حزب کنگرهی ملی به رهبری عبداللطیف پدرام، به تازهگی نتایج یک نظرسنجی در خصوص خواست مردم افغانستان در باره نوع نظام سیاسی را منتشر کرده است که دیده میشود اکثریت اشتراککنندگان خواهان تجزیه کشوراند.
طوری که در اعلامیهی حزب کنگره ملی آمده است در این نظرسنجی بیش از ۱۰۳ هزارتن در بیش از ۷۱ کشور جهان شرکت کردهاند.
بر بنیاد ادعای این نظرسنجی، ۸۱ درصد اشتراککنندگان فارسیزبان و هفت درصد آن پشتوزباناند.
برگزارکنندگان این نظرسنجی مدعی است که ۴۶ درصد اشتراککنندگان از تجزیه طرفداری کردهاند و ۴۴ درصد نیز از نظام فدرالی.
آنچه را نتایج این نظرسنجی نشان میدهد این است که گرایش تجزیهطلبی در میان نسلِ جوان فارسیزبانان افغانستان در حال افزایش است و در دو سال اخیر روند صعودی خود را پیموده است؛ این در حالی است که در بیست سال گذشته، مطالبه نسل جوان کشور تغییر نوع نظام در افغانستان بود، نه تجزیه افغانستان.
پس پُرسش این است که چه باعث شد که یکباره و در طی دوسال، گرایش تجزیهطلبی در افغانستان پُرطرفدار شود؟
دستگاههای تبلیغاتی طالبان در دو سال اخیر همواره یکی از دستاوردهای این گروه را جلوگیری از تجزیه افغانستان خواندهاند. ملا یعقوب، و زیر دفاع طالبان و پسر ملاعمر، در توصیف پدرش گفته بود که او کسی بود که افغانستان را از تجزیه نجات داد.
همچنان سراجالدین حقانی، وزیر داخلهی این گروه، در سفری به ولایت جوزجان، مدعی شد که دشمنان افغانستان در تلاش تجزیه کشور بودند، اما طالبان مانع شدند.
علی رغم اینکه مقامات طالبان یکی از دستاوردهای این گروه را جلوگیری از تجزیه کشور میدانند، اما نتایج این نظرسنجی و همچنان نیم نگاهی به شبکههای اجتماعی نشان میدهد که پس از به قدرترسیدنِ این گروه، مردم به امکان همزیستی مسالمتآمیز اقوام بدبینتر شده و گرایش تجزیهطلبی در میان نسل جوان افزایش یافته است.
این نتیجهی تشکیل حکومت تکقومی و تکحزبی و ستمگریهای مذهبی و جنسیتی است که در دو سال حاکمیت طالبان در افغانستان بیداد میکند.
حکومت طالبان چنان اقوام غیرپشتونی را مایوس و نومید کرده است که میپندارند فقط با تجزیه میتوانند از وضعیتِ وحشتناک کنونی رهایی یابند.
ظلم و ستم طالبان، افغانستان را بیشتر از هر زمانی دیگری در معرض تجزیه قرار داده است. من تصور نمیکنم هیچ گاهی در تاریخ افغانستان مردم به اندازهی امروز به گرایش تجزیهطلبی روی خوش نشان داده باشند.
من شخصاَ طرفدار تجزیه افغانستان نیستم و آن را یک امر ویرانگر، خطرناک و خونین میدانم. اما این را نیز میخواهم بیفزایم که اگر مخالف تجزیه هستیم، بیایید بررسی کنیم که چه کسانی عامل تکوین این گرایش در افغانستان هستند.
واقعیت این است که عامل اصلی تکوین گرایش تجزیهطلبی در افغانستان ناسیونالیسم قومی افغانی است که به وحشتناکترین صورت طالبان نمایندهگیاش میکنند. ناسیونالیسمی که مبتنی بر حذف و طرد اقوام و درجهبندی آنها به شهروندان درجه اول و دوم میباشد. این تفکر مردم افغانستان را به سوی تجزیهطلبی سوق داده است. جلوگیری از تجزیه ممکن نیست مگر از راه مبارزه علیه این تفکر.
ما اگر میخواهیم همه مردم افغانستان به این سرزمین احساس تعلق کنند و به تجزیهطلبی نگرایند، راه حلش این است که مردم را در قدرت شریک کنیم، به آنها حق رای بدهیم، به زنان حق تحصیل و کار قایل شویم و به اقوام حق خودگردانی.
بیایید از الکسی دوتوکویل بخوانیم. دوتوکویل به آمریکا میرود و در باره دموکراسی آمریکایی تحقیق میکند. در آنجا با پدیدهای مواجه میشود که در فرانسه نیست: پدیده دهستاندوستی.
او میبیند که مردم آمریکا چنان دهستان خود را دوست دارند که خانه خود را.
این فیلسوف و تحلیلگر ژرفبین وقتی علت این امر را جستجو میکند، در مییابد پدیده دهستاندوستی ریشه در نظام غیرمتمرکز اداری آن کشور دارد. چون در چارچوب این نظام مردم در تصمیمگیریهای دهستانها، ولایات و ایالت خود شریکاند. و طبیعی است شهروندان جايي را دوست دارند که در آن تصمیمگیرنده باشد.
در افغانستان اگر پدیده وطندوستی نیست، علتش این است که اینجا همیشه یک نظام متمرکز حاکم بوده است. نظامی که همه قدرت در دست یک فرد و یک قوم است و کسی دیگری خود را شریک تصمیمگیری احساس نمیکند.