میتوانیم داشته باشیم. به زن آزادی بده، اگر یک زن باسواد میشود یک خانواده باسواد است. اگر یک مرد باسواد میشود تنها خودش. چون در افغانستان تربیت به دست مادر است. بناء مادر بیسواد چه میتواند برای خودش انجام دهد و برای فرزنداناش انجام دهد. واقعا آدم گیج میشود که چه پاسخی ارایه کند.
پرسش: جنبشهای زنان در افغانستان، پس از سقوط جمهوریت چگونه شکل گرفت و آیا واقعا این جنبشها حمایت شدند؟
پاسخ: با سپردن افغانستان به طالبان، واقعا که زنان شاهکاری کردند، جنبشهای در همان روزهای اول سقوط شکل گرفت، برآمدند به جادهها، کارشان قابلتحسین است. تاریخ این را فراموش نمیکند و نباید فراموش کند. ایستادن در مقابل میلهی تفنگ طالب، کار ساده نیست. من در جمع معترضین بودم. یکبار میلهی تفنگ بچه جوان طالب، به سینه من گذاشته شد. برایم گفت: نمیشرمی که برآمدی به بازار؟ نمیشرمی که اعتراض میکنی؟ برو در خانه بنشین یکلقمهنان برایت شوهرت میدهد. من برای خودم تعجب کرده بودم و به دخترانی که معترض بودند. یکی از دختران را دیدم که دست انداخته بود در ریش طالب و از او میخواست که من نان و کار و آزادی میخواهم. وقتی میله تفنگ به سینهام گذاشته شد، من گفتم نان نمیخواهم، آزادی میخواهم. تعدادی از دخترانی که زندانی شدند و پشت میلههای زندان بر آنها چه گذشت، یک بحث دیگری است.
اما شجاعت میخواهد که «مرسل عیار» زندانی شود، من باز جرئت کنم بروم به جادهها اعتراض کنم. میدانستم من با سرنوشت خود بازی میکنم. وقتی «تمنا پریانی» زندانی میشود، من دوباره میروم به جادهها اعتراض میکنم. این را هم میدانم که زندانی میشوم، این جرئت و جسارت کار دارد.
چیزی که در روزها و ماههای اول گفته میشد، به رسمیت شناخته نشدن طالبان، بابت است که زنان اعتراض کردند. هرچند من به این باور نیستم، زیرا اگر کشورها بهگونهای رسمی طالبان را به رسمیت نشناختهاند ولی هرروز یک سفارت برایشان تسلیم داده میشود.
بلی، جنبشهای زنان نقش خودش را داشت و باعث شد که روند به رسمیت شناسی طالبان، بهکندی مواجه شود. اما از اینکه این جنبشها زودگذر بود و سرکوب شدند، آفرینشان که دیر هم دوام آوردند. ایستادگی کردند ولی حمایت نشدند. از اینکه تعداد زیادی از دختران زندانی شدند، تعداد زیادی از دختران ناپدید شدند و از خانوادههایشان تعهد گرفته شد که نباید، بیایند اعتراض کنند. خود این مسایل باعث شد که این جنبشها از هم بپاشد و فعالیت آنچنانی که باید، از داخل افغانستان، البته فعلا ندارند. اما بیرون از کشور ، اینجا هم در کنار اینکه زندگی را از صفر شروع کردند، یا درس میخوانند. باور کنید هر فردی که آمده یک خانواده، دو خانواده تا شش خانواده را حمایت مالی میکنند. اینجا باید سخت کار کند در پهلوی اینکه زبان میخواند از وقت و فرصت استفاده کرده، از همینجا اعتراض دارند. بارها شده که به سفارتخانهها نامه فرستادند و یا اعتراض کردند. یعنی آرام نیستند و دست روی دست نگذاشتهاند.
متأسفانه حمایت آنچنانی که از دختران معترض و جنبشهای آنان نشدند. اینکه نترسند، شجاعت کردند و در برابر طالب ایستادند و از ریش طالب گرفته، آزادی و کار خواستند درخور تحسین و تقدیر است.
پرسش: آیا زنانی که در نشست دوحه شرکت کردند، توانستند حرف و صدای زنان افغانستان باشند؟
پاسخ: در قسمت نشست دوحه، متأسفانه در یک جملهی کوتاه اگر پاسخ بدهم، متأسفانه همانگونه که زنان محدود توانستند در آن نشست راه پیدا کنند؛ نماینده زن افغانستان نبودند و نتوانستند صدای زن افغانستان باشند و نمیخواهند نیز که صدای زن افغانستان باشند.
پرسش: با توجه به شرایط امروز افغانستان و جهان و وضعیت زنان در افغانستان، آیا بهسوی یک نور درحرکت است یا این تاریکی وضعیت، ادامه خواهد داشت؟
پاسخ: در پایان باید بگویم با درنظرداشت وضعیتی که فعلا در افغانستان پیشآمده و جریان دارد، من شخصاً روشنی نمیبینم. جدای اینکه روشنی نمیبینم، داریم بهسوی تاریکی اندر تاریکی میرویم.
چنانکه در اول گفتم، هشت مارچ چگونه به نام زنان رقم خورد، برای اینکه در بدترین شرایط صدا بلند کردند و به خاطر حقوحقوق خودشان دفاع کردند.
بنابراین، باور دارم که زنان افغانستان که تا حال نتوانستند در کنار هم باشند، اتحاد و اتفاق نداشتند، انسجام بینشان نبوده، همسویی و همفکری بینشان نبوده؛ درس بگیرند و به خاطر زنانی که در جغرافیای افغانستان گیر ماندهاند، اسیر هستند؛ کاری بکنند و خودزنان گیر مانده در اسارت طالبان، نباید سکوت کنند و از هشت مارچ الگو بگیرند. به خاطر آزادی خودشان، از آن اسارت و به خاطر رسیدن به آرزو و اهدافشان باید اعتراض کنند، به جادهها برآیند و برنامه داشته باشند. تا وضعیت تغییر کند تا تحول ایجاد شود.