پاکسازی قومی یعنی کوششی قهرآمیز جهت یکدستسازی منطقهای از لحاظ قومی است که معمولاً با تبعید، مهاجرت و جایگزینی اجباری و کشتار صورت میگیرد. پاکسازی قومی، معمولاً با نابودی بخش بزرگی از آثاری تاریخی، فرهنگ، زبان، خانهها و دیگر مظاهر تمدنی قوم و ملیتی همراه است. شاید بتوان گفت پاکسازی قومی، نوعی نسل کشی است که بیشتر برای زدودن قوم «هدف» از یک منطقهی جغرافیایی خاص انجام میپذیرد و معمولاً سبب تغییر جغرافیای قومی- نژادی-مذهبی آن منطقه میشود.
پاک سازی قومی در افغانستان از زمان تأسیس کشوری به نام « افغانستان» به بعد جریان داشته است و در طول بیش از دو سده، حاکمان پشتونتبار به روشهای مختلف دست به ژنوساید و پاکسازی قومی زده اند. کوچ اجباری هزارهها از لوی قندهار و ارزگان و جابجای ناقلین در شمال افغانستان از مهمترین وقایع این روند در چند دههی قبل میباشد.
در بیست سال پسین هم روند پاک سازی قومی توام با دو روش مختلف در کشور دنبال گردیده است. از یک طرف حکومت به ظاهر دمکراسی دست نشانده و متقلب، این روند را با سیاستها و ترفندهای متنوع دنبال کرد که از مهمترین اعمال و رفتار آن، حذف زبان فارسی- دری از سرود ملی، حذف واژگان دری از دانشگاهها و ادبیات نوشتاری حکومت، مبارزه با کتب چاپ شده به زبان دری، تقویت بحث کوچی و طوایف پشتون در مناطق فارسی زبانها، حذف فزیکی افراد سرشناس اقوام فارسی زبان با ترور و تزویر، کنار گذاشتن علما و مفاخر ملیتهای دیگر از مناسبتهای سیاسی، علمی، فرهنگی و اقتصادی، مصادره ارزشهای اقوام و ملیت ها با عناوین مختلف و از همه مهمتر تحمیل کلمه (افغان) در شناسنامه اقوام دیگر که تمام این موارد زیر نام جمهوریت کذایی برای پاک سازی قومی انجام شدند.
از طرف دیگر طالبان که ژست قومی داشته و دارند دست به ژنوساید و پاک سازی قومی گسترده زدند. این گروه در کنار رویکرد های که دولت دست نشانده «کرزی و غنی» روی دست گرفته بود و اجرا میکرد، به گونهی وحشیانه رفتارهای خشونت آمیز تری را برای سرکوب اقوام فارسی زبان و غیر فارسی زبان و پاک سازی قومی در پیش گرفتند.
روشهای مختلف از رویکرد طالبان به عنوان پاک سازی قومی در افغانستان وجود دارد که به چند نمونه آن اشاره میشود.
۱- پاک سازی قومی براساس ایدئولوژی: طالبان به عنوان گروهی که اعتقاد مطلق بر حقانیت بودن خود دارند به شدت به پاکسازی قومی اعتقاد داشته و باور دارند. آنان براساس ایدولوژی شان پاکسازی قومی و ژنوساید را برای اهداف بالاتری که به آن ایمان دارند توجیه میکنند. توجیه طالب در رویکرد اعتقادی و ایدیولوژیک برپاکسازی قومی اول مبتنی بر اکثریت سازی و اقلیت سازی براساس رأی «اکثریت برحق» استوار است. دوم هم تأثیر پذیری مطلق این گروه از اندیشهها و افکار افراط گرایانهی دینی- مذهبی می باشد. در بیست سال جنگ تحمیل شده از سوی طالب، بسیاری از گروههای قومی فارسی زبان به اشکال مختلف قربانی ایدیولوژی قومگرایانه طالب شدند.
ایدولوژی طالب در پاک سازی قومی بعد از حاکمیت این گروه بیشتر از هرزمانی دیگر آشکار گردید. وقتی یک هزاره و شیعه در حاکمیت آنان حق وزارت و پست مهم را ندارد و تاجیکان فرصت و مجال نفس کشیدن، بدون شک این تعصب برگرفته از ایدیولوژی پاک سازی قومی آنان است.
۲- پاک سازی قومی براساس تعصب جنگی: دومین رویکرد طالبان برای پاک سازی قومی تعصب جنگی این گروه است. در تاریخ داریم که گروههای وحشی و غیر متمدن وقتی به جوامع نیمه متمدن و متمدن حمله میکردند، رویکرد آنان قتل و کشتار براساس اوج تعصب قبیلوی بود تا طرف مقابل دیگر جرئت واکنش و انتقام را نداشته باشد. طالبان هم با توجه به خواستگاه آنان و قبیله سالاری مبتنی بر ایدیولوژی توحش، در طول بیست سال گذشته و مخصوصا دو سال اخیر دست به پاک سازی متعصبانه در تمام افغانستان مخصوصا پنجشیر و اندراب ها زدند.
۳- پاک سازی قومی بر مبنای خشونت: یکی از مظاهر پاک سازی قومی این است که باید کاری شود که طرف مقابل دیگر مجال بلند شدن ناشی از خشونت وارده نداشته باشد. حتی در حالاتی هم این برخورد را «سادیستی» تعبیر کرده اند. یعنی از زجر و شکنجه دیگران لذت بردن است. رفتار طالبان در بسیاری موارد مصداق همین است. وقتی به اعمال و رفتار این گروه در بیست سال گذشته نگاه کنیم به وضوح مصادیق این خشونتگرایی سادیسمی را در آنها میبینیم. یکی از نمونههای بارز این جنایت، کشتن افراد با «تار باریک» است که بارها از سوی طالب اجرا شده است. همچنین اعدام های دسته جمعی، کشتارهای خانوادگی، سر بریدن جلو چشم اعضای خانواده، گلو بریدن کودکان و دهها فجایع و رفتار از این دست که مستنداتی فراوان وجود دارد. حالا با این همه توحش و خشونت و شواهد عینی موجود؛ اگر رفتار طالبان پاک سازی قومی براساس خشونت وحشیانه نیست، پس چی میتواند باشد!؟
۴- پاکسازی قومی بر مبنای منافع و مادیگرایی: این رویکرد گروه طالب در ادامه حاکمیت سلسلهی پشتونها از دوصد سال بدینسو در کشور است. حدود یک و نیم سده قبل امیر عبدالرحمن، بیش از ۶۰ درصد شیعیان را قتل عام کرد و خانه و زمین آنان را در قندهار و هلمند و ارزگان و فراه و جاهای دیگر به پشتونها واگذار کرد؛ و همچنین جابجای ناقلین در شمال توسط امیر خونخار و سلفهای او برای پاک سازی قومی اجرا شد. امروز هم همان سیاست ادامه دارد. منافع مادی پشتونها به عنوان «برادر بزرگتر و صاحب امتیاز اصلی» که اکثریت پشتون ها مدعی آن هستند، باید تأمین شود. از همین رو طالبان با جدیت پروژههای مانند کانال قوش تیپه را دنبال و اجرا میکنند؛ در حالیکه پروژه های مهم و حیاتی که ذینفع آن فقط و فقط فارسی زبان ها هستند، در کشور نیمه تمام رها شده است. پروژه برق بامیان بیست سال است زیر طرح و کار است اما تکمیل نمی شود. سرک گردندیوال یک دهه است نیمه کاره رها شده. سرک دره شکاری بودجه اش اجرا و پول آن به جیب شرکتهای اکثرأ پشتون رفته اما ناتمام رها شده است. همینطور ده ها پروژه دیگر در مناطق فارسی زبانها نیمه کاره رها شده است. حالا اینها مگر غیر از گرایش فاشیستی و پاک سازی قومی است؟ یادم است وقتی بودجه سالانه حکومت در زمان ریاست اشرف غنی به مجلس ارائه شد، سهم بودجه انکشافی بامیان ۴۰ میلیون افغانی و سهم قندهار بیش از یک میلیار افغانی بود. تفاوت عمیق بر مبنای منافع قومی و مادیگرایی قومیت که امروز ادامه همان سناریو توسط گروهی به نام طالب ادامه دارد.
طالب سرک کابل- قندهار، کانال قوشتیپه، پروژه برق غزنی و ترمیم شاهراههای خوست و پکتیا را از ناحیه جمع آوری مالیه و عشر و ذکات و دهها حیله و ترفند دیگر که با سر نیزه از مردم میگیرد اجرا میکند؛ اما پروژههای امثال سرک دره شکاری، گردندیوال، برق بامیان و بدخشان و دیوار دریای پنج و کوکچه که امکان منفعتگرایی فاشیسم در آن فعلا وجود ندارد، با وجود اینکه پول این پروژه ها به شرکت ها و پیمان کارها پرداخت گردیده، اما اجرایی نمیشود.
مگر تمام این موارد و مستندات که ذکر گردید، مصداق پاکسازی قومی، ژنوساید و تعصب قومی و قبیلوی نیست!؟