به تازهگی یک پیام صوتی ۲۰ دقیقهای رهبر طالبان در رسانهها منتشر شده است که در آن ملاهبتالله هر نوع انتقاد از فرمانهای خود را ممنوع اعلام کرده است.
در پیام صوتی ملا هبتالله آمده است: «وقتی امارت (طالبان) حکمی را صادر میکند، هیچ کسی نباید آن را نادیده بگیرد. اگر کسی با آن مخالفت میکند، به او اجازه داده نشود.»
رهبر طالبان مدعی است که در افغانستان یک حکومت کاملاَ اسلامی را برقرار کرده است.
این سخن رهبر طالبان اما نه تنها مخالف با موازین حقوق بشری و اصل آزادی بیان در دنیای مدرن است، بلکه مخالف آموزههای دین مبین اسلام نیز میباشد.
در حدیث پیامبر بزرگوار اسلام آمده است که بهترین جهاد، گفتن سخن حق در برابر حاکم ظالم و ستمگر است.
آمده است که وقتی حضرت عمر (رض) به مقام خلافت دست یافت، در خطبهای به مردم گفت: «اگر من به راهی کژی رفتم مرا به راه راست هدایت کنید.» اعرابی که در آنجا حضور داشت، گفت: «اگر مسیر کژ را انتخاب کردی با شمشیرم تو را به راه راست بر میگردانم.»
در تاریخ تمدن اسلامی نیز میبینیم که علما و دانشمندان مسلمان همواره از سیاستهای خلفا و سلاطین انتقاد میکردهاند و علمای حنفی این امر را یکی از مصداقهای «امر بالمعروف» میدانستهاند.
آنهایی که با مکتب امام ابوحنیفه آشنا هستند، میدانند که یکی از آموزههای امام اعظم (رح)، مقاومت و ایستادگی در برابر حکام ستمگر بود. او وقتی از امر بالمعروف صحبت میکرد، منظورش آزار و اذیتِ مردم در خیابانها نبود، بلکه او امر بالمعروف را آموزهی برای «نه» گفتن به استبداد، نافرمانی از حکام ستمگر و ایستادگی در برابر جور و ستم میدانست. امام ابوحنیفه (رح) فقیهی بود مبارز و مخالف با فساد دستگاه سیاسی هم در عصر امویان و هم در عصر عباسیان. در باره امام (رح) گفتهاند که او در جریان قیام زید بن علی (۱۲۱ – ۱۲۲ ق.) از زید طرفداری کرد و همچنان پیشنهاد هبیره، فرمانروای عراق، را که از او خواسته بود منصب نظارت بر بیتالمال را بپذیرد، رد کرده و ناچار شد کوفه را ترک گفته و به مکه برود.
در عصر عباسیان نیز امام (رح) با سفاح و منصور سر سازگاری نشان نداد و در سال ۱۴۵ از جنبش ابراهیم بن عبدالله حمایت کرد. همین مخالفتهای او با دستگاه عباسی بود که بالآخره از سوی منصور در عراق زندانی شد و پس از اندکی، در سال ۱۵۰ ق. درگذشت.
پس از امام ابوحنیفه (رح) نیز این راه او توسط علمای خراسان و ماوراءالنهر ادامه یافت.
به طور نمونه؛ حنفیانِ عدلگرای بلخ به همان اندازهای که در برابر عوام با سعهی صدر و از سر تحمل و مدارا برخورد میکردند، در برابر حکام سختگیر بودند و در برابرِ حکام جور و ستم میایستادند و با دستگاه سیاسی مماشات نمیکردند.
من در اینجا سه نمونهای از ایستادگی حنفیان عدلگرا را ذکر میکنم:
۱) در بارهی قاضی ابومطیع بلخی آوردهاند که او در عین حالی که قاضی بلخ بود، به نوشتهای از خلیفه که در آن به شیوهی بیسابقه به قرآن استشهاد شده بود، در ملا عام و از فراز منبر اعتراض کرد. او همچنان کتابی از ابویوسف را که قاضیالقضات بغداد بود، به نقد کشید.
۲- ابومحمد سلم بن سالم بلخی، یکی دیگری از شاگردان امام ابوحنیفه، کسی بود که حتا نگاه کردن به افراد حکومتی را درست نمیدانست و شهادت کارمندان دولت و امضای اسناد دولتی را به رسمیت نمیشناخت. او در سفری که به بغداد داشته است، در پایتخت خلافت، به صراحت از خلیفه انتقاد میکند و حتا وی را مستحق مجازات میخواند. این امر باعث میشود که خلیفه دستور بازداشت او را صادر کرده و به مدت سه سال زندانی کند. گفته میشود. گفته میشود که او در حوالی سال ۱۹۰ هجری قمری زندانی شده باشد.
۳ – یکی دیگری از حنفیانِ عدلگرا، ابراهیم بن میمون صائغ مروزی بود. او از جمله شاگردان امام ابوحنیفه بود و توسط ابومسلم خراسانی اعدام شد. دلیل اعدام او نیز اعتقادش به امر بالمعروف در برابر حکام خوانده شده است. میگویند وقتی ابومسلم به مرو رسید، ابراهیم صائغ با او به درشتی سخن گفت. ابومسلم زندانیاش کرد، اما به وساطت شماری از علما و پارسایان رها شد. پس از رهایی نیز به انتقادات خود از ابومسلم ادامه داد تا اینکه توسط او کشته شد. مادلونگ مینویسد:
محدث نامور خراسان، عبدالله بن مبارک، نقل کرده است که وقتی خبر کشتن ابراهیم صائغ رسید، او نزد ابوحنیفه بود؛
ابوحنیفه سخت گریست و گفت بیم آن دارد که کارش تمام باشد. سپس گفت که او و ابراهیم مروزی پس از مباحثهای به توافق رسیده بودند که امر بالمعروف و نهی از منکر فریضهای است از جانب خداوند (فریضه من الله). سپس ابراهیم ناگهان تصمیم گرفت که با ابوحنیفه بیعت کند؛ ابوحنیفه هراسان شد و گفت این وظیفهای است که اگر کسی بدان مبادرت ورزد، جانش را به خطر خواهد انداخت؛ این کار نیاز به یاران صادق و رهبری قابل اعتماد دارد که آنان را رهبری کند.
القصه اینکه آنچه را رهبر طالبان گفته است، متاسفانه سخت در تضاد با اصول اسلامی قرار دارد.
این سخن رهبر طالبان اگر به چیزی شباهت داشته باشد، همان سیاستهای استالینیستی در اتحاد جماهیر شوروی پیشین است.
در اتحاد جماهیر شوروی پیشین صریحا دستور داده شده بود که هر گونه انتقاد و واردکردن شبه، خیانت به نظام کمونیستی است و مجازات در پی دارد.
رهبر طالبان نیز چنین دستور داده است و هر نوع انتقاد از فرمانهای خود را که اکثر مردم مخالف آنها هستند، ممنوع اعلام کرده است.