امروز، روز ملی خبرنگار در افغانستان است. تا پیش از به قدرترسیدنِ طالبان در افغانستان ۵۴۳ رسانه فعالیت داشت که در آنها هزاران خبرنگار مصروف کار بودند. با آمدن طالبان تنها در صد روز نخست ۲۳۱ رسانه تعطیل و ۶۴۰۰ خبرنگار بیکار شدند. خبرنگاران افغانستان امروزه نه تنها که از بیکاری رنج میبرند، بلکه در مواردی گزارشهایی از ترور، تعقیب، شکنجه و زندانیشدنِ آنها نیز به نشر میرسد و نشان میدهد که امروزه کار خبرنگاری در کشور شبیه سینه سپرکردن در برابر صدها تیر بلا است.
یکی از مواردی که میتواند در حاکمیتِ طالبان باعث ایجاد دردسرهای بیشتر برای خبرنگاران گردد، بحث «الفاظ کفر» در فقه حنفی است. طالبان حاکمیت خود را بر مبنای «فقه حنفی» استوار کردهاند. در فقه حنفی یکی از مسایلی که خیلی جدی به آن پرداخته شده، مبحث «الفاظ کفر» است. در حالی که شما وقتی «العالم والمتعلم» ابومقاتل سمرقندی را میخوانید میبینید که امام ابوحنیفه (رح) به شدت مخالف تکفیر فردی و گروهی است و حتا در یکی از آموزههای خود تاکید میکند که اگر کسی خود را کافر بخواند نباید در تکفیر او عجله کنیم بلکه باید ببینیم چه تفسیری از سخن خود دارد، اما از قرن ششم شماری از علما و فقهای حنفی به بحث «الفاظ کفر» پرداخته و شروع میکنند به تفحص و کنجاوی در محاورات روزمره مردم تا ببینند که چه الفاظ کفری در میان آنها رایج است. آنها صدها تعبیر و جمله را شناسایی میکنند که اگر مردم چنین سخنانی را بر زبان بیاورند، کافر میشوند. نمونهای از این الفاظ کفری در فتاوای تاتارخانیه، المحیط برهانی، فتاوای هندیه و کتابهای ابولیث سمرقندی است.
مثلا ابواللیث نصر بن محمد بن ابراهیم سمرقندی (م ۳۷۳) کتابی دارد به نام «خزنهالفقه و عیون المسایل». در پایان این کتاب، بخشی برای الفاظ کفر اختصاص یافته است. او در مقدمهی این بخش میگوید:
«هفتاد لفظ است که گفتن آنها سبب میشود تا مسلمان کافر گردد».
من پنج لفظی از این هفتاد مورد را به طور نمونه اینجا ذکر میکنم که گویندگان آن کافر میگردد:
- با اشاره به دشمنش بگوید، اگر این پیامبر بود، من ایمان به او نمیآوردم.
- اگر بگوید: اگر فلان کسی قبله من گردد روی سوی او نکنم.
- به مسلمانی بگوید: سبیلات را کوتاه کن، این سنت است، و او بگوید: هرچند سنت است نکنم!
- اگر بگوید: اگر خداوند روز قیامت به من گوید با فلان به بهشت برو، من نمیروم، به خاطر اینکه با او دشمن است.
- اگر فلان ناحیه کعبه گردد، روی سوی او نکنم.
دایرهای که برای تعریف این الفاظ ترسیم شده، آنقدر وسیع گرفته شده است که برای آدمی دشوار است که بتواند همهی آنها را رعایت کند.
بارها خواندهایم که گاهی یک اصل در میان مردم به ضد خود دگر میشود. بحث کفریات زبانی در میان احناف، مصداق کامل و اتم دگردیسی یک اصل به ضد خود است.
برای اینکه عمقِ این دگردیسی را بفهمیم، بیایید بپرسیم که چرا بحث الفاظ کفری در میان فقهای حنفی بیشتر از هر مذهب دیگری جدی گرفته شد؟
دلیل اصلی این امر آن است که امام ابوحنیفه (رح) ایمان را به اقرار زبانی و تصدیق قلبی تعریف کرده بود. هدف او از این تعریف نیز مبارزه با پدیده تکفیر، سختگیری و تعصب بود که نماینده گروههای تکفیری در آن زمان خوارج و نماینده گروههای سختگیر معتزله بودند. خوارج مرتکب گناه کبیره را کافر میخواند و معتزلیان نیز اگرچه کافر نمیخواندند اما مومن هم نمیدانستند، بلکه فاسق مینامیدند. یعنی که قایل به منزلت بینالمنزلتین بودند. امام ابوحنیفه (رح) برای آنکه با پدیدهی تکفیر در میان مسلمانان مبارزه کرده باشد، دایره عضویت در امت را آن قدر گسترده تعریف کرد که اگر کسی تنها شهادتین را به زبان رانده باشد، نیز مومن محسوب گردد.
اما پس از قرن شش هجری، این آموزه که کارکرد اصلیاش تسامح و مدارا و سهلگیری بوده است، به دست احناف تبدیل میشود به بهانهای برای سختگیری. فقهای حنفی میگویند که اگر ایمان عبارت از اقرار زبانی است، پس باید مواظب زبان بود که بنیاد ایمان از همینجا سست لرزان میگردد. ابن مازه در المحیط البرهانی میگوید:
«کسی که در زبان کفر بورزد، در حالی که قلبش مطمئن به ایمان باشد، کافر است و آنچه در قلبش است به
او سودی نمیرساند؛ زیرا معیار شناسایی یک مومن و مسلمان، زبانش است. بنابراین، وقتی در زبان کفر بورزد،
نزد ما و خداوند کافر محسوب میشود.»
کسانی که با مبحث الفاظ کفر در کتابهای فقهی حنفی آشنایند، میدانند که آنها در بحث الفاظ کفری آنقدر سختگیری کردهاند که دیگر از آسانگیریهای امام ابوحنیفه هیچ اثری نیست.
از آنجایی که کار خبرنگار نیز نوشتن و گزارشدادن و تهیه مطالب و مقالات است، این مبحث «الفاظ کفری» میتواند مانند شمشیر داموکلس یک خطر حاد و یک تهدید جدی و دایمی بالای سر آنها باشد.