چند روز پیش کتابی میخواندم در باره «اباضیه معاصر» در کشور عربی عمان.
عمانِ یک کشور پادشاهی است که در شرق شبه عربستان واقع است. این کشور از شرق به دریای عرب و از شمال به دریای عمان محدود است و از جنوب با یمن و از غرب با عربستان سعودی و امارت متحده عربی همسایه است.
از نظر مذهبی، ۷۵ درصد مردم این کشور را پیروان فرقه اباضیه تشکیل میدهند. البته در این کشور پیروان اهل سنت و شیعه و اقلیتی از مسیحیان نیز بدون کوچکترین تنش با همدیگر زندگی میکنند.
فرقه اباضیه یکی از فِرق خوارج است که بنیانگذار آن عبدالله بن اباض میباشد. او در عصر معاویه میزیست و تا اواخر حکومت عبدالملک بن مروان زنده بود.
خوارج در کتابهای تاریخ یکی از تندروترین و قشرگراترین فرق اسلامی خوانده شده است. اباضیه، معتدلترین شاخهای این فرقه است.
اصول اعتقادی اباضیها، چنانکه ابوزهره میگوید، چند چیز است:
- مخالفان مسلمان خود را نه مشرک میدانند و نه مومن، بلکه کافر میخوانند. منظور شان از کافر، کفر به نعمت خدا است، نه کفر اعتقادی.
- خون مخالفان خود را محترم شمرده و سرزمینهای آنان به جز لشکرگاه سلطان را دار توحید و دارالاسلام میدانند.
- از غنایم جنگی مسلمانانی که با آنان میجنگند، فقط تصرف مرکب و اسلحه و هر آنچه موجب تقویت توان جنگی شود، را حلال میدانند و طلا و نقره به آنان باز میگردانند.
- شهادت دادن مخالفان و ازدواج با آنان را جایز میدانند.
گفته میشود علت بقای این فرقه از میان سایر فرقِ خوارج در دنیای امروز، همین اعتدال شان است.
پیروان این فرقه امروزه در عمان به تجدید نظر وسیع در پایههای نظری خود دست یازیده و آنان را متناسب با مقتضیات دنیای امروز بازسازی کرده اند.
عمانِ اباضی امروزه در پرتو همین بازسازی پایههای نظری، موفق شده است روابط خوبی با دنیا داشته باشد و همچنان نقش فعالی در حل وفصل مناقشات منطقهای بازی کند. عمان در حال حاضر یکی از کشورهای بیطرف در منطقه است و نقش میانجیگری را بازی میکند.
شما امروزه بیایید عمان را با افغانستان مقایسه کنید.
در افغانستان امروزه گروهی به قدرت رسیده است که مدعی پیروی از مذهب امام ابوحنیفه میباشد. مذهب امام ابوحنیفه یکی از بزرگترین مذاهب اعتدالی مسلمانان است که در واقع مخالف اصول تکفیری و سختگیریهای خوارج میباشد. شخص امام ابوحنیفه بیشتر از ۲۰ بار با خوارج مناظره کرده و علیه تفسیر سختگیرانه و قشریگرای آنان موضع گرفته است. بسیاریها وقتی در باره امام ابوحنیفه صحبت میکنند، او را «نخستین روشنفکر دینی» و «نخستین فیلسوف مسلمان» نیز مینامند.
وقتی میگوییم ابوحنیفه، نخستین روشنفکر دینی بود، برخیها میپرسند که این چطوری ممکن است؟
من به دو آموزه با هم مرتبط امام ابوحنیفه اشاره میکنم که از بابت آنها بسیار نکوهش هم شد و تاسرحدی که مرجئی و جهمیاش خواندند:
۱) ایمان اقرار به زبان و تصدیق قلبی است؛عمل داخل ایمان نیست.
۲) ایمان زیادت و نقصان را نمیپذیرد. پس ایمان ما مساوی با ایمان پیامبران و فرشتگان است.
با این دو آموزه از معتزله شروع تا اشاعره و خوارج و اهل حدیث و حنبلیها همه مخالف بودند. اما تنها امام ابوحنیفه روی این دو مساله تاکید کرد و از هیچ اتهامی نیز نهراسید.
نتیجه تاکیدات امام ابوحنیفه این بود که وقتی ریکلداودا مونتهکروچه راهبی دومینکن، در اواخر قرن هفتم به جهان اسلام سفر کرد، شدیدا به خشم آمده بود که چرا ساراسنها(مسلمانها) وقتی هیچ عملی هم انجام نمیدهند جز بر زبان راندن شهادتین، فکر میکنند که در جنت میروند؟
چرا ساراسنها این را قبول ندارند که گذرگاه نجات، تنگ است؟ چرا همدیگر خود را کافر گفته نمیکشند؟
اما این مذهب متاسفانه امروزه در افغانستان در دست کسانی افتاده است که به تمام معنا یک رژیم قرون وسطایی و ارتجاعی را در کشور حاکم ساخته اند. رژیمی که در آن دختران حق مکتب رفتن ندارند، آزادی بیان وجود ندارد، اقوام مورد تبعیض قرار میگیرند و حضور مذاهب غیرحنفی انکار میگردد.
طالبان متاسفانه حنفیت را تندروتر از خوارج معرفی کردهاند. چنان تندرو، که هیچ پیشینه در اسلام ندارد.
امروزه تحت سلطه طالبان چیزی که بیش از همه در کشور در معرض خطر است، اسلام و حنفیت است.
طالبان با اقدامات غیراسلامی و غیرانسانی خود، باعث بدنامی مذهب حنفی گردیده اند.