۳) ابولاعلی مودودی
ابوالاعلی مودودی، متولد سال ۱۹۰۳ در اورنگآباد حیدرآباد هند است. گفته میشود خانواده او بهآناندازه محافظهکار بود که به او اجازه تحصیل در مدارس انگلیسی نداد، بلکه درعوض در خانه به فراگیری آموزشهای دینی پرداخت.
محمدشهرور، نواندیش دینی اهل سوریه، یکی از پدیدههای تأثیرگذار در سیر تکوین شخصیت و آراءو نظریات تندروانه مودودی را، اوضاع سیاسی و اجتماعی شبه قاره هند در هنگام استعمار بریتانیا میداند.
به باور شهرور، او در جامعهای میزیست که وضعیت مسلمانان در آن از چند نگاه نهتنها خیلی مناسب نبود، بلکه مصیبتبار نیز بود:
۱) زیر سلطه استعمار بریتانیا بود و هر لحظه شاهد ستمگریهای استعمارگران؛
۲) در دورهای میزیست که شاهد قتلعامهای مسلمانان در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۶ و همچنین شاهد تلاشها برای هندوسازی مسلمانان از سوی رهبر هندوان شارماند بود.
۳) جنبش آزادیبخشی نیز که توسط کنگره ملی هند به رهبری گاندی و جواهر لعل نهرو سازمانیافته بود، از قومیت هندی واحد صحبت میکرد و شعار سکولاریسم و دموکراسی سر میداد. مودودی در چنین جنبشی نیز آیندهای برای مسلمانان هندوستان نمیدید؛ زیرا تصور میکرد که در یک نظام دموکراتیک، اقلیت مسلمان نمیتواند حاکمیت را از دست اکثریت هندو بستاند و بیحکومت باقی میماند. بههمینخاطر، او از ایده تأسیس پاکستان و تشکیل حکومت اسلامی طرفداری میکرد. او حتا با محمدعلی جناح و حزب مسلم لیگ نیز دچار اختلاف شد؛ زیرا فکر میکرد جناح در صدد تشکیل دولت برای مسلمانان است و نه دولت اسلامی .
در چنین شرایط سیاسی و اجتماعی بود که نطفههای افکار تندورانه و جزماندیش مودودی شکل گرفت و وی را به آنجا کشاند که مفاهیمی مثل حاکمیت خداوند و جاهلیت جدید را مطرح کند و از دل دیدگاه او نگرشی مبتنی بر «دوگانه ناسازگار سیاه و سفید» زاده شود:
حاکمیت خداوند
مفهوم حکم یکی از مفاهیم جنجالبرانگیزی است که نخستین بار در صدر اسلام در «ماجرای حکمیت» مطرح شد.
وقتی در جنگ صفین، دو سپاه حضرت علی (کرمالله وجهه) و سپاه حضرت معاویه (رض) در مقابل هم قرار گرفتند و کار به کشتار و خونریزی انجامید، تعدادی فریاد تحکیم و داوری کتاب خدا را سردادند. از دوجانب، نمایندگانی برای حل و فصل انتخاب شد. سپاه حضرت علی (کرمالله وجهه) به دو دسته تقسیم شدند: طرفداران حکمیت و توقف نبرد؛ و هواداران تداوم نبرد.
دسته دومی را کسانی تشکیل میدادند که بعدها خوارج نامیده شدند. این دسته در مخالفت با ماجرای حکمیت میگفتند: «حکمیت فقط شایسته خداوند است».
این گروه، حضرت علی (کرمالله وجهه) را بهخاطر پذیرش تحکیم سرزنش کردند و حتا خواستار توبه و استغفار وی شدند.
شهرور میگوید اگرچه خوارج نخستین بار اصطلاح حکم را به معنای «داوری در اختلافات و حل و فصل دشمنی ها بر اساس کتاب خدا» مطرح کردند، اما اصطلاح حاکمیت اصطلاح نوظهوری است که توسط ابوالاعلی مودودی پس از اشغال شبهقاره هند بهدست استعمار بریتانیا وارد فرهنگ اسلامی گردید (شهرور، ۱۳۹۹: ۴۳).
مودودی معتقد است حاکم حقیقی در اسلام فقط خداوند است. او در کتاب حکومت اسلامی تصریح میکند: «اسلام تأیید میکند خداوند یگانه آفریدگار جهان و حاکم برتر آن است و بالاترین سلطه مطلق فقط از او است. انسان جانشین این حاکم برتر و نماینده او است و نظام سیاسی نیز باید تابع حاکم برتر باشد. جانشین وظیفه دارد قانون حاکم برتر را در همه موارد تطبیق دهد و نظام سیاسی را مطابق قواعد وی اداره نماید» (شهرور، ۱۳۹۹، ۴۹).
دکتر حسن حنفی، نواندیش دینی عرب، منظور مودودی از حاکمیت خداوند را در سهچیز خلاصه میکند:
- سلطه خداوند تنها سلطهای است که باید در برابرش سر تسلیم فرود آورد و به بندگی خود در برابر آن اعتراف کرد؛
- اطاعت از پیامبر بهعنوان جانشین حاکم برتر هستی واجب است؛
۳) قانون الهی تنها قانونی است که شایستگی اطاعت و پیروی را دارد، نه قوانین موضوعه بشری.
او حاکمیت بشر را رد میکند و علیه نظامهایی که مبتنی بر این اصلاند، فتوای انقلاب و براندازی صادر میکند (شهرور، ۱۳۹۹، ۴۹)
جاهلیت جدید
مفهوم دیگری را که مودودی بازخوانی و تفسیر جدیدی از آن ارائه کرد مفهوم “جاهلیت” بود. جاهلیت یکی از مفاهیمی است که در قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، برای توصیف نوع زندگی، آداب، رسوم و آیینهای اعراب پیش از اسلام به کار برده شده است، اما مودودی این مفهوم را بازتفسیر کرد و آن را به تمام نظامهای بشری اطلاق کرد. همانطور که شهرور میگوید: «مودودی مفهوم “جاهلیت” را به کار میگیرد تا به یاری آن الگوهای زندگی در جوامع غربی را محکوم کند؛ جوامعی که با نظام اسلامی همساز نیستند. بدینترتیبف مفهوم جدید اصطلاح “جاهلیت” از مفهوم تاریخی آن فراتر میرود؛ چرا که عرب از این اصطلاح برای دلالت بر زندگی عرب قبل از اسلام استفاده میکرد. وی این اصطلاح را از گنجه تاریخ بیرون میآورد و مفهومی تازه بر آن میپوشاند تا با آن زندگی جوامع غربی را توصیف کند» (شهرور، ۱۳۹۹، ۵۶).
پس از مودودی، کسی دیگری که این مفاهیم را از وی وام میگیرد و با استفاده از آن همه جوامع اسلامی در دنیای امروزی را تکفیر میکند، سیدقطب است.
زندگی سیدقطب، نویسنده و فعال سیاسی اسلامگرایی مصری، را میتوان به چند مرحله تقسیم کرد: مرحلهای که بهعنوان یک ادیب فعالیت داشته و مرحلهای که به اخوان پیوسته، اما کتابی مثل عدالت اجتماعی در اسلام را نوشته است. خطرناکترین این مراحل، آنجاست که به اتهام دستداشتن در ترور، همراه با تعدادی دیگری از فعالان اخوانالمسلمین، زندانی میشود. سید قطب در زندان جمال ناصر در مصر کتابی نوشت به نام فی معالم فیالطریق. آنهایی که این کتاب را خواندهاند، معتقدند این اثر نسبت به آثار گذشتهاش عمق کمتری داراست ولی سراسر مملو از سختگیری و نفرتپراکنی است و بهنحوی وضعیت روحی-روانی نویسنده را که در زندان فراوان صدمه دیده و شکنجه شده بازتاب میدهد.
سید قطب در این کتاب تحت تأثیر ابوالاعلی مودودی قرار دارد. محمد شهرور از دو کتاب نظریه الاسلام السیاسیه و منهجالانقلاب الاسلامی مودودی که حاوی سخنرانیهای وی در لاهور است، همچون منابع تغذیه فکری سیدقطب یاد میکند. این کتابها قبلاً به عربی ترجمه شده بودند.
کتاب معالم فیالطریق نظریهپردازی در باره «حاکمیت» است. نویسنده این کتاب نیز مانند مودودی معتقد است که حاکمیت در اسلام متعلق به خداوند است و منظور او از «حاکمیت خداوند» همانا حاکمیت شریعت است. او اسلام را نیز منحصر در متونی میداند که از جانب پیامبر (ص) ابلاغ شده باشد. «اگر نص وجود دارد، ملاک حکم همان است نه چیزی دیگر. اما اگر نصی نباشد، نوبت به اجتهاد میرسد که باید مطابق با اصول الهی آنگونه که اهل فقه و اصول تعیین کردهاند انجام گیرد، نه براساس هوای نفس و خواستۀ فردی. چرا که خداوند میفرماید: «اگر دربارۀ چیزی به اختلاف دچار شدید آن را به خداوند و رسولش ارجاع دهید» (نساء: ۵۹). (شهرور، ۱۳۹۹: ۶۷). معنای دیگر این سخن این است که اصول اجتهاد و استنباط شناختهشده است و سیال و مبهم نیست. نمیتوانید بدون اتکا به این اصول، قوانین و قواعدی وضع و از آن پیروی کنید. حاکمیت متعلق به شرع خداوند است، نه به شما یا حزبی و ملتی.
سیدقطب حاکمیتهای جوامع بشری را بر دو دسته تقسیم میکند: حکومت اسلامی و جاهلیت جدید. حکومتهای جاهلی حکومتهاییاند که بر بنیاد تشریع الهی استوار نباشند: « اسلام نه در سخن و نه در عمل، به زندگی مسالمتآمیز در کنار جاهلیت تن نمیدهد؛ یا اسلام یا جاهلیت. وضعیت دیگری وجود ندارد که نیمی اسلامی و نیمی جاهلی باشد و اسلام هم آن را پذیرفته و به آن خشنود باشد. دیدگاه اسلام روشن است: حق یکی است نه متعدد. هرآنچه در ورای حق است، گمراهی است. حق و گمراهی قابل امتزاج و التباس نیستند. یا حکم خداوند یا حکم جاهلیت» (شهرور، ۱۳۹۹، ۶۷).
او بر این اساس، تمام حکومتهای جهان را جاهلی میخواند و تکفیر میکند؛ زیرا هیچکدام بر بنیاد شریعت الهی استوار نیستند: «جهان امروز در جاهلیت بهسر میبرد؛ زیرا ارکان زندگی و نظامهای آن بر اصل نادرست استوار است. این جاهلیت براساس زیرپاگذاشتن سلطۀ خداوند در زمین، بر تجاوز به خاصترین ویژگی الوهیت، یعنی حاکمیت بنا شده است. جاهلیت امروز بر حاکمیت بشر تکیه دارد و برخی انسانها را خداوندگار دیگر انسانها میگرداند. این رویداد همانند آنچه که در جاهلیت نخستین رخ میداد، ساده و بدوی نیست، بلکه جاهلیت امروز با کنارنهادن اوامر الهی، درمورد شیوۀ زیستن ادعا دارد، حق تصویرسازی، ارزشگذاری، وضع احکام و قوانین، برپایی نظامها و ساماندهی اوضاع از آنِ اوست» (شهرور، ۱۳۹۹، ۶۸).
سیدقطب پس از از آنکه از جاهلیخواندن حکومتهای امروزی دنیا فارغ میگردد، به تکفیر جوامع امروزی، به شمول جوامع اسلامی، میپردازد. او این کار را ازطریق مقایسۀ عصر حاضر با آنچه که امت مسلمه از دست داده است انجام میدهد: نسل بیهمتای قرآنی. «امت مسلمانی که به حاکمیت خداوند و عمل به آن در زندگی خود ایمان دارد، قرنها است از میان رفته. چنین امتی بهدست کسانی پدید آمد که آنان را «نسل بیهمتای قرآنی» مینامد: نسل اول این امت. او در بارۀ آنان میگوید: «در درازنای تاریخ هرگز در یک زمان و مکان، ظاهر و باطن مردم با شیوۀ “لااله الاالله”، عمل به آن و نهادینه ساختن آن سازگار نبوده است، مگر در میان نسل نخستین این امت که مسیر تاریخ را دگرگون ساختند و همین علت اصلی دستاوردهای آنان است» (شهرور، ۱۳۹۹: ۶۹).
او سرانجام حکم تکفیر مسلمانان امروزی را صادر میکند و میگوید هرکس که ادعای حق قانونگذاری کند، «ادعای الوهیت کرده است و هرکس ادعای الوهیت کند کفر ورزیده است و هرکس این حق را برای دیگری بهرسمیت بشناسد و از وی پیروی کند نیز کافر گشته است» (شهرور، ۱۳۹۹: ۶۹). این گفته را از آن جهت میتوان به فتوای تکفیر مسلمانان امروزی قلمداد کرد که معنایش این است: امت اسلامی هنگامی که از دولت فرمان برد و در برابر آن تسلیم شود کافر گشته است. این درحالی است که امروزه همه کشورهای اسلامی صاحب دولتاند.
آیزایا برلین، فیلسوف معروف انگلیسی، جایی به نقل از هاینریش هاینه در بارۀ قدرت اندیشه میگوید: «نظریات فلسفی که در سکوت اتاق کار دانشمندی پایهریزی میشود، ممکن است تمدنی را به نابودی بسپرد» (برلین،۱۳۹۲: ۲۳۳ ).
این سخن درمورد اندیشههای سیدقطب و مودودی نیز صدق میکند. اندیشههایی که این دو شخصیت مطرح کردهاند، نزدیک است کشورهای اسلامی را به نابودی بکشاند. امروز دیدگاههای این دو، از یمن تا سوریه و افغانستان، به مانفیست کشتار و خونریزی تبدیل شده است و هیولاهایی را خلق کردهاند که فقط خون میریزند و از گوشت و پوست مسلمانان تغذیه میکنند.