در سال ۹۲۹ هجریقمری در کابل متولد شد. مادرش «دلدار» نام داشت و پدرش «ظهیرالدین محمد بابر» پادشاه گورکانی و بنیانگذار سلسله تیموری و مغولی هند بود. نوزاد دختر را «صالحه» نام نهادند اما به دلیل زیبایی و ظرافت بدنش، به «گلبدن» مشهور شد. «ماهم بیگم» از دیگر همسران بابر در کابل بود که پرورش و رسیدگی به امور گلبدن را به عهده گرفت. ماهم بیگم پسری به اسم نصیرالدین مشهور به «همایون» داشت. در حقیقت گلبدن و همایون خواهر و برادر ناتنی بودند.
بابر بیش از دو دهه در کابل زندگی کرد اما وقتی گلبدن به دنیا میآمد، بابر برای فتوحات به هند رفته بود. در سال ۹۳۳ هجری که سلطه بابر بر هند تثبیت شد، شماری از بانوان و اعضای دربار ازجمله گلبدن چهارساله از کابل رهسپار هند شدند و مورد استقبال بابر قرار گرفتند.
بابر در سال ۹۳۷ هجریقمری در هند فوت کرد و پسرش همایون جانشین پدر شد. ماجرای فوت بابر در هند و وصیت او برای انتقال پیکرش را به کابل، طی یادداشتی تحت عنوان «بابر و کابل» مرور کردیم.
روابط مادران همایون و گلبدن از ابتدا دوستانه بود و این صمیمیت به فرزندان آنها نیز منتقل شد. به همین علت، همایون توجه خاصی به گلبدن داشت تا جایی که معلمان ویژه را برای آموزش و تربیت گلبدن استخدام کرد. گلبدن در محیط علم و ادب پروش یافت و بزرگ شد.
گلبدن وقتی پا به جوانی گذاشت، در سال ۹۴۶ هجری با «خضرخان» پسر عمه خود ازدواج کرد اما این بانوی خوشطبع، کابل را بر هند ترجیح داد و در سال ۹۴۷ هجری دوباره با مادرش به این سرزمین رویایی آمد. گلبدن یکبار با همایون به بلخ رفت و این سرزمین را از نزدیک دید. رفتوآمد این شهزاده خانم بابری به کابل و هند، بارها تکرار شد اما او مانند بابر پدرش، دلبستگی خاصی به کابل داشت.
همایون در سال ۹۶۳ هجری در هند درگذشت و جلالالدین مشهور به «اکبر» پسر او بهجای پدر نشست. اکبر هم مانند همایون پدرش، توجه ویژه به عمه خود یعنی گلبدن داشت و این بانو از احترام خاصی در دربار اکبر برخوردار بود. گلبدن یکبار به سفر حج رفت که چهار سال طول کشید. او در بخشندگی سرآمد بانوان عصر خود بود تا جایی که بذل و بخشش او در مکه، خلیفه عثمانی را نگران و شاکی کرد و به اکبر، نامه نوشت که عمه خود را به هند فرابخواند.
اکبر در زمان سلطنت، از گلبدن عمه خود خواست تا تاریخ بابر و همایون را بنویسد زیرا گلبدن نهتنها در بین بانوان عصر خود بهعنوان ادیب و دانشمند شناخته میشد بلکه کمتر مردی در شناخت از خاندان بابری و همچنین در ادب و فنون نویسندگی بهپای او میرسید. گلبدن درخواست برادرزاده خود را پذیرفت و به نوشتن تاریخ بابر و همایون اقدام کرد.
هرچند زبان تباری بابر و جانشینان او ترکی جغتایی بود ولی شاهان تیموری هند مانند فرمانروایان تیموری هرات، زبان فارسی را بهعنوان زبان رسمی دربار پذیرفته بودند. به همین دلیل، مکتوبات، نامهها و کتابهای عصر بابری به زبان فارسی نوشتهشدهاند. گلبدن نیز کتاب خود را به زبان فارسی نوشت که اکنون این کتاب را به نام «همایوننامه» میشناسیم.
سبک نگارش گلبدن، ساده و صریح و خالی از دشواریهای ادبی عصر خود است زیرا او همانگونه که سخن میگفته کتاب را نوشته است. از متن یکنواخت کتاب پیدا است که گلبدن بهتنهایی کتاب را تحریر کرده اما برای کسب معلومات از دوره بابر، از اطرافیان خود و سالخوردگان خانواده سلطنتی کمک گرفته است زیرا گلبدن درجایی از کتاب خود میگوید که وقتی بابر پدرم فوت کرد، هشتساله بودم و خاطرات آن دوره کمتر در ذهنم مانده است.
ارزش کتاب گلبدن نهتنها برای شناخت از دوره گورکانیان هند بلکه برای مجد و عظمت زبان فارسی از اهمیت خاصی برخوردار است. نکته مهم و جالبتوجه دیگر در تاریخنگاری گلبدن، پرداختن به احوال و نقش زنان در خلال بیان حوادث است که بیان آن جز از کلک خیالانگیز گلبدن، از ادیب دیگری برنمیآید.
اینکه کتاب گلبدن بهعنوان نخستین بانوی تاریخنگار زبان فارسی، چگونه به دست ما رسیده است همداستانی دارد که شرح آن باعث طولانی شدن یادداشت میشود. در سالهای اخیر، همایوننامه تحت عنوان «گلبدننامه» به کوشش «ایرج افشار» توسط انتشارات موقوفات «محمود افشار» در سال ۱۳۸۳ خورشیدی در تهران چاپ شده است.
تذکرهها پایان عمر این بانوی فرهیخته و دانشمند را سال ۱۰۱۰ هجری در «اگره» هند نوشتهاند که با این حساب، او ۸۰ و یا ۸۱ سال در این گیتی زیسته است. در تاریخ از گلبدن بهعنوان شاعر زبان فارسی هم یاد شده است. این ابیات منسوب به او است:
هر پریرویی که او با عاشق خود یار نیست
تو یقین میدان که هیچ از عمر برخوردار نیست
ز هُشیاران عالم، هرکی را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد