چند روز پیش وقتی به کتابفروشیهای خیابان انقلاب سر زدم، ناگهان نگاهم به کتابی افتاد که عنوانش بود: «بودا و تروریست: کتاب فلسفی درباره خودشناسی، پیوندهای انسانی و خشونت» اثر ساتیش کمار.
از افغانستان باشی و نگاهت به چنین عنوانی بیفتد، بعید است که نخری. رفتم کتاب را برداشتم تا ببینم چه درسی از بودا، آن مرد رهیده و روشنییافته، در مبارزه با تروریسم میتوان آموخت؟ آیا راهی هست که تروریستان را رام کرد و از جانی به خشونتپرهیز تغییر داد؟ با چنین پرسشهایی، به سراغ کتاب رفتم.
ساتیش کُمار، نویسنده هندی، در این کتاب داستان مواجهه بودا با تروریستی به نام آنگولیمالا را شرح میدهد. داستانی جذاب و آموزنده از هند باستان است.
آنگولیمالا، تروریست جنایتکاری است که برای رسیدن به قدرت، انسانها را میکشد و از انگشتان دست قربانیان برای خود گردنبند درست میکند. ظاهراً جادوگری/شمنی برای او گفته که «اگر یکصد نفر را با این شمشیر بکشی و تاج گلی از هزار انگشت بر سر بگذاری، قادر خواهی بود اراده خود را بر دیگران تحمیل کنی و بر جهان فرمان برانی.» به توصیه این شمن تا هنوز ۹۹ تن را کشته و چنان جنایت و کشتار راه انداخته که شهر در ترس و وحشت فرو رفته است.
بودا هنگامی که به این شهر میآید و از جنایات آنگولیمالا آگاه میشود، تصمیم میگیرد به دیدار او برود. همدیگر را در جنگل یتانا ملاقات میکنند و پس از یک گفتوگوی مفصل، آن تروریست جنایتکار به یک آهیمساکا/خشونتپرهیز دگر میشود.
بودا چگونه توانست آن تروریست را از آنگولیمالا به آهیمساکا تبدیل کند؟ چه جادویی کرد و چه وعدهای داد؟
آزادی از ترس
با خواندن این کتاب، نخستین چیزی را که آدمی متوجه میشود، این است که برای رامسازی یک تروریست، گام اول «آزادی از ترس» است. یک گروه تروریستی با ایجاد ترس و رعب حکومت میکند. انگیزه اکثر حملات تروریستی در اماکن عامه و هدف قراردادن غیرنظامیان، ایجاد رعب و ترس است. برای مبارزه با تروریسم، نخستین گام این است که نباید ترسید. در حالی که اهالی شهر ساواتهی از ترس آنگولیمالا در وحشت به سر برده و خیابانها خالی از سکنه شده بود، بودا نترسید و تصمیم گرفت به دیدار او در جنگل برود.
هنگامی که آن تروریست، بودا را در جنگل در کنار خود مییابد، از ناترسی او شگفتیزده میشود: «چه نیرویی باعث میشود که از هیچ چیز، حتا مرگ، نترسی و با اینکه میدانی ممکن است تو را بکُشم، باز به نزدم بیایی؟»
بودا در پاسخ میگوید: «من کسیام که به بیداری رسیده. من بودا هستم.»
قدرت عشق
در جلسهای که پس از خشونتپرهیز شدن تروریست در دربار شاه برگزار شده و شمار بسیاری از مردم شهر گردهم آمدهاند تا او را به انتقامگیری از آنگولیمالا تشویق کنند، شاه اعتراف میکند که کاری را که ارتش او نتوانست در مبارزه با تروریسم انجام دهد، بودا در آن موفق شد.
بودا با چه نیرویی توانست یک تروریست را به آهیمساکا مبدل کند؟ با قدرت عشق. تروریسم در جوامع، محصول تحقیر، تبعیض، طردشدهگی، محرومیت و ستمهای ملی و طبقاتی است. آنگولیمالا متعلق به فروترین کاست جامعه بود و همهروزه توهین و تحقیر میشد. او به همین دلیل، خشمگین بود و تمام پیوندهای خود را قطع کرده بود. او میخواست با قدرت شمشیر، انتقام این بیمهریها را گرفته و به قدرت دست یابد.
اما بودا خود را دوست او معرفی کرد و بهحیث یک دوست با او سخن گفت. این نخستین بار بود که آنگولیمالا میدید در نظام کاستی شبهقاره، شهزادهای، خلاف عرف جامعه، با کسی که متعلق به پایینترین کاست است، ادعای دوستی میکند. تروریسم، محصول خشم، نفرت و قطع تمام پیوندهای انسانی است؛ اما آنگولیمالا وقتی بودا را میبیند، در نخستین دیدار با او احساس پیوند میکند.
بودا همچنان به آنگولیمالا قدرت عشق را آموخت و گفت: «من میخواهم تو قدرت درونت را پیدا کنی. این قدرت درونی، بزرگتر از قدرتی است که بر دیگران اعمال میکنی… قدرت عشق و محبت را امتحان کن. قدرت «خویشتن» قویتر از قدرت «تیغ» است.»
نشانههای تغییر
در اینکه یک گروه تروریستی قابل تغییر است، تردیدی نیست؛ اما از کجا باید بدانیم که آنها تغییر کردهاند یا خیر؟ نشانههای این تغییر چیست؟
در بخشی از این کتاب وقتی همه آگاه میشوند که آنگولیمالا با بودا زندهگی میکند و به راهب پیروی او تبدیل شده، در دربار شاه گردهم آمده و خواستار تطبیق عدالت میشوند. شاه، بودا و آهیمساکا را فرامیخواند. بودا میگوید که آهیمساکا تغییر کرده است، اما مردم نمیپذیرند.
در اینجا گفتوگوهای مفصلی صورت میگیرد. از مجموع گفتوگوها، استدلالها و همچنان رفتار آهیمساکا میتوان چنین نتیجه گرفت که علایم و نشانههای تغییر یک تروریست به خشونتپرهیز، عبارتاند از:
۱. کنارگذاشتن شمشیر:
آنگولیمالا هنگامی که از یک تروریست و جنایتکار به آهیمساکا/خشونتپرهیز دگر میشود، در نخستین اقدام شمشیر را کنار گذاشته و سر خود را میتراشد و لباسهای راهبان پیرو بودا را بر تن میکند. تروریستی که هنوز به شمشیر عشق بورزد، تغییر نکرده و کماکان تروریست است.
۲. آزادی از ترس:
آهیمساکا پس از شنیدن تعلیمات بودا، دیگر از مردم نمیترسد و نگاه امنیتی و خصمانه نسبت به مردم ندارد. او آموخته که در وجود مردم جز مهربانی چیزی دیگری را نبیند؛ حتا آنگاه که در نزدیک خانه ناندینی از مردم کُتک میخورد و دشنام میشود. او در واقع از ترس آزاد شده است.
تروریستی که هنوز از مراجعه به مردم کنارهگیری کرده و از اعتراضات مردمی بترسد، معنایش این است که ادعای تغییر او دروغی بیش نیست.
۳. اعتراف به جنایت:
آهیمساکا در دربار شاه در حضور مردم بهصراحت اعتراف میکند که جنایتکاری بیش نبوده و آماده است هرگونه مجازاتی را که شاه حکم کند، بپذیرد.
جانی که به شرارتپیشهگی خود اعتراف نکند، قهرمانبازی درآورده، جنایتهای خود را توجیه کند و آمادهگی خود را برای قبول مجازات اعلام نکند، ادعای تغییر او را نباید پذیرفت.
۴. دروغ نگفتن به مردم درباره کارنامهاش:
آهیمساکا در مسیر راه ساواتهی متوجه میشود که بانویی دارد درد زایمان میکشد. تصمیم میگیرد با او همکاری کند. شتابان نزد بودا میآید و خواستار رهنمایی میشود. بودا به او میگوید: «کمکش کن. به او بگو من هرگز به کسی آسیب نزدهام و کسی را نکشتهام. با شایستهگی و قدرت پاکیام، به تو برکت میبخشم. باشد که در راحتی و آسایش کودکت را به دنیا بیاوری.»
بودا منتظر است که واکنش آهیمساکا را بشنود. آهیمساکا میگوید: «استاد روشنضمیر، چگونه میتوانم صادقانه چنین چیزی را بگویم؟ شما میدانید که من جان بسیاریها را گرفتهام و به بسیاری از مردم آسیب رساندهام.»
آنگاه بودا برای او تبریک میگوید که توانست در آزمون صداقت و راستی نیز موفق شود.
آنچه از لابهلای این گفتوگو میتوان دریافت، این است که یکی از نشانههای دیگر تغییر یک تروریست، راست گفتن و صادق بودنش با مردم است. این صداقت و راستگویی برای او قدرت شفابخش میبخشد.
بنابراین، تروریستی که درباره کارنامه خود کتمانکاری کند و یا دروغ بگوید، ادعای تغییرش را نباید جدی گرفت.
۵. تلاش برای شفابخشی و التیام زخمهای جامعه:
یک تروریست با جنایاتی که انجام میدهد، زخمها، رنجها، مصایب و آلام بسیاری را بر جامعه تحمیل میکند. یکی از معیارهای ارزیابی صحت و سقم ادعای تغییر تروریست، مشارکت و عدم مشارکت او در پروسه شفابخشی و التیام زخمهای جامعه است.
وقتی آنگولیمالا از یک تروریست به آهیمساکا تبدیل شد، تصمیم گرفت به جامعه برگردد تا بر زخمهای ناشی از جنایات خود که باعث تفرقه و نفاق و شقاق شده است، مرهم بگذارد.
۶. زندهگیبخشی:
یک آدم تا زمانی که تروریست است، ارمغانش چیزی جز مرگ نیست؛ اما وقتی به خشونتپرهیز دیگر میشود، باید وظیفه خود را زندهگیبخشی تعریف کند.
آهیمساکا در این داستان دیده میشود که آهیمساکا دو بار باعث نجات جان دیگران از درد و رنج و مرگ میشود: یکی آنگاه که شاه بیحال میشود و بر زمین میافتد، آهیمساکا به کمک او شتافته و پای پادشاه را مالش میدهد تا خون در بدنش جریان پیدا کند. دوم، وقتی با زنی در حال زایمان مواجه میشود و به ولادت کودک او کمک میکند.
به هر صورت، من خواندن این کتاب را از بابت دیگری نیز مفید میدانم و آن اینکه نشان میدهد چگونه در یک جامعه میتوان آشتی ملی راه انداخت.
جریان آشتی ملی که در اخیر این داستان اتفاق میافتد، از این قرار است: آهیمساکا در محضر شاه حاضر میشود. مردم آزادانه از درد و رنجهای خود صحبت کرده و اقامه دعوا میکنند. آهیمساکا به جنایات خود اعتراف کرده و اظهار ندامت میکند. شاه خواهان بخشش میشود. مردم او را میبخشند و سرانجام شفقت بر انتقام پیروز میشود. در اخیر نیز شاه ساختار اجتماعی را که تروریستپرور است (نظام کاستی) ملغا اعلام میکند.