دقیق یادم است، یک روز گرم تابستانی و روال عادی درسی بود که سر و کله استاد ثقافت با ریش انبوه و چهرهی عبوس نمایان گشت. وی مثل همیش با جملهی السَّلام علیکم که با دقت آنرا از مخرجاش ادا میکرد وارد صنف درسی شد. همه به احترام وی از جا برخاستند و استاد بدون احوالپرسی و مقدمه که عادت همیشگیاش بود مستقیم دنبال موضوع درسی رفت.
اتفاقا عنوان درس آنروز راجع به اصول و زیربنای اسلام بود؛ استاد بعد از روخوانی چپتر نوت و بیان چند جملهی ناقص که علمیت و ظرفیت علمیاش بیشتر از آن ایجاب نمیکرد و همچنین ادای چند نکتهی بریده و دریده راجع به اصول اجماع و قیاس؛ به صورت ناگهانی و بیربط، از زبانش که غرق در افراطیت و جهالت بود این جمله بیرون شد که «در اسلام چهار مذهب ثقه که مذاهب اهل سنت میباشد وجود دارد و مابقی کافر هستند.»
در ابتدا اکثریت دانشجویان متوجه این جمله و مسأله نشدند، چون معمولا دانشجویان عملکرد و توجه خود را مطابق ظرفیت علمی و کنشهای رفتاری اساتید عیار میسازند و این مسئله یک امر غیرقابل انکار در دانشگاهها است. اما من که در جلو صنف نشسته بودم، متوجه موضوع شدم و آرام و مطمئن دستم را به رسم اعتراض و اظهارنظر بالا کردم! استاد با کلهی عبوس و چهرهی اخمآلود و غضبناک نگاه عمیقی به من کرد و گفت که در اخیر ساعت درسی فرصت کافی برای سوال خواهد بود! اما من اصرار کردم که همین موقع باید پرسش و نظرم را مطرح کنم! از جایم بلند شدم و سریع دنبال موضوع اصلی و طرح مسئله و سوال رفتم.
گفتم جناب استاد، شما حنفیمذهب هستید، درست؟ وی با اکراه که نشانهی رضایت ظاهری بود، کلهاش را به رسم تأیید تکان داد! چون قبل از آن باری عقاید حنفی را نیز نقد کرده بود. بعد من گفتم همه دانشجویان در این صنف یا حنفی هستند یا هم جعفری! پیروان سایر مذاهب اینجا وجود ندارد.
سپس ادامه دادم شما اظهار کردید که به غیر از چهار مذهب برادران اهل سنت، بقیهی مذاهب کافر هستند؛ به کدام استناد روایی، حدیثی و تاریخی این را بیان کردید و دلیل تکفیر تان چیست؟ گفتم هدف شما از تکفیر شیعه چیست؟ مگر مذهب شیعه در قانون اساسی کشور درج نیست؟ مگر از جانب بزرگترین مجمع دارالافتای اهل سنت یعنی الازهر به رسمیت شناخته نشده است؟
مگر بزرگان حنفی در طول تاریخ، شیعه را مذهب رسمی ندانستهاند؟ مگر ما شورای علمای مشترک شیعه و سنی نداریم؟ مگر شورای اخوت اسلامی نداریم؟ مگر بزرگان و پیشوایان و بانیان مذاهب اربعه، بنا به بعضی نقل و قول های مستند، خود یا بالواسطه فیض شاگردی امام صادق ع را ندارند؟ مگر در مدارس و مکاتب و دانشگاهها فقه شیعی تدریس نمیشود؟ و…
خلاصه اینکه استدلالهایی تاریخی، روایی و قانونی مبنی بر همپذیری شیعه و سنی، برابری و برادری بیان کردم؛ که در نهایت بقیه همصنفان و برادران اهل سنت ما همه از جا برخاستند و برای استادِ بیخبر از دین، دنیا و آخرت؛ پرسشهای جدی و پیش فرض های مهم دینی و علمی را مطرح کرده و همگی در نهایت با هشدار و کار رسالتمندانه شان برای استاد خط و نشان کشیدند و تذکر جدی دادند تا این مباحث غیرضروری و خلاف واقعیتهای اسلامی، دینی، مذهبی و منطقی را در صنف متحد و باهم برادر و برابر ما مطرح نسازد، در غیر این صورت برخورد قاطعانه تری با وی خواهند شد.
استاد که رنگ صورتش سرخ و سیاه میشد و آرزوی پاره شدن زمین را میکشید تا برود و بر نگردد، اما کجا که چنین سعادتی نصیب وی گردد. بعد تلاش کرد حرف بزند، ریشش به یقهاش میخورد و زبانش نیز کامش را تر نمیکرد، دنبال دلیل و برهانی منطقیتر بود، که آن را نداشت؛ لذا با خجالت و سرافگندگی تمام به همین جمله بسنده کرد که “من منظور” خاصی نداشتم.
آن روز گذشت، و این یک روایت کوتاه و تلخ از جریان شکست علنی یک تکفیری در یک مرکز علمی می باشد. البته آنچه قابل توجه میباشد این است که مطمئنا طی سالهای اخیر مخصوصا پس از سلطه طالبان بر افغانستان و نگاه منفی طالبان به شیعیان، ستیز با مذهب شیعه به مراتب با آبوتاب بیشتری ترویج، تبلیغ و پیاده گردیده که این مسئله از میزان کشتار سال های اخیر، محدودیت های اعمال شده بر شیعیان و نفی وجود و تمسخر اعتقادات و تشدید انحصار آنان به وضوح قابل مشاهده است.
نگرانکنندهتر این است که در دو سال گذشته در کنار اعمال محدودیت و ضدیت دستگاه حاکمیت با شیعیان، بیشتر مراکز علمی کشور به محور و دایرهای برای تبلیغ افراطیت و تکفیر بدل شدهاند.
باید گفت که شرایط امروز ما به مراتب بدتر از سالهای گذشته است. در آن سال ها با وجود اینکه افراطیون مذهبی اجازه و مجالی برای ترویج افکار افراطی و سرباز گیری نداشتند، اما تا آن حد در مراکز علمی نفوذ کرده بودند و علنی شیعه و غیر شیعه را تکفیر می کردند؛ امروز که اکثر دستگاههای دولتی و همچنین مراکز علمی و فرهنگی دست افراد افراطگرا هستند، حالا با این اوصاف چه انتظاری جز تکفیر شیعه و حذف این مذهب از ساختار های رسمی می توان داشت.
غلام رضا سادات