نویسنده : پژوهشگر دینی اهل سعودی
منبع : سایت الشرق الأوسط
آدم تنبل احساس می کند، که همه معلومات در خدمت او قرار دارد و نیازی به پژوهش علمی نیست و تمام این معلومات خورد و بزرگ، قطعی و درست است. از همین رو، نمی خواهد در این مورد پرسان و پژوهش نماید وهم چنان کسی را که چنین پرسشی را طرح کند، دوست ندارد. در این میان، فقط آدم عاقل درک می کند که حقیقت با ارزش است و در راه رسیدن به آن دردها و سختی های بسیار وجود دارد. از آنجا که محور اصلی این مقاله، سخن در باب تاریخ ما و کیفیت نگارش آن است، در مطالعه آن، خواننده باید چنین روحیه را داشته باشد .
نگارش واقعی تاریخ اسلام و احادیث نبوی پسانها در نیمه قرن دوم هجری آغاز گردید. عربها پیش از ظهور اسلام و در قرن اول و بخشی از قرن دوم، اهل کتابت و نوشتن نبودند و فرهنگ شفاهی در میان آنها رواج داشت . امروز شکی وجود ندارد که نگارش تاریخ مسلمانان زیر نظر عباسیها صورت گرفته و رد پای آنها در هر جای این تاریخ به وضوح دیده میشود. در قرن سوم هجری کتابهای حدیث از قبیل : مسند امام احمد، صحاح سته، مستدرک حاکم، ابن خزیمه و ابن حبان و کتابهای در عرصه زبان و ادبیات و تفسیر نگاشته شده است. چقدر می توان مطمئن بود که عباسیها در روند نگارش حدیث و تاریخ اسلام مداخله نکرده و در آن مواردی را نیافزوده و از آن مواردی را حذف نکرده اند؟
تمام تاریخ و ادبیات ما زیر نظر دولت عباسی نبشته شده است، اما هرگز این سخن به این معنا نیست که مسلمانان را به نابود کردن و سوختاندن «تراث» دعوت نماییم. از آنجا که این «تراث» تاریخ ما را تشکیل میدهد، باید باقی بماند، اما در جزییات آن لازم است شک و تردید نسبی وجود داشته باشد. اگر به تاریخ تولد محدثین نگاه نماییم در می یابیم که مسنترین آنها احمد بن حنبل در سال ۲۴۱ وفات کرده است. هم چنان بخاری در سال ۲۵۷، مسلم در سال ۲۶۱، ابو داوود در سال ۲۷۵، ترمذی در سال ۲۷۹، درگذشته اند. یعنی تمام این محدثین در قرن سوم هجری از دنیا رفته اند و این روایات، روایات قرن سوم است و با روایات مشهور و شناخته شده در قرن اول تفاوت دارد. اشخاص دیگری که پس از این امامان ظهور کرده اند، روایاتی را ذکر کرده اند که آنها آن را ذکر نکرده بودند. این کتابها برخاسته از اجتهاد اند و قابل اجتهاد؛ نه تمام آنها صحیح است و نه نادرست، اما به هر صورت در شکل گیری اندیشه امت نقش داشته اند.
نخستین نتیجه ای که در این پژوهش به آن رسیدم و اولین دروغ شاخداری که عباسیها در تاریخ اسلام پیش از رسیدن به قدرت ساخته اند، حدیث «پرچمهای سیاه » می باشد. همه گان می دانیم که پرچمهای عباسیها سیاه بود و لباس سیاه می پوشیدند. این روایت قرار ذیل است « يُقتَلُ عندَ كَنزِكُم ثلاثةٌ، كلُّهمُ ابنُ خليفةٍ ، ثمَّ لا يصيرُ إلى واحدٍ منهُم، ثمَّ تطلُعُ الرَّاياتُ السُّودُ من قِبَلِ المشرقِ، فيقتلونَكُم قتلًا لم يَقتُلهُ قومٌ – ثمَّ ذَكَرَ شيئًا لا أحفَظُهُ فقالَ – فإذا رأيتُموهُ فبايِعوهُ ولَو حبوًا علَى الثَّلجِ، فإنَّهُ خليفةُ اللَّهِ المَهْديُّ » « سه تن که هر سه فرزند خليفه باشند در دوران زمامدارى شما بر سر رياست دنيوى کشته مى شوند سپس زمام کار به هيچ يک از آنان بر نمىگردد، آنگاه پرچم هاى سياه از جانب مشرق زمين نمايان مى شود (واهل فتنه) را آن چنان مى کشند که تا آن زمان هيچ قومى را بدان سان نکشته باشند. سپس رسول اکرم صلى الله عليه واله چيزى را فرمود که من آن را به ياد نمى آورم، بعد از آن فرمود: هر گاه شما (امير) وفرمانرواى پرچم هاى سياه را ديديد با او بيعت کنيد وفرمانش را گردن نهيد اگر چه با دست وزانو وسرانگشتان پا بر روى برف و يخ راه برويد زيرا او خليفه ى خدا مهدى است»
در روایت دیگری نیز چنین آمده است« إذا رأيتُمُ الرايَاتِ السُودَ قد أقبلَتْ من خُرَاسَانَ فأتُوهَا ولو حَبْوًا على الثَّلْجِ »«هنگامی که پرچمهای سیاه از خراسان به راه افتاد به سویشان بشتابید، اگر چه با دست و زانو و سرانگشتان پا بر روى برف ويخ راه برويد»
این حدیث از یک سو پیش از قیام عباسیها، مژده پیروزی آنها را می دهد و از سوی دیگر بقای دولت امویها را تهدید می نماید. شکی ندارم که دعوتگران عباسی این روایت را جعل کرده اند و ذکر نام خراسان، به قیام ابو مسلم خراسانی که در زمان اندکی خراسان را تصرف نمود، اشاره می نماید. هم زمان با تصرف خراسان، لشکر عباسیها به عراق رسید، و با ابو العباس سفاح در کوفه بیعت صورت گرفت. خلیفه اموی، مروان بن محمد در «نبرد زاب» شکست خورد و سپس در اواخر سال۱۳۲هجری به قتل رسید و با قتل وی دولت اموی فروپاشید. این روایت جعلی جنبه تبلیغاتی داشت و از سمبول قیام عباسیها (پرجم های سیاه) و حوادث سیاسی بزرگ که بعدها رخ داد، خبر می دهد. ظاهرا معلوم می شود، این روایت تا اکنون نیز کاربرد دارد؛ زیرا گروه تروریستی «داعش» گمان می کنند که آنها مصداق صاحبان پرچمهای سیاه مذکور در این روایت اند و از همین طریق، آدمهای ساده را به گروه شان دعوت مینمایند.
چقدر روایات جعلی حاوی مطالب سیاسی وجود دارد، که وارد سنت نبوی گردیده است؟ این امر مشخص نیست، اما بزرگان اندیشه اسلامی به این نکته – بدون تعمیم – اشاره کرده اند، تا مبادا به دشمنی با سنت و اسلام متهم شوند. به عنوان نمونه، می بینیم که امام الحرمین ابو المعالی جوینی، حدیث «الأئمة من قريش »«خلفا قریشی باشند» را رد نموده است در حالی که این حدیث در کتاب بخاری و مسلم روایت شده است. با وصفی که قرنها اهل سنت به این روایت عمل کرده اند، اما امام الحرمین جوینی در کتابش «غیاث الأمم فی التیاث الظلم» می نویسد: سخن حق این است که دل ما آرام نمیگیرد و یقین نداریم که این روایت از دهان( زبان ) پیامبر خدا صادر شده باشد. هم چنان، چنین مطلبی را در دیگر اخبار آحاد سراغ نداریم. بنابرین، این حدیث شرط نسب (قریشی بودن) در امامت را تقاضا نمی کند. دلیل این که این روایت جعلی است، این است که حکومت داری و سلطنت از لحاظ نظری و عملی توسط آدم شایسته ثبات و دوام پیدا می کند. مقصود، شایسته از منظر حکومت داری ـ نه اخلاقی ـ می باشد. یعنی کسی که حکومت می کند، ترکیبی از تضادها است و فردی باید متصدی آن گردد که بهترین ویژه گیهای کسانی را که پیش از او بوده اند، داشته باشد. از لحاظ عملی نیز این حقیقتی است که در طول تاریخ رخ داده است، چنانچه به همین اساس، هیچ یکی از پسران و نوادههای حضرت علی عهدهدار منصب خلافت نشدند . این دیدگاه روشنگرانه ابو المعالی جوینی، مورد پسند سلفیها و اهل حدیث قرار نگرفت، بلکه برعکس آنها این احادیث را صحیح دانسته اند. برخی این روایات قرار ذیل اند: « إن هذا الأمر في قريش لا يعاديهم أحد إلا أكبه الله في النار على وجهه ما أقاموا الدين»« همانا این امر(خلافت) در نزد قریش است، تا زمانی که دین را اقامه کنند، هیچ کس با آنان دشمنی نمی کند مگر اینکه خداوند متعال او را به صورت در آتش می اندازد» « لا يزال هذا الأمر في قريش ما بقي منهم اثنان » «این امر در قریش تا زمانی که دو نفر از آنها باقی بماند، ادامه دارد»
این حدیث جعلی و دروغین است و مفهوم آن با عقل سلیم جور در نمی آید. مفهوم این روایت این است که اگر دو نفر در مورد تصدی منصب خلافت با هم دعوا و درگیری کردند، یکی آنها دارای تمام صفات بد همچون : ناتوانی و تنبلی بود اما قریشی نسب. و اما دیگری دارای تمام صفات خوب همچون : توانایی و موفقیت بود، ولی قریشی نسب نیست، باید مسلمانان از میان این دو، قریشی را انتخاب نمایند؛ حتا اگر این کار منجر به ضعف ساختار سیاسی، تهدید ثبات دولت و ناکامی آن در دفاع از تمامیت اراضی و دفاع از حقوق و منافع شهروندان نیز گردد.
تمام این موارد از نظر سلفیها پنهان مانده است. گویا تا هنوز همان ائتلاف تاریخی ای که میان خلیفه عباسی متوکل و احمد بن حنبل صورت گرفته، هم چنان پابرجاست. محنت احمد بن حنبل و جدال وی با معتزله، علت اساسی نزدیکی اضطراری او به سیاست و ائتلاف وی با حاکم بود. او این کار را از باب سد ذریعه و جلوگیری از تکرار نزدیکی اهل بدعت ـ چنانچه حنبلی ها می نامند – با حاکم انجام داد؟ از همین لحظه تاریخی، که ابن حنبل معتزله را شکست داد، نوعی رابطه همکاری و خدمت گذاری میان سیاسیون و حنبلی ها ـ که قبلا به دوری از دربار توصیه می کردندـ برقرار گردید. وضعیت تغییر کرد و فتنه «خلق قرآن» حنبلی ها و اهل حدیث را مستقیم در دامن حاکم عباسی انداخت. حاکم عباسی بیشتر به آنها نیاز داشت، زیرا آنها نبض شریعت را خوبتر می دانستند و با تاکید بر مبدأ اسلامی اطاعت و فرمانبرداری از حاکم و عدم قیام مسلحانه در برابر او ، برای وی خدمت می کردند. در مقابل حاکم نیز، برای آنها هدایا می داد و آنها را در وظایف دینی و منبری تعیین میکرد.
پایان سخن : همواره مسلمانان به این روایات تاریخی، که به گونه یقینی صحت و دقت آن را نمی دانیم، نیاز خواهند داشت و در این سخن اختلافی وجود ندارد، اما در کنار این، هم چنان باید اختلافی وجود نداشته باشد که احادیث حاوی مطالب سیاسی در دایره شک باقی بماند و در مورد آن علامه سوالیه وجود داشته باشد.