در چند روز اخیر اخباری منتشر شده که نشان میدهد بسیاری از نزدیکان مقامات ارشد طالبان در پستهای حساس سیاسی و نظامی گماشته شدهاند؛ این در حالی است که چند ماه قبل رهبر طالبان در پیامی به مقامات ارشد این گروه، آنان را از گماشتن نزدیکانشان در ادارات دولتی منع و به پیگرد تهدید کرده بود.
هرچند معلوم نیست که پیام هبتالله آخندزاده از کجا و تحت چه شرایط و با کدام انگیزه و هدف صادر شده است، اما با هر هدف و انگیزهی که بود، به گونه واضح سران طالبان را حداقل بهظاهر از خویشاوندگرایی در تعیینات منع کرد.
البته یک نکته هم پیام رهبر طالبان داشت و اینکه به گذشته و تعییناتی که از آدرس وی قبلا صورت گرفته هیچ اشارهی نشده بود. این در حالی است که عملاً سنت خانوادگی گرایی در ساختار سیاسی طالبان از قبل وجود داشته است؛ مثلاً سراجالدین حقانی، پسر جلالالدین حقانی بلافاصله پس از مرگ پدر وی بهعنوان رهبر گروه حقانی منصوب و از سوی رهبر طالبان با اعتبار پدر وی وزیر داخله طالبان است. همینطور ملا یعقوب پسر ملا محمد عمر جوان تازهکار سیاسی که در دهه سوم زندگی خود پا گذاشته، بااعتبار رهبر پیشین طالبان بهعنوان وزیر دفاع این گروه وظیفه اجرا میکند.
به یاد شعر و داستان گلستان سعدی افتادم که در آن آمده است:
وقتي افتاد فتنهی در شام
هرکس از گوشهی فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشاه رفتند
پسران وزير ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
ميراث پدر خواهی علم پدر آموز
کاين مال پدر خرج توان کرد به يک روز
بعد سعدی در ادامه شعر و داستانش میگوید که حکيمي پسران خود را پند می داد که هنر ملک و دولت بیاموزند چون دنيا اعتماد را ندارد و تنها چیزی که به آن میشود اعتماد کرد، علم و هنر است.
این شعر سعدی دقیق به وضعیت امروز کشور و حاکمیت خاندان سالاری طالبان صدق میکند. پسران و بستگان طالب درحالیکه اکثریت مطلق آنان هیچ علم و هنری ندارند، بر مردم دارند حکومت میکنند و قطعا روزی مانند حوادث گذشته که تکرار تاریخ شده خواهد رسید که روستا زادگان دانشمند قیام کرده و بساط حاکمیت خانوادگی را جمع کند.
نکته دیگر اینکه حوادث ۴۵ سال گذشته کشور باید برای هر حاکمی یک پند و عبرت باشد. اگر قیامها، انقلاب و جهاد را فیالمثل شورش روستازادگان بدانیم؛ آنان چگونه شاهزادگان و رهبران بیهنر و عقل را که بر مبنای خاندان سالاری به قدرت رسیده بودند، به زیر کشیدند. البته بعد همین چرخه و تاریخ تکرار شد و دوباره آنان بهعنوان چند روستازادگان نالایق با باندبازی و بهاصطلاح پارتی و لابی و مافیایی خلاصه جاهایی برای خود بازکردهاند. مع الاسف آبروی دهاتیهای دانشمند را خدشهدار کردند.
حوادث ۴۵ سال اخیر و همچنین سلطه سیستم خانواده سالار در کشور نشان داد که یکی از مشکلات اصلی خاندان سالاری است.
امروز روستا زادگان برخلاف این شعر شیخ اجل به قدرت رسیدهاند، اما بر اساس اعتبار پدرانشان.
از سوی هم درحالیکه دورنمای جهان و اوضاع افغانستان برای هرکسی قابلدرک است، طالبان باید بداند که دیری نخواهد گذشت که با روستازادگان (مردم) روبرو خواهند شد. ممکن درک این مسئله فعلا و با توجه به مستی قدرت برای آنان دشوار باشد، اما این سنتی است که در تمام دنیا و بهویژه افغانستان وجود داشته و اتفاق خواهد افتاد.
بااینحال خاندان سالاری در جهان مدرن دیگر قابلپذیرش نیست. ممکن چند صباحی محدود با زور سرنیزه و ارعاب جواب بدهد ولی در میانمدت و درازمدت قطعا با شورش روستازادگان روبرو شده و سقوط خواهد کرد.